indispensable

/ˌɪndəˈspensəbl̩//ˌɪndɪˈspensəbl̩/

معنی: حتمی، ضروری، واجب، نا گزیر، لازم الاجراء، صرفنظر نکردنی، چاره نا پذیر
معانی دیگر: (آنچه که بدون آن نتوان کاری را انجام داد) بایسته، بایا، لازم، کنارنگذاشتنی، قصور نکردنی، اجتناب ناپذیر، پرهیز ناپذیر، لازم الاجرا

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: absolutely necessary; essential.
مترادف: essential, necessary, required, requisite, vital
متضاد: dispensable, expendable, superfluous
مشابه: basic, exigent, fundamental, imperative, important, integral, needed, obligate, staple

- A good knife is indispensable for professional cooking.
[ترجمه گوگل] یک چاقوی خوب برای آشپزی حرفه ای ضروری است
[ترجمه ترگمان] یک چاقوی خوب برای پخت وپز حرفه ای ضروری است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Her help was indispensable to me during the writing of my book.
[ترجمه گوگل] کمک او در طول نوشتن کتابم برای من ضروری بود
[ترجمه ترگمان] کمک او برای من در طول نوشتن کتابم برای من ضروری بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: indispensably (adv.), indispensability (n.), indispensableness (n.)
• : تعریف: one that is necessary or essential.
مترادف: essential, imperative, necessity, requirement

جمله های نمونه

1. it was his indispensable duty to help them
وظیفه ی اجتناب ناپذیر او بود که به آنها کمک کند.

2. their assistance is indispensable
کمک آنها ضروری است.

3. freedom of expression is one of the indispensable conditions of democracy
آزادی بیان یکی از شرایط واجب دموکراسی است.

4. When an end is lawful and obligatory, the indispensable means to is are also lawful and obligatory.
[ترجمه گوگل]وقتی هدفی حلال و واجب است، وسیله ضروری برای بودن نیز حلال و واجب است
[ترجمه ترگمان]وقتی که یک پایان مشروع و اجباری باشد، ابزار ضروری برای آن نیز قانونی و اجباری است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. It is universally acknowledged that trees are indispensable to us.
[ترجمه گوگل]به طور کلی پذیرفته شده است که درختان برای ما ضروری هستند
[ترجمه ترگمان]به طور جهانی پذیرفته شده است که درختان برای ما ضروری هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He had soon made himself indispensable.
[ترجمه گوگل]او به زودی خود را ضروری ساخته بود
[ترجمه ترگمان]به زودی خود را ناگزیر ساخته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Affection is desirable. Money is absolutely indispensable!
[ترجمه اومید] لغت غیرقابل اغماض رو پیشنهاد میکنم . . . . . . پول مطلقا غیرقابل اغماض هست
|
[ترجمه گوگل]محبت مطلوب است پول کاملاً ضروری است!
[ترجمه ترگمان]Affection مطلوب است پول مطلقا ضروری است!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. No man is indispensable.
[ترجمه گوگل]هیچ مردی ضروری نیست
[ترجمه ترگمان]هیچ کس لازم نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. This book is indispensable to anyone interested in space exploration.
[ترجمه گوگل]این کتاب برای هر کسی که به اکتشاف فضایی علاقه دارد ضروری است
[ترجمه ترگمان]این کتاب برای هر کسی که به اکتشاف فضایی علاقه مند باشد ضروری است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. This book is an indispensable resource for researchers.
[ترجمه گوگل]این کتاب منبعی ضروری برای پژوهشگران است
[ترجمه ترگمان]این کتاب یک منبع اجتناب ناپذیر برای محققان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Air, food and water are indispensable to life.
[ترجمه گوگل]هوا، غذا و آب برای زندگی ضروری هستند
[ترجمه ترگمان]هوا، غذا و آب برای زندگی ضروری هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. She's become quite indispensable to the company.
[ترجمه گوگل]او برای شرکت کاملاً ضروری شده است
[ترجمه ترگمان]برای این شرکت کاملا لازم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Mobile phones have become an indispensable part of our lives.
[ترجمه گوگل]تلفن های همراه به بخشی جدایی ناپذیر از زندگی ما تبدیل شده اند
[ترجمه ترگمان]تلفن های همراه تبدیل به بخش ضروری زندگی ما شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Cars have become an indispensable part of our lives.
[ترجمه گوگل]خودروها به بخشی جدایی ناپذیر از زندگی ما تبدیل شده اند
[ترجمه ترگمان]ماشین ها تبدیل به بخش ضروری زندگی ما شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. This is an indispensable book.
[ترجمه گوگل]این یک کتاب ضروری است
[ترجمه ترگمان]این یک کتاب ضروری است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Air and water are indispensable to life.
[ترجمه گوگل]هوا و آب برای زندگی ضروری هستند
[ترجمه ترگمان]هوا و آب برای زندگی ضروری هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

حتمی (صفت)
very, all right, imminent, imperative, indispensable, obligatory, categorical, cocksure, categoric

ضروری (صفت)
essential, exigent, indispensable, required, bounden, necessary, needed, urgent, needful, immediate, requisite

واجب (صفت)
essential, indispensable, obligatory, fundamental, vital, necessary, momentous, necessitous

نا گزیر (صفت)
indispensable, inevitable, helpless, needful, ineludible, perforce

لازم الاجراء (صفت)
indispensable, obligatory

صرفنظر نکردنی (صفت)
indispensable

چاره نا پذیر (صفت)
indispensable, inevitable, irremediable, ineluctable, inescapable, unavoidable

انگلیسی به انگلیسی

• absolutely necessary, essential, vital, cannot be done without
if something is indispensable, it is absolutely essential.

پیشنهاد کاربران

گریزناپذیر، ( به صورت موردی ) انحصاری
اساسی - بایسته - ضروری - حیاتی
غیر قابل انکار - اجتناب ناپذیر - واجب الامر - الزام آور - پر اهمیت
کَد ادا - کَدگزار
کَد ( c�d ) در زبان پارسی به معنای بهترین میریت کننده است مثل کد خدا ، کدبانو ، کدآما
ادا کردن و گزاردن هم به معنای اجرای کار است
کد ادا یعنی کسی یا چیزی که اجرای کار بدون آن مختل میشود.
ADJECTIVE
✅ ( جزء ) لاینفک - جدایی ناپذیر - لازم الاجرا - ضروری
Do you think mirrors are necessary/good ornaments?
- It’s safe to say architects and interior designers are making full use of mirrors in house building and decorating thanks to their inherent characteristics and wide application. Hence, there’s no doubt that mirrors are indispensable decorations in any constructions. For example, they can be installed in bathrooms or dressing rooms for personal use or sometimes, small pieces of mirrors are placed randomly in someone’s house or stores as a mere artwork
...
[مشاهده متن کامل]

✅ اساسی - غیر قابل انکار - انکار ناپذیر پراهمیت
Trump’s hubris has brought about the downfall of his family’s business empire
. . . Fred was an indispensable player in the borough’s political machine. His rise in Brooklyn would explain Donald’s calculation about invading Manhattan. In the naked city, Fred’s story was inextricable from that of the Madison Democratic Club. He stood at the center of a dense network of patronage, influence and money. From his relationships and donations flowed land deals and tax abatements. The clubhouse was his cornucopia.
✅ حتمی - ضروری - حیاتی

لاینفک
تک خال؛ بی هم تا؛ بی جای گزین
اجتناب ناپذیر
بی بدیل
چاره ی آخر؛ تنها گزینه؛
Remember! You are not indispensable.
یادتان باشد! شما تنها گزینه ی ما نیستید.
( جزء ) لاینفک
حیاتی، مهم، ضروری
ضروری . جدایی ناپذیر
بلامنازع
غیر قابل از دست دادن !!!!!
جدایی ناپذیر
غیر قابل جایگزین
ناگذیر _جدایی ناپذیر
غیر قابل صرف نظر کردن
غیر قابل چشم پوشی
غیر قابل کنار گذاشتن
لازم
ضروری
لازم الاجرا
گریز ناپذیر
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٠)

بپرس