indexing


شاخص گذارى کامپیوتر : فهرست سازى

جمله های نمونه

1. It's quite simple to upgrade the indexing software.
[ترجمه گوگل]ارتقاء نرم افزار نمایه سازی بسیار ساده است
[ترجمه ترگمان]ارتقا نرم افزار شاخص گذاری بسیار ساده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The commissar insisted on indexing the book.
[ترجمه گوگل]کمیسر اصرار داشت که کتاب را نمایه کند
[ترجمه ترگمان]The اصرار داشت که این کتاب را شاخص گذاری کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Alphabetical indexing languages 1 Introduction Control is exercised in respect of the terms used in an index because of the variety of natural language.
[ترجمه گوگل]زبان‌های نمایه‌سازی حروف الفبا 1 مقدمه، به دلیل تنوع زبان طبیعی، کنترل در رابطه با اصطلاحات مورد استفاده در فهرست اعمال می‌شود
[ترجمه ترگمان]۱ ۱ ۱ ۱ ۱ ۱ ۱ ۱ ۱ ۱ ۱ ۱ ۱ ۱ ۱ ۱ ۱
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. In some circumstances natural language indexing may reflect more closely the terms used by the searcher.
[ترجمه گوگل]در برخی شرایط، نمایه سازی زبان طبیعی ممکن است عباراتی را که جستجوگر استفاده می کند بیشتر منعکس کند
[ترجمه ترگمان]در برخی شرایط، شاخص گذاری زبان طبیعی بیشتر عبارات مورد استفاده the را منعکس می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Apart from differing needs of users, indexing approaches may differ on policy grounds.
[ترجمه گوگل]جدای از نیازهای مختلف کاربران، رویکردهای نمایه سازی ممکن است بر اساس زمینه سیاست متفاوت باشد
[ترجمه ترگمان]صرف نظر از نیازهای متفاوت کاربران، رویکرد نمایه سازی ممکن است در زمینه سیاست متفاوت باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Exhaustivity of indexing has some impact on recall and precision.
[ترجمه گوگل]جامع بودن نمایه سازی تأثیری بر یادآوری و دقت دارد
[ترجمه ترگمان]استفاده از شاخص گذاری بر روی یادآوری و دقت تاثیر دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. A morphological indexing system was developed whereby each word in the lexicon is associated with its root.
[ترجمه گوگل]یک سیستم نمایه سازی صرفی ایجاد شد که به موجب آن هر کلمه در فرهنگ لغت با ریشه آن مرتبط است
[ترجمه ترگمان]یک سیستم نمایه سازی ماشینی توسعه داده شد که در آن هر کلمه در واژه نامه با ریشه آن مرتبط است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. This is called full indexing and provides a very rapid means of locating any given record.
[ترجمه گوگل]این فهرست بندی کامل نامیده می شود و وسیله ای بسیار سریع برای مکان یابی هر رکورد مشخصی فراهم می کند
[ترجمه ترگمان]این به آن شاخص گذاری کامل گفته می شود و ابزار بسیار سریعی برای پیدا کردن هر پرونده مشخص فراهم می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. This is then divided by whichever of the indexing numbers you have to give the width of the flutes.
[ترجمه گوگل]سپس بر هر کدام از اعداد نمایه سازی که باید عرض فلوت ها را بدهید تقسیم می شود
[ترجمه ترگمان]سپس به هر کدام از اعداد شاخص گذاری که باید عرض of را بدهید تقسیم می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The higher the specificity of indexing, the more likely that search outputs will show high precision.
[ترجمه گوگل]هرچه ویژگی نمایه سازی بیشتر باشد، احتمال بیشتری وجود دارد که خروجی های جستجو دقت بالایی را نشان دهند
[ترجمه ترگمان]هر چه ویژگی شاخص گذاری بالاتر باشد، احتمال بیشتری وجود دارد که خروجی های جستجو دقت بالایی نشان دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Thus care in indexing is essential and systems should be designed in such a way as to minimize the possibility of error.
[ترجمه گوگل]بنابراین دقت در نمایه سازی ضروری است و سیستم ها باید به گونه ای طراحی شوند که احتمال خطا را به حداقل برسانند
[ترجمه ترگمان]بنابراین دقت در نمایه سازی ضروری است و سیستم ها باید طوری طراحی شوند که امکان خطا را به حداقل برسانند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Computerized free language indexing is, for all practical purposes, the same as natural language indexing.
[ترجمه گوگل]نمایه سازی زبان رایگان کامپیوتری، برای تمام اهداف عملی، مانند نمایه سازی زبان طبیعی است
[ترجمه ترگمان]نمایه سازی زبان آزاد، برای تمامی اهداف عملی، همانند نمایه سازی زبان طبیعی، به شمار می رود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Thus co-ordinate indexing was not recommended for use in schools without very skilled staff being present to operate and coordinate its use.
[ترجمه گوگل]بنابراین نمایه سازی هماهنگ برای استفاده در مدارس بدون حضور کارکنان بسیار ماهر برای اجرا و هماهنگی استفاده از آن توصیه نمی شود
[ترجمه ترگمان]بنابراین هماهنگ کردن شاخص گذاری برای استفاده در مدارس بدون حضور پرسنل ماهر در عمل و هماهنگی استفاده از آن توصیه نمی شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. To build and maintain a semantic net, indexing of paragraphs and semantic net construction go hand-in-hand.
[ترجمه گوگل]برای ایجاد و نگهداری یک شبکه معنایی، نمایه سازی پاراگراف ها و ساخت شبکه معنایی دست به دست هم می دهند
[ترجمه ترگمان]برای ساخت و نگهداری یک شبکه معنایی، نمایه سازی بندها و ساخت شبکه معنایی دست به دست می گردد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. This coincidence between indexing and user approach is known as user warrant.
[ترجمه گوگل]این همزمانی بین نمایه سازی و رویکرد کاربر به عنوان مجوز کاربر شناخته می شود
[ترجمه ترگمان]این همزمانی بین نمایه سازی و رویکرد کاربر به عنوان حکم کاربر شناخته می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

تخصصی

[کامپیوتر] فهرست سازی ؛ شاخص گذاری
[برق و الکترونیک] نمایه گذاری، نمایه بندی روند ایجاد نشانیهای واقعی حافظه در رایانه از طریق جمع مقدار نشانی در دستورالعمل با مقدار ذخیره شده در یک ثبات نمایه .
[ریاضیات] اندیس کننده

انگلیسی به انگلیسی

• act of creating an index; act of labelling and arranging data in an index table for easy access (computers)

پیشنهاد کاربران

نمایه سازی
[در ماشین کاری] تغییر موقعیت یا حالت ماشین یا تیغچه برای انجام کار جدید
[در مورد داده ها] شاخص گذاری
[کامپیوتر] اندیس بندی، اندیس گذاری

بپرس