inability

/ˌɪnəˈbɪləti//ˌɪnəˈbɪlɪti/

معنی: نا توانی، عجز، فروماندگی، درماندگی، بی لیاقتی
معانی دیگر: عدم قدرت

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: lack of capacity or means. (See disability.)
متضاد: ability, capacity, power

جمله های نمونه

1. his inability to read
ناتوانی او در خواندن

2. I raged at my own inability.
[ترجمه گوگل]از ناتوانی خودم عصبانی شدم
[ترجمه ترگمان]از ناتوانی خودم در خشم بودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. His inability to speak English puts him at a disadvantage when he attends international conferences.
[ترجمه گوگل]ناتوانی او در صحبت کردن به زبان انگلیسی او را در هنگام شرکت در کنفرانس‌های بین‌المللی در وضعیت نامناسبی قرار می‌دهد
[ترجمه ترگمان]ناتوانی او در صحبت کردن انگلیسی، هنگامی که او در کنفرانس های بین المللی شرکت می کند، او را ناراحت می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. She felt increasingly frustrated by her inability to demonstrate her ideas.
[ترجمه گوگل]او به دلیل ناتوانی در نشان دادن ایده هایش به طور فزاینده ای احساس ناامیدی می کرد
[ترجمه ترگمان]او به شدت از ناتوانی در نشان دادن عقاید خود ناامید شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. His inability to resist temptation would eventually cost him his freedom.
[ترجمه گوگل]ناتوانی او در مقاومت در برابر وسوسه در نهایت به قیمت آزادی او تمام شد
[ترجمه ترگمان]ناتوانی او در مقاومت در برابر وسوسه سرانجام به قیمت آزادی او تمام می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. His inability to speak French puts him at a disadvantage.
[ترجمه گوگل]ناتوانی او در صحبت کردن به زبان فرانسه او را در وضعیت نامساعدی قرار می دهد
[ترجمه ترگمان]ناتوانی او برای صحبت کردن با زبان فرانسه او را به زیان می رساند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. His inability to stay at one job for long had finally proved too much for her.
[ترجمه گوگل]ناتوانی او برای ماندن در یک شغل برای مدت طولانی سرانجام برای او بیش از حد ثابت شد
[ترجمه ترگمان]ناتوانی او برای ماندن در یک شغل، مدت زیادی برای او ثابت شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The party's main failing has been their inability to present a united front to the people.
[ترجمه گوگل]شکست اصلی حزب ناتوانی آنها در ارائه یک جبهه متحد به مردم بوده است
[ترجمه ترگمان]شکست اصلی این حزب ناتوانی آن ها در ارائه یک جبهه متحد به مردم بوده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. His main weakness as a manager is his inability to delegate.
[ترجمه گوگل]ضعف اصلی او به عنوان یک مدیر ناتوانی در تفویض اختیار است
[ترجمه ترگمان]ضعف اصلی او به عنوان یک مدیر ناتوانی او در محول کردن نماینده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He has to overcome his inability to assert himself.
[ترجمه گوگل]او باید بر ناتوانی خود در اثبات خود غلبه کند
[ترجمه ترگمان]او باید بر ناتوانی خود در دفاع از خود غلبه کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The book's weakness is the author's inability to sustain an argument.
[ترجمه گوگل]نقطه ضعف کتاب ناتوانی نویسنده در حفظ استدلال است
[ترجمه ترگمان]ضعف این کتاب ناتوانی نویسنده در حفظ یک استدلال است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. My inability to do needlework was treated with surprising indulgence by my teacher.
[ترجمه گوگل]معلمم ناتوانی من در انجام سوزن دوزی با اغماض شگفت انگیزی برخورد کرد
[ترجمه ترگمان]ناتوانی من در انجام کاره ای خیاطی با indulgence شگفت آور به وسیله معلمم در نظر گرفته شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The fundamental problem lies in their inability to distinguish between reality and invention.
[ترجمه گوگل]مشکل اساسی در ناتوانی آنها در تشخیص واقعیت و اختراع است
[ترجمه ترگمان]مشکل اصلی در ناتوانی آن ها برای تمایز بین واقعیت و اختراع است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. It's inconstancy, but not inability, that's to be feared.
[ترجمه گوگل]این ناپایداری است، اما ناتوانی نیست، باید از آن ترسید
[ترجمه ترگمان]این inconstancy، اما نه از ناتوانی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Her inability to understand the problem bothered her.
[ترجمه گوگل]ناتوانی او در درک مشکل او را آزار می داد
[ترجمه ترگمان]عدم توانایی او در درک این مشکل او را آزار می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ناتوانی (اسم)
failure, weakness, asthenia, impotence, impotency, impuissance, infirmity, inability, incapacitation, disability, flivver, intolerance, disablement, insufficiency, intolerancy, incapability, insufficience

عجز (اسم)
weakness, paralysis, impotence, impotency, entreaty, cry, impuissance, inability, disability, disablement, incapacity, insufficiency, incapability, imploration, insufficience

فروماندگی (اسم)
poverty, fatigue, inability, despair, desperate situation

درماندگی (اسم)
inability, prostration, insolvency, insolvence

بی لیاقتی (اسم)
inability, inaptitude, incapability

انگلیسی به انگلیسی

• lack of ability; lack of means
someone's inability to do something is the fact that they are unable to do it.

پیشنهاد کاربران

Disability را معمولا با کلمه " مشکل" در زبان محاوره ونوشتاری می شناسیم مثلا در جمله:
Don't ignore a learning disability
مشکل یادگیری را مد نظر داسته باشید،
ولی inability را بیشتر با فعل" بلد نبودن"، می شناسیم، مثلا در جمله:
...
[مشاهده متن کامل]

An inability to read and write
بلد نبودن خواندن و نوشتن
عاشق کلمه
سعید امدادی
۰۹۱۲۷۷۷۲۱۲۵

ناتوانی
disability = عجز
خوبه که تفاوت inability و disability رو بدونید
Inability به معنای اینه که چون ما دانش و مهارت لازم برای یکاری رو نداریم بنابراین نمیتونیم انجامش بدیم و منظور از ناتوانی در inability اینه
اما تو disability قضیه متفاوته، به معنای معلولیت و ناتوانی ذهنی یا جسمی، یعنی هیچ ربطی به دانش و مهارت نداره و کلا هرکاریم بکنی این بدن پاسخگو نیست.
...
[مشاهده متن کامل]

علوم زیستی
Inability
معنی :ناتوانی در جذب ویتامبن B12
مثال:Inability to absorb vitamin B12

بپرس