incorporated

/ˌɪnˈkɔːrpəˌretəd//ɪnˈkɔːpəreɪtɪd/

(شرکت و غیره) رسما به ثبت رسیده، همبسته، همبند شده، یک کاسه، یکپارچه، متحد شده، ملحق شده، ضمیمه شده

جمله های نمونه

1. an incorporated association
انجمن به ثبت رسیده

2. the company was incorporated ten years ago
شرکت ده سال پیش به ثبت رسید.

3. your recommendations will be incorporated into the new project
توصیه های شما در طرح جدید منظور خواهد است.

4. He was incorporated a member of the college.
[ترجمه amir] او به عنوان عضو دانشگاه ثبت شده بود.
|
[ترجمه گوگل]او به عضویت کالج درآمد
[ترجمه ترگمان]او یکی از اعضای این کالج بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. These conditions must be expressly incorporated into the contract of employment.
[ترجمه گوگل]این شرایط باید صریحاً در قرارداد کار گنجانده شود
[ترجمه ترگمان]این شرایط باید به صراحت در قرارداد استخدام گنجانده شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Many of your suggestions have been incorporated in the new plan.
[ترجمه گوگل]بسیاری از پیشنهادات شما در طرح جدید گنجانده شده است
[ترجمه ترگمان]بسیاری از پیشنهادها شما در برنامه جدید گنجانده شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Your idea will be incorporated in the plan.
[ترجمه گوگل]ایده شما در طرح گنجانده می شود
[ترجمه ترگمان]ایده شما در این برنامه گنجانده خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. New ideas will be incorporated into the book.
[ترجمه گوگل]ایده های جدید در کتاب گنجانده خواهد شد
[ترجمه ترگمان]ایده های جدید در این کتاب گنجانده خواهند شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Our original proposals were not incorporated in the new legislation.
[ترجمه گوگل]پیشنهادات اولیه ما در قانون جدید گنجانده نشد
[ترجمه ترگمان]پیشنهادها اصلی ما در قوانین جدید گنجانده نشده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Results are incorporated within personalized medical records.
[ترجمه گوگل]نتایج در سوابق پزشکی شخصی گنجانده شده است
[ترجمه ترگمان]نتایج در سوابق پزشکی شخصی گنجانده شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The agreement would allow the rebels to be incorporated into a new national police force.
[ترجمه گوگل]این توافق به شورشیان اجازه می دهد تا در یک نیروی پلیس ملی جدید ادغام شوند
[ترجمه ترگمان]این توافقنامه به شورشیان اجازه خواهد داد تا در یک نیروی جدید پلیس ملی ادغام شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. We have incorporated all the latest safety features into the design.
[ترجمه گوگل]ما تمام آخرین ویژگی های ایمنی را در طراحی گنجانده ایم
[ترجمه ترگمان]ما تمام ویژگی های ایمنی را در طراحی گنجانده ایم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Many of these ideas are now being incorporated into orthodox medical treatment.
[ترجمه گوگل]بسیاری از این ایده ها اکنون در درمان پزشکی ارتدکس گنجانده شده اند
[ترجمه ترگمان]بسیاری از این ایده ها در حال حاضر در درمان پزشکی سنتی گنجانده شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Pre-Christian sacred geometry was incorporated into church architecture.
[ترجمه گوگل]هندسه مقدس پیش از مسیحیت در معماری کلیسا گنجانده شد
[ترجمه ترگمان]هندسه مقدس پیش از مسیحیت در معماری کلیسا به کار گرفته شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. When Smith's business became large, he incorporated it.
[ترجمه گوگل]وقتی کسب و کار اسمیت بزرگ شد، او آن را به کار گرفت
[ترجمه ترگمان]هنگامی که کسب وکار اسمیت بزرگ شد، او آن را ثبت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• formed into a corporation, existing as a corporation; united, combined into one body; forming a part of, included in
in the united states, incorporated is used after the name of a company to indicate that the company has been legally formed into a corporation. incorporated has the written abbreviation inc.

پیشنهاد کاربران

ادغام شده
تلفیق یافته
وارد شدن
اگه با اسم شرکت و کمپانی بیادش یعنی رسما ثبت شده یا به رسمیت شناخته شده. یعنی این شرکت خانواده داره. یه کمپانی قوی که ثابت شده داره حرفه ای توی زمینه مخصوص به خودش کار میکنه
Incorporated company
Corporation : Big company or business
یکپارچه
مشارکت داده شدن
کارآموزان در تصمیم گیری در مورد خدمات بالینی، مشارکت داده شدند = trainees are incorporated into clinical service decisions
گنجانده
مشمول
مندرج
مشارکت داشتن، سهیم بودن
شامل
متصل میشود

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس