incumbent

/ˌɪnˈkəmbənt//ɪnˈkʌmbənt/

معنی: لازم
معانی دیگر: در تصدی، متصدی، فردار، شاغل، خوابیده، دراز کشیده، غنوده (بر روی چیزی دیگر)، مستاءجر، عهده دار، ناگزیر، لازم با on و upon

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: currently holding an office or position.

- No one is running against the incumbent senator in this election.
[ترجمه گوگل] هیچ کس در این انتخابات با سناتور فعلی رقابت نمی کند
[ترجمه ترگمان] هیچ کس در این انتخابات با سناتور فعلی رقابت نمی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: required or obligatory.

- As your superior, it is incumbent on me to warn you against improper use of this equipment.
[ترجمه گوگل] به عنوان مافوق شما، بر من واجب است که در مورد استفاده نادرست از این تجهیزات به شما هشدار دهم
[ترجمه ترگمان] به عنوان مافوق شما، لازم است که در مقابل استفاده نادرست از این تجهیزات به شما هشدار بدهم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: resting, leaning, or pressing on something.
اسم ( noun )
مشتقات: incumbently (adv.)
• : تعریف: one who currently holds a position or office.

- The popular incumbent will be difficult to beat in the upcoming election.
[ترجمه گوگل] غلبه بر رئیس جمهور محبوب در انتخابات آینده دشوار خواهد بود
[ترجمه ترگمان] رقابت در انتخابات آتی دشوار خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. (be) incumbent on (or upon)
بایسته بودن،بایستن،ایجاب کردن،(برکسی) فرض بودن،وظیفه داشتن

2. it is incumbent upon us to help him
وظیفه ماست که به او کمک کنیم.

3. he defeated the incumbent governor
او فرماندار وقت را (در انتخابات) شکست داد.

4. The incumbent president faces problems which began many years before he took office.
[ترجمه گوگل]رئیس جمهور فعلی با مشکلاتی مواجه است که سال ها قبل از روی کار آمدن او شروع شده است
[ترجمه ترگمان]رئیس جمهور کنونی با مشکلاتی مواجه است که سال ها پیش از این که وی اداره شود، آغاز شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He defeated the incumbent governor by a large plurality.
[ترجمه گوگل]او فرماندار فعلی را با کثرت زیادی شکست داد
[ترجمه ترگمان]او فرماندار فعلی را با اکثریت وسیعی شکست داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. In the June elections, Morris easily defeated the incumbent, Tom Smith.
[ترجمه گوگل]در انتخابات ژوئن، موریس به راحتی تام اسمیت، رئیس جمهور فعلی را شکست داد
[ترجمه ترگمان]در انتخابات ماه ژوئن، موریس به راحتی متصدی فعلی، تام اسمیت را شکست داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The old man is an incumbent.
[ترجمه گوگل]پیرمرد مستقر است
[ترجمه ترگمان]پیرمرد متصدی امر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. She felt it incumbent upon/on her to raise the subject at their meeting.
[ترجمه بهنام] او احساس کرد که بر عهده اوست که موضوع را در جلسه مطرح کند.
|
[ترجمه گوگل]او احساس می کرد که این موضوع را در جلسه آنها مطرح کند
[ترجمه ترگمان]احساس می کرد که بر او واجب است که موضوع را در جلسه مطرح کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. It was incumbent on them to attend.
[ترجمه mojtaba] بر آنها لازم بود که توجه کنند
|
[ترجمه بهنام] بر عهده آ نها بود که در جلسه حاضر شوند.
|
[ترجمه گوگل]حضورشان بر آنها واجب بود
[ترجمه ترگمان]اکنون نوبت به آن ها رسیده بود که به آنجا بروند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. It is incumbent upon us to do so.
[ترجمه بهنام] بر عهده ما است که این کار را انجام دهیم.
|
[ترجمه گوگل]بر ما واجب است که این کار را انجام دهیم
[ترجمه ترگمان]وظیفه ما این است که این کار را بکنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. It is incumbent upon all of us to make an extra effort.
[ترجمه بهنام] برعهده همه ما است که تلاش مضاعفی بکار ببریم.
|
[ترجمه گوگل]تلاش مضاعف بر همه ما واجب است
[ترجمه ترگمان]بر همه ما واجب است که تلاش بیشتری کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The present incumbent is due to retire next month.
[ترجمه گوگل]مدیر فعلی قرار است ماه آینده بازنشسته شود
[ترجمه ترگمان]رئیس جمهور کنونی قرار است ماه آینده بازنشسته شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He was defeated by incumbent Democrat J. Bennett Johnston who polled 54 percent.
[ترجمه بهنام] اوتوسط نماینده جی. بنت جانسون که 54 در صد ارا را بدست آورد شکست خورد.
|
[ترجمه گوگل]او از دموکرات فعلی جی بنت جانستون که 54 درصد رای گیری کرد شکست خورد
[ترجمه ترگمان]او توسط جی جی اف، رئیس جمهور کنونی، شکست خورد بنت جانستون که ۵۴ % آرا را کسب کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. For seat No. incumbent Provencio faces stiff challenges from Sandoval and White, both veterans of the campaign trail.
[ترجمه گوگل]برای صندلی شماره، پروونسیو، رئیس کنونی، با چالش‌های سختی از سوی سندووال و وایت، هر دو کهنه‌کار مبارزات انتخاباتی، مواجه است
[ترجمه ترگمان]برای صندلی شماره یک، Provencio با چالش های جدی از Sandoval و وایت، که هر دو از سربازان قدیمی مبارزات انتخاباتی هستند، روبرو است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

لازم (صفت)
obligatory, necessary, necessitous, needful, incumbent, intransitive, irrevocable

تخصصی

[حقوق] متصدی، واجب یا فرض
[ریاضیات] شاغل، متصدی

انگلیسی به انگلیسی

• person who currently holds an office or position
presently holding an office or position; compulsory, necessary; resting, lying (archaic)
if it is incumbent on or upon you to do something, it is your duty to do it; a formal word.
an incumbent is the person who holds a particular post at a particular time; a formal word.

پیشنهاد کاربران

مقامِ فعلی
وقت
یکی از معانی مهم این کلمه ، متصدی هست
job incumbent : متصدی شغل
وظیفه
1 - مقام مسول یا شخصی که در یکی از نهاد های اجرایی دولت حضور دارد2 - مقام فعلی
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : incumbency / incumbent
✅️ صفت ( adjective ) : incumbent
✅️ قید ( adverb ) : _
منصوب
شرکت باسابقه، بزرک و ریشه دار در بازار
در علوم مدیریتی و کسب وکار به معنی شرکتی با بیشترین سهم بازار یا قدمت طولانی در یک صنعت است.
1. از نظر اخلاقی الزام آور یا ضروری. واجب
2. شخصی که دارای منصبی است، به ویژه یکی از روحانیون دارای مزایا
3. باستانی
استراحت کردن، دراز کشیدن، تکیه دادن یا فشار دادن روی چیزی
1 - دوباره یا چند باره نامزد شدن2 - بازنامزد 3 - پیشگام 4 - مقام فعلی
۱ - ضروری، لازم الاجرا، واجب
۲ - کسی که در حال حاضر پست یا مقامی را در اختیار دارد
1 -
( of an official or regime ) currently holding office
صفت/ ( حکومت یا مقام ) مستقر، فعلی،
The incumbent President was defeated.
The incumbent president faces problems which began many years before he took office.
...
[مشاهده متن کامل]

Taiwan elects Lai Ching - te, from incumbent pro - sovereignty party, as president
2 -
necessary
صفت/ لازم, ضروری, واجب, بایسته, بایا, دروار
It is incumbent upon ( = necessary for ) all of us to create a safe community.

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/incumbent
incumbent ( علوم سیاسی و روابط بین الملل )
واژه مصوب: بازنامزد
تعریف: فردی که منصبی را در اختیار دارد و برای تصدی مجدد آن دوباره یا چندباره نامزد می شود
Be incumbent on/upon somebody=
to be necessary for someone
she felt it is incumbent upon her to raise the subject at their meeting
Incumbent Operator یعنی اپراتور قدیمی غالب تأثیرگذار در بازار
مهندسی صنایع: به عمق رسیدن، بهترین جواب شدنی موجود، در الگوریتم انشعاب و تحدید
فائق
بر عهده کسی بودن، مسئولیت چیزی را عهده دار بودن
Be incumbent on
It was incumbent on the alternative media to
. spread the truth
مسئول - متصدی - مقام فعلی /وقت/ حاضر
The pandemic also caused an economic downturn, which typically hurts incumbent
. presidents
مقام
متصدی
Former president /// رئیس جمهور سابق
Incumbent president///رئیس جمهور فعلی
( مقام مسئول، رییس جمهور، دولت و . . . ) وقت، حاضر، فعلی
مثلا: رییس جمهور وقت، نخست وزیر فعلی
متصدی
حال حاضر، فعلی
حق_حقوق
پیشگام
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٦)

بپرس