inconsiderate

/ˌɪnkənˈsɪdərət//ˌɪnkənˈsɪdərət/

معنی: بی پروا، بی فکر، بی ملاحظه، سهل انگار
معانی دیگر: بی ملاحظه (کسی که حال یا حقوق دیگران را رعایت نمی کند)، خودپسند، خودبین، بی مبالات، نافرزانه

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: inconsiderately (adv.), inconsiderateness (n.), inconsideration (n.)
• : تعریف: lacking in thoughtfulness or consideration for others.
مترادف: insensitive, thoughtless, unthinking
متضاد: attentive, careful, considerate, decent, kind, thoughtful
مشابه: careless, discourteous, impolite, rude, tactless, uncharitable, uncivil, unkind, unmannerly

- It was inconsiderate of the young people to stay seated while that elderly lady had to stand on the bus.
[ترجمه گوگل] در حالی که آن خانم مسن مجبور بود در اتوبوس بایستد، جوانها بی اعتنا بودند که بنشینند
[ترجمه ترگمان] بی inconsiderate بود که جوان ها در همان جا بنشینند و آن زن پیر مجبور شد سوار اتوبوس شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. it is inconsiderate to go to their house uninvited
بی ملاحظگی است که بی دعوت به خانه ی آنها بروی.

2. it was inconsiderate of you to make your old father carry the heavy suitcase
از بی معرفتی تو بود که گذاشتی پدر پیرت چمدان سنگین را حمل کند.

3. How could you have been so inconsiderate?
[ترجمه گوگل]چطور تونستی اینقدر بی توجه باشی؟
[ترجمه ترگمان]چطور اینقدر بی ملاحظه بودی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Motorists were criticised for being inconsiderate to pedestrians.
[ترجمه گوگل]رانندگان به دلیل بی توجهی به عابران پیاده مورد انتقاد قرار گرفتند
[ترجمه ترگمان]Motorists به خاطر سهل انگاری به افراد پیاده مورد انتقاد قرار گرفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He's often inconsiderate to his family.
[ترجمه مصطفی امیرجانی] او اغلب نسبت به خانواده اش بی تفاوت است
|
[ترجمه گوگل]او اغلب نسبت به خانواده خود بی توجه است
[ترجمه ترگمان]اغلب به خانواده اش بی ملاحظه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He wasn't just inconsiderate, he was downright rude.
[ترجمه گوگل]او فقط بی ملاحظه نبود، کاملاً بی ادب بود
[ترجمه ترگمان]اون فقط بی ملاحظه نبود، اون خیلی گستاخ بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Being inconsiderate to the doctor will get you off on the wrong footing.
[ترجمه مصطفی امیرجانی] عدم توجه به دکتر، شما را در مسیر اشتباه قرار می دهد.
|
[ترجمه گوگل]بی توجهی به پزشک شما را در مسیر اشتباه قرار می دهد
[ترجمه ترگمان]بی ملاحظگی کردن به دکتر شما را از راه اشتباه خلاص خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Our neighbours are very inconsiderate - they're always playing loud music late at night.
[ترجمه گوگل]همسایه‌های ما بسیار بی‌ملاحظه هستند - آنها همیشه در اواخر شب موسیقی با صدای بلند پخش می‌کنند
[ترجمه ترگمان]همسایه های ما خیلی بی فکر هستند - آن ها همیشه در شب موسیقی بلند صدا می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Inconsiderate neighbours can be more than an annoyance.
[ترجمه گوگل]همسایه های بی ملاحظه می توانند بیش از آزاردهنده باشند
[ترجمه ترگمان]همسایگان inconsiderate می توانند بیش از یک ناراحتی داشته باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The way we lived allowed us to be inconsiderate from time to time.
[ترجمه گوگل]نحوه زندگی ما این امکان را به ما می داد که هر از گاهی بی توجه باشیم
[ترجمه ترگمان]روشی که ما در آن زندگی می کردیم به ما اجازه می داد تا به موقع inconsiderate
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Inconsiderate smoking can cause considerable offence to the majority of people who do not smoke.
[ترجمه گوگل]سیگار کشیدن بی ملاحظه می تواند برای اکثر افرادی که سیگار نمی کشند باعث آزار قابل توجهی شود
[ترجمه ترگمان]سیگار کشیدن می تواند باعث جرم قابل توجهی به اکثر افرادی شود که سیگار نمی کشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The self-confident leader can be insensitive and inconsiderate.
[ترجمه گوگل]رهبر با اعتماد به نفس می تواند بی احساس و بی ملاحظه باشد
[ترجمه ترگمان]رهبر بااعتماد به نفس می تواند insensitive و بی ملاحظه باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He was inconsiderate, but he would surely have been in touch with her by now if he was able to.
[ترجمه گوگل]او بی ملاحظه بود، اما مطمئناً اگر می توانست تا حالا با او در تماس بوده است
[ترجمه ترگمان]بی ملاحظه بود، اما حالا اگر می توانست با او در تماس بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The issues members raise are related to ignorant, inconsiderate or criminal people.
[ترجمه گوگل]موضوعاتی که اعضا مطرح می کنند مربوط به افراد نادان، بی ملاحظه یا جنایتکار است
[ترجمه ترگمان]مسائلی که اعضای آن مطرح می کنند مربوط به افراد جاهل، بی ملاحظه و یا مجرم هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بی پروا (صفت)
adventurous, reckless, unscrupulous, heady, headlong, audacious, brave, bold, confident, foolhardy, fearless, dashing, rash, heedless, daredevilish, insouciant, hare-brained, inconsiderate, impetuous, incautious, irregardless, unadvised, slapdash, temerarious

بی فکر (صفت)
light-headed, harum-scarum, light-minded, giddy-brained, mindless, thoughtless, inconsiderate, insensate, giddy-headed

بی ملاحظه (صفت)
reckless, thoughtless, inconsiderate, indiscreet, incautious, unconsidered

سهل انگار (صفت)
lax, nonchalant, inconsiderate

انگلیسی به انگلیسی

• having little regard for the feelings of others, unkind; thoughtless, heedless; rash
inconsiderate people do not care how their behaviour affects other people.

پیشنهاد کاربران

بی ملاحظه
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : _
✅️ صفت ( adjective ) : inconsiderate / inconsiderable
✅️ قید ( adverb ) : inconsiderately
بی معرفت ، it is inconsidrate of you نهایت
معرفتیه
بی فکر
بی ملاحظه
۱. بی فکر، بدون ملاحظه ( بی ملاحظه )
۲. نسنجیده.
بی شعور

بپرس