indiscriminate

/ˌɪndəˈskrɪmənət//ˌɪndɪˈskrɪmɪnət/

معنی: خالی از تبعیض، ناشی از عدم تبعیض
معانی دیگر: (آنچه که بر مبنای سنجش و گزینش دقیق نباشد) بی تمیز، بی گزیر، بی تبعیض، بی گزین، چکی، بی بندوبار، ناخوددار، درهم و برهم، آشفته، آش شله قلمکار، ناشی از عدم تبعی­، خالی از تبعی­، یکسره

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: indiscriminating (adj.), indiscriminately (adv.), indiscriminateness (n.), indiscrimination (n.)
(1) تعریف: lacking in judgment and discernment; making no distinctions.
متضاد: discriminate, discriminating, selective
مشابه: promiscuous

- Their indiscriminate obedience caused them to carry out inhuman acts.
[ترجمه yusra] اطاعت کورکورانه انها باعث شد که اقدامات غیر انسانی انجام دهند
|
[ترجمه مهدی ساعدی] اطاعت بی چون و چرا ( کورکورانه ) آنها باعث شد، اقدامات غیر انسانی انجام دهند
|
[ترجمه رابرت] اطاعت بی حساب کتاب ( بی قاعده ) آنها باعث شد که اعمال غیر انسانی انجام بدهند.
|
[ترجمه گوگل] اطاعت بی رویه آنها باعث شد که دست به اعمال غیر انسانی بزنند
[ترجمه ترگمان] اطاعت واضح آن ها باعث شد که آن ها اقدامات غیر انسانی انجام دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: not planned or organized; haphazard or jumbled.

جمله های نمونه

1. indiscriminate sexual intercourse
جماع با هر کس که پیش آید

2. an indiscriminate mixture of several languages
آمیزه ی آشفته ای از چندین زبان خارجی

3. the indiscriminate viewing of t. v. programs
تماشای هر برنامه ی تلویزیونی که پیش بیاید

4. they didn't just kill soldiers; they rather carried out an indiscriminate massacre of women and children, young and old
آنان فقط سربازان را نکشتند بلکه اقدام به کشتار بلااستثنای زن و بچه و پیر و جوان کردند.

5. The indiscriminate use of fertilisers is damaging to the environment.
[ترجمه گوگل]استفاده بی رویه از کودها به محیط زیست آسیب می رساند
[ترجمه ترگمان]استفاده بی رویه از کودها، به محیط زیست آسیب می رساند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Seventy protesters were killed by indiscriminate gunfire.
[ترجمه نغمه] هفتاد تن از معترضین بی گناه در تیراندازی کشته شدن.
|
[ترجمه Htm] هفتاد نفر از معترضین در تیراندازی بی رویه ( تیراندازی بدون برنامه ) کشته شدند.
|
[ترجمه رابرت] هفتاد معتصب ( اعتصاب کننده ) با شلیک گلوله بی حساب کتاب ( بدون اصول ) کشته شدند.
|
[ترجمه گوگل]هفتاد معترض با شلیک گلوله کشته شدند
[ترجمه ترگمان]هفتاد معترض در تیراندازی های بی هدف کشته شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Even so-called 'tactical' nuclear weapons are indiscriminate in their effect.
[ترجمه عبدالمطلب قاسمی] حتی اثرات سلاح های به اصطلاح تاکتیکی هسته ای هم
|
[ترجمه عبدالمطلب قاسمی] حتی اثرات سلاح های به اصطلاح تاکتیکی هسته ای هم قابل پیش بینی نیست.
|
[ترجمه گوگل]حتی سلاح‌های هسته‌ای به اصطلاح «تاکتیکی» نیز در اثر خود بی‌تفاوت هستند
[ترجمه ترگمان]حتی سلاح های هسته ای به اصطلاح تاکتیکی، در اثر خود بی هدف هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The indiscriminate use of fertilizers can cause long-term problems.
[ترجمه گوگل]استفاده بی رویه از کودها می تواند مشکلات طولانی مدت ایجاد کند
[ترجمه ترگمان]استفاده بی رویه از کودها می تواند باعث مشکلات طولانی مدت شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. She disapproved of her son's indiscriminate television viewing.
[ترجمه Zara] او تماشای پیوسته تلویزیون پسرش را رد کرد.
|
[ترجمه sunny] او با تماشای بی رویه تلویزیون پسرش مخالف بود.
|
[ترجمه گوگل]او تماشای بی رویه تلویزیون پسرش را تایید نمی کرد
[ترجمه ترگمان]او با مشاهده تلویزیون بدون تبعیض پسرش مخالف بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Troops were accused of indiscriminate killings of civilians.
[ترجمه گوگل]سربازان به کشتار بی رویه غیرنظامیان متهم شدند
[ترجمه ترگمان]نیروهای نظامی به کشتار بی رویه غیر نظامیان متهم شده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Avoid indiscriminate or excessive use of fixed protection.
[ترجمه گوگل]از استفاده بی رویه یا بیش از حد از محافظ ثابت خودداری کنید
[ترجمه ترگمان]از استفاده بیش از حد و یا بیش از حد از حفاظت ثابت اجتناب کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Both mechanisms, however, cause indiscriminate damage in the immediate vicinity fo the neutrophil.
[ترجمه گوگل]با این حال، هر دو مکانیسم باعث آسیب بی‌مورد در مجاورت نوتروفیل می‌شوند
[ترجمه ترگمان]هر دو مکانیسم، هر دو باعث آسیب indiscriminate در مجاورت نزدیک fo می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Worse yet, their presence frequently meant indiscriminate artillery bombardments against innocent villages suspected of harboring the Vietcong.
[ترجمه گوگل]بدتر از آن، حضور آنها اغلب به معنای بمباران توپخانه ای بی رویه علیه روستاهای بی گناه مظنون به پناه دادن به ویتکنگ ها بود
[ترجمه ترگمان]بدتر از این، حضور آن ها اغلب به معنای بمباران های مداوم توپخانه علیه روستاهای بی گناه که مظنون به پناه دادن به Vietcong بودند، بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Indiscriminate use of praise devalues its power as a motivator and reward.
[ترجمه گوگل]استفاده بی رویه از ستایش، قدرت آن را به عنوان انگیزه و پاداش کاهش می دهد
[ترجمه ترگمان]Indiscriminate از ارزش و ارزش آن به عنوان یک محرک و پاداش استفاده می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. In reality guerrilla action was largely indiscriminate with sporadic attacks on the occasional landlord, local official, or police post.
[ترجمه گوگل]در واقع، اقدامات چریکی عمدتاً بدون تبعیض با حملات پراکنده به صاحبخانه، مقامات محلی یا پست پلیس انجام می شد
[ترجمه ترگمان]در واقعیت اقدام چریکی تا حد زیادی با حملات پراکنده به خانه دار، مقام محلی و یا پاسگاه پلیس بدون تبعیض بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Drug dealing, indiscriminate violence, other crime and family disorientation and disintegration are now all aspects of everyday existence.
[ترجمه گوگل]خرید و فروش مواد مخدر، خشونت بی رویه، سایر جنایات و سرگشتگی و از هم گسیختگی خانواده اکنون همه جنبه های زندگی روزمره هستند
[ترجمه ترگمان]مبارزه با مواد مخدر، خشونت بی هدف، جرائم دیگر و عدم انسجام خانواده همه جنبه های زندگی روزمره هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خالی از تبعیض (صفت)
indiscriminate

ناشی از عدم تبعیض (صفت)
indiscriminate

انگلیسی به انگلیسی

• undiscerning, lacking in discrimination; thoughtless, careless; mixed, thrown together
an indiscriminate action does not involve any careful choice.

پیشنهاد کاربران

ناشی از عدم ارزیابی جوانب قضیه، نسنجیده و کورکورانه
not showing careful choice or planning, especially so that harm results
صفت / عدم نشان دادن دقت در انتخاب یا برنامه ریزی، به ویژه به طوری که منجر به آسیب شود، بی رویه، بدون ملاحظه و دقت
an indiscriminate terrorist attack on civilians
...
[مشاهده متن کامل]

The indiscriminate use of fertilizers can cause long - term problems.
Biden said he told the Israeli prime minister, Benjamin Netanyahu, that Israel was losing international support because of its “indiscriminate bombing” and that Netanyahu should change his government, which is dominated by hard - right parties.

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/indiscriminate?q=indiscriminate
بی رویه، بی هدف و کورکورانه
نسنجیده، سهل انگارانه
تر و خشک با هم سوختن ( به عنوان صفت )
( از لغات کتاب 1100 واژه 📚 )
🖊 توضیح: not showing careful thought about the result
🔍 مترادف: thoughtless; inconsiderate
💡 معادل فارسی: نسنجیده
✅️ مثال: Troops were accused of indiscriminate killings of civilians.
indiscriminate
مثال:
The window was shut and the curtains were drawn while the master of the house scolded his daughter for indiscriminate charity to beggars.
Brent - Dyer, Elinor CHALLENGE FOR T
هردمبیل
بی دقتی
بی فکری
Discriminate:تبعیض قائل شدن
Discrimination=تبعیض
Indiscriminate=بی حساب کتاب ، بی هدف، بی برنامه، بی فکر
بی محابا
an indiscriminate action is done without thought about what the result may be, especially when it causes people to be harmed
کُتره ای
بی هدف , بی حساب کتاب
– The indiscriminate slaughter of civilians
– They fired indiscriminately into the crowd
– Troops were accused of indiscriminate killings of civilians
نسنجیده
Syn: haphazard, random, unselective
فکر نشده، بی حساب و کتاب
بلا استثناء
دیمی!
بی رویه_مفرط
باری به هر جهت
البته معانی دیگری هم به این کلمه بار میشه که فعلاً صرف نظر می کنم.
ازروی بی دقتی
گزینش بدون تحقیق
غیر قابل تشخیص
بی رویه
کورکورانه، choosing at random without careful selection
بی نظم و قاعده ـ بی حساب و کتاب ـ بدون برنامه ریزی
سرسری
بی فکری کردن ، سبک و سنگین نکردن
بدون فکر، بدون سنجش
کورکورانه_درهم بر هم
بدون گزینش
بی ملاحظه بدون فکر
بی حساب و کتاب، بی قاعده
بی حساب وکتاب، بی برنامه، بی هدف
کاری رو بی فکر انجام دادن
not discriminate; haphazard; thoughtless:
indiscriminate slaughter.
از روی بی فکر ی - غیر مسئولانه
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٦)

بپرس