- The student's incisive remarks with respect to the reading impressed the professor.
[ترجمه گوگل] اظهارات قاطع دانشجو در مورد خواندن، استاد را تحت تأثیر قرار داد [ترجمه ترگمان] سخنان نافذ دانشجویان در زمینه خواندن، استاد را تحت تاثیر قرار داد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3)تعریف: of or relating to the incisors.
جمله های نمونه
1. as incisive as a sword's edge
به تیزی لبه ی شمشیر
2. his incisive thought
فکر نافذ او
3. She picked up the gauntlet in her incisive Keynote Address to the Conference.
[ترجمه گوگل]او در سخنرانی مهم خود در کنفرانس دستکش را برداشت [ترجمه ترگمان]سخنان نافذ و نافذ خود را به سوی کنفرانس بر زبان آورد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. Her questions were well-formulated and incisive.
[ترجمه گوگل]سوالات او به خوبی فرمول بندی شده و دقیق بود [ترجمه ترگمان]پرسش های او نافذ و نافذ بودند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. The error was obvious to an incisive mind like his.
[ترجمه بهنام اسحاقی] برای ذهن نکته بین او این خطا کاملا اشکار بود.
|
[ترجمه گوگل]این خطا برای ذهن فهیمی مانند او آشکار بود [ترجمه ترگمان]خطا در ذهن an مانند او آشکار بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. His presentation was clear and incisive.
[ترجمه لیدا] ارائه او واضح و قاطع بود.
|
[ترجمه گوگل]ارائه او واضح و واضح بود [ترجمه ترگمان]سخنرانی او واضح و نافذ بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. Its analysis of police culture was certainly incisive and accurate, as can be judged by its wholesale condemnation.
[ترجمه گوگل]تجزیه و تحلیل آن از فرهنگ پلیس قطعا دقیق و دقیق بود، همانطور که می توان با محکوم کردن عمده آن قضاوت کرد [ترجمه ترگمان]تحلیل آن از فرهنگ پلیس قطعا \"نافذ و دقیق\" بود، که می توان آن را با محکومیت گسترده آن مورد قضاوت قرار داد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. Everyman wasn't as comprehensive and incisive as it might have been, but it was an intriguing, doleful documentary none the less.
[ترجمه گوگل]Everyman آنطور که ممکن بود جامع و واضح نبود، اما به هر حال مستندی جذاب و دلخراش بود [ترجمه ترگمان]آدمیزاد \" به اندازه کافی جامع و قاطع نبود، اما این مستند یک مستند و doleful بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. Celtic's pressure, though, was more insistent than incisive and the visitors defended comfortably enough.
[ترجمه گوگل]فشار سلتیک، هر چند، بیشتر از آن که تیز باشد، پافشاری کرد و میهمان به اندازه کافی راحت دفاع کردند [ترجمه ترگمان]با این حال، فشار سلتیک (سلتیک)بیش از نافذ سازی بود و بازدیدکنندگان به اندازه کافی از آن ها دفاع کردند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. Her ability to combine ravishing description with incisive analysis was outstanding.
[ترجمه گوگل]توانایی او در ترکیب توصیف جذاب با تجزیه و تحلیل دقیق، فوق العاده بود [ترجمه ترگمان]توانایی او در ترکیب شرح دلربا با تجزیه و تحلیل دقیق برجسته بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. The reason probably is the incisive micro-habitats are appropriate to the acid-producing micro-organism.
[ترجمه گوگل]دلیل آن احتمالاً این است که زیستگاههای نافذ با میکروارگانیسمهای تولیدکننده اسید مناسب هستند [ترجمه ترگمان]دلیل این امر احتمالا micro incisive است که برای میکرو ارگانیسم تولید کننده اسید مناسب هستند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. With clarity and incisive scholarship, this volume offers a new appreciation of the work of artists from Van Dyck to the Pre-Raphaelites.
[ترجمه گوگل]با وضوح و دانش دقیق، این جلد قدردانی جدیدی از کار هنرمندان از Van Dyck تا Pre-Raphaelites ارائه می دهد [ترجمه ترگمان]این کتاب با استفاده از تحقیقات شفاف و قاطع، قدردانی جدیدی از کار هنرمندان وان Dyck به the پیش از Raphaelites ارائه می دهد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. This one incisive judgment of river secretary - general, it is wraparound to telling political height.
[ترجمه گوگل]این یک قضاوت دقیق دبیرکل رودخانه، به بیان بلندی های سیاسی می پردازد [ترجمه ترگمان]این یک قضاوت جامع از دبیر کل رودخانه، it است که به ارتفاع سیاسی اشاره کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. He combined curious qualities of naivety with incisive wit and worldly sophistication.
[ترجمه گوگل]او ویژگی های کنجکاو ساده لوحی را با شوخ طبعی نافذ و پیچیدگی دنیوی ترکیب کرد [ترجمه ترگمان]او صفات عجیبی از ساده لوحی با تیزهوشی و پیچیدگی دنیوی ترکیب می کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
• sharp, cutting; penetrating; of or pertaining to the incisors (teeth adapted for cutting) incisive speech or writing is clear and forceful; a formal word.