inconsistency

/ˌɪnkənˈsɪstənsi//ˌɪnkənˈsɪstənsi/

معنی: نا سازگاری، تناقض، ناجوری، تباین، بی ثباتی، نا استواری، ناهماهنگی
معانی دیگر: ناهندامی، ناهمسازی، ناهمجوری، تنافر، تضاد

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: inconsistencies
(1) تعریف: an instance of contradiction or illogic.
متضاد: consistency
مشابه: disagreement, discrepancy

- The lawyer pointed out inconsistencies in the witness's testimony.
[ترجمه گوگل] وکیل به تناقضات در شهادت شاهد اشاره کرد
[ترجمه ترگمان] وکیل inconsistencies را که در شهادت شهود قرار گرفته بود نشان داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: the quality or state of being inconsistent.
متضاد: consistency
مشابه: disagreement, discrepancy

جمله های نمونه

1. the inconsistency of the details of his explanation made us suspicious
تناقض جزئیات توضیح او،ما را مشکوک کرد.

2. His worst fault was his inconsistency.
[ترجمه گوگل]بدترین تقصیر او ناهماهنگی اش بود
[ترجمه ترگمان]بدترین عیب و inconsistency این بود که این تناقض داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The amendment will remove the inconsistency between the two laws.
[ترجمه گوگل]این اصلاحیه مغایرت بین دو قانون را برطرف می کند
[ترجمه ترگمان]این اصلاحیه بی ثباتی بین دو قانون را حذف خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. There is some inconsistency between the witnesses' evidence and their earlier statements.
[ترجمه گوگل]بین شواهد شهود و اظهارات قبلی آنها تناقضاتی وجود دارد
[ترجمه ترگمان]تناقض بین شواهد شهادت شهود و اظهارات قبلی آن ها وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Defence counsel looks for inconsistency between witness statements.
[ترجمه گوگل]وکیل مدافع به دنبال تناقض بین اظهارات شاهد است
[ترجمه ترگمان]وکیل مدافع به دنبال تناقض بین اظهارات شاهدان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. This is an argument shot through with inconsistency.
[ترجمه گوگل]این بحثی است که با تناقض به پایان رسیده است
[ترجمه ترگمان]این استدلالی است که در تناقض با تناقض است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Logan showed his inconsistency in missing half his kicks.
[ترجمه گوگل]لوگان ناهماهنگی خود را در از دست دادن نیمی از ضربات خود نشان داد
[ترجمه ترگمان]لو گن این inconsistency را که نصف his را از دست داده بود، نشان داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. For my part I can detect no inconsistency between our domestic law and the Convention.
[ترجمه گوگل]به نوبه خود من نمی توانم هیچ تناقضی بین قوانین داخلی ما و کنوانسیون تشخیص دهم
[ترجمه ترگمان]من هیچ گونه ناهماهنگی میان قانون داخلی و کنوانسیون را تشخیص نمی دهم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The danger of inconsistency is most pronounced where the draftsman takes parts of his draft from different precedents.
[ترجمه گوگل]خطر ناهماهنگی بیشتر در جایی آشکار می شود که طراح بخش هایی از پیش نویس خود را از سوابق مختلف می گیرد
[ترجمه ترگمان]خطر ناهماهنگی بیشتر مشخص می شود که طراحی طراحی بخش هایی از پیش نویس او را از سوابق متفاوت می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The team's inconsistency on defense has lost them three games.
[ترجمه گوگل]ناهماهنگی این تیم در دفاع، آنها را در سه بازی شکست داده است
[ترجمه ترگمان]تناقض تیم در دفاع از آن ها سه بازی را از دست داده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. If there is an inconsistency between lease and counterpart primafacie the lease prevails.
[ترجمه گوگل]اگر ناهماهنگی بین اجاره نامه و همتای اولیه وجود داشته باشد، اجاره غالب است
[ترجمه ترگمان]اگر بین اجاره و همتای primafacie ناهماهنگی وجود داشته باشد، اجاره غالب است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Even commentators sympathetic to the government saw the inconsistency of this plan.
[ترجمه گوگل]حتی مفسران دلسوز دولت هم ناهماهنگی این طرح را دیدند
[ترجمه ترگمان]حتی مفسران همدردی با دولت، ناهماهنگی این طرح را دیدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Normally, the inconsistency wouldn't matter, but it might now that she's assistant editor.
[ترجمه گوگل]به طور معمول، ناهماهنگی مهم نیست، اما ممکن است حالا که او دستیار سردبیر است
[ترجمه ترگمان]در حالت عادی، این تضاد اهمیتی نداشت، اما حالا ممکن بود که دستیار او یک سردبیر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

نا سازگاری (اسم)
antipathy, aversion, conflict, inconvenience, discord, contrariness, disagreement, incompatibility, repugnance, incongruity, inconsistency, incoherence, inconsistence, variance, incongruence, contrariety, insalubrity, intransigence

تناقض (اسم)
repugnance, inconsistency, antithesis, contradiction, incoherence, inconsistence, contradictoriness

ناجوری (اسم)
dissonance, inconvenience, contrariness, inconsistency, incoherence, inconsistence, unlikelihood, discordance, disparity, heterogeny, incommodity, inconsonance, xenogenesis

تباین (اسم)
contrast, inconsistency, inconsistence, incommensurability, divergence, heterogeny

بی ثباتی (اسم)
tergiversation, transience, variation, fluctuation, inconsistency, mutability, inconstancy, instability

نا استواری (اسم)
frailty, inconsistency, instability

ناهماهنگی (اسم)
inconsistency, inconsistence, imbalance, inconsonance

تخصصی

[عمران و معماری] غیر یکنواختی
[ریاضیات] ناسازگاری

انگلیسی به انگلیسی

• incompatibility, incongruity, lack of harmony; lack of consistency
inconsistency is behaviour which is unpredictable because it changes from one occasion to another; used showing disapproval.
if there is an inconsistency between two facts, one of them cannot possibly be true if the other is true.

پیشنهاد کاربران

قابل تغییر بودن، تغییرپذیری، غیر قابل اعتماد بودن، غیر قابل اتکا بودن، نوسان، بی نظمی، تفاوت، عدم شباهت
changeableness. variability, unreliability, undependability, erraticism
volatility, irregularity, difference, dissimilarity , lack of similarity
۱. ناسازگاری. ناهماهنگی. مغایرت ۲. تناقض. تضاد
Inconsistencies in Daesh statement suggest direct Mossad involvement
تناقضهای بیانیه داعش حاکی از نقش ایفا کردن مستقیم موساد دارد.
/ˌɪn. kənˈsɪs. tən. si/
1 -
the fact of containing some ideas, statements, arguments, etc. that do not agree
with others, or something such as an idea, statement, or argument that has this quality
...
[مشاهده متن کامل]

وجود برخی از ایده ها، گزاره ها، استدلال ها و غیره که با دیگران همخوانی ندارد یا چیزی مانند ایده، گزاره یا استدلالی که این ویژگی را دارد.
ناسازگاری، ناهمخوانی
There are a few inconsistencies in what you've written
There is some inconsistency between the theory and the practice
2 -
the fact that someone or something cannot be trusted to stay the same in behaviour or quality in all situations
این واقعیت که نمی توان به کسی یا چیزی اعتماد کرد تا در رفتار یا کیفیت در همه موقعیت ها ثابت بماند.
عدم ثبات
Logan showed his inconsistency in missing half his kicks
3 -
a situation in which two things do not match and are opposed
وضعیتی که در آن دو چیز با هم مطابقت ندارند و با هم مخالفند
تناقض، تضاد، مغایرت
There appear to be inconsistencies in her alibi

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/inconsistency
ناسازگاری
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : inconsistency
✅️ صفت ( adjective ) : inconsistent
✅️ قید ( adverb ) : inconsistently
inconsistency ( رایانه و فنّاوری اطلاعات )
واژه مصوب: ناهمخوانی
تعریف: نبود سازگاری در بین مؤلفه‏های مختلف یک سامانه|||متـ . ناسازگاری 2
ناهماهنگی
عدم ثبات
تعارض، تضاد

بپرس