individual

/ˌɪndəˈvɪdʒəwəl//ˌɪndɪˈvɪdʒʊəl/

معنی: شخص، فرد، منحصر بفرد، فردی، تک، متعلق بفرد
معانی دیگر: آدم، کس، منفرد، مجزا، جدا، جداگانه، (وابسته به یک نفر یا یک چیز بخصوص) انفرادی، خاص، تکی، اختصاصی، ویژه، منحصر به فرد، مخصوص به خود، مختص به خود، یگانه، بی تا، بی همتا، (در اصل) بخش ناپذیر، تقسیم نشدنی، جدانکردنی

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: single, distinct, or separate.
مترادف: distinct, lone, peculiar, separate, single, sole, solitary
متضاد: aggregate
مشابه: alone, independent, isolated, particular, several

- Use commas to separate individual items in a series.
[ترجمه گوگل] از کاما برای جدا کردن موارد جداگانه در یک سری استفاده کنید
[ترجمه ترگمان] از کاما برای جدا کردن آیتم های جداگانه در یک سری استفاده کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- These crimes are individual acts and are unrelated to each other.
[ترجمه زینب سرآمد] این جرایم عملکردهای فردی هستند و به یکدیگر ربطی ندارند.
|
[ترجمه گوگل] این جرایم اعمال فردی بوده و ارتباطی با یکدیگر ندارند
[ترجمه ترگمان] این جرایم اقدامات فردی هستند و به هم مرتبط نیستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: pertaining to one person.
مترادف: particular, personal, single, specific
متضاد: collective, common, communal, concerted, popular
مشابه: alone, characteristic, inherent, intrinsic, private

- These students will be honored for their individual achievements as well as for their work on this project as a team.
[ترجمه گوگل] این دانش آموزان به خاطر دستاوردهای فردی و همچنین به دلیل کار تیمی در این پروژه مورد تجلیل قرار خواهند گرفت
[ترجمه ترگمان] این دانش آموزان به خاطر دستاوردهای فردی خود و همچنین برای کار خود در این پروژه به عنوان یک تیم مفتخر خواهند شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: different from the norm; untypical; unique.
مترادف: different, distinct, original, singular, special, uncommon, unique, unusual
متضاد: common, general
مشابه: alone, distinctive, distinguished, especial, exceptional, extraordinary, peculiar, rare, select, unconventional

- She has an individual way of solving problems.
[ترجمه کیمیا] او یک راه حل منحصر به فرد برای حل مشکل دارد
|
[ترجمه شان] او برای حل مشکلات یک راه منحصر به فرد ( اختصاصی ) دارد.
|
[ترجمه گوگل] او یک راه فردی برای حل مشکلات دارد
[ترجمه ترگمان] او یک روش انفرادی برای حل مشکلات دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He certainly has an individual point of view.
[ترجمه گوگل] او مطمئناً دیدگاه فردی دارد
[ترجمه ترگمان] او قطعا یک نقطه نظر فردی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
(1) تعریف: a single human being; person.
مترادف: human, mortal, party, person, soul
مشابه: being, creature, entity, one, personage, somebody

- Every individual has his or her own hopes and desires.
[ترجمه شان] امید ها و آارزو های هر زن یا مردی ویژه خود او است.
|
[ترجمه گوگل] هر فردی امیدها و خواسته های خود را دارد
[ترجمه ترگمان] هر فرد امید و آرزوهای خود را دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The crime was witnessed by several individuals.
[ترجمه شان] چندین نفر شاهد انجام این جرم بودند.
|
[ترجمه گوگل] این جنایت توسط چند نفر مشاهده شد
[ترجمه ترگمان] چندین نفر شاهد این جرم بوده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a single person as distinguished from a group.
مترادف: person
مشابه: one

- We try to treat students as individuals in this school.
[ترجمه گوگل] ما سعی می کنیم در این مدرسه با دانش آموزان به صورت فردی رفتار کنیم
[ترجمه ترگمان] ما سعی می کنیم با دانشجویان به عنوان افراد این مدرسه رفتار کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. individual differences
ناهمسانی های فردی

2. individual portions of meat were carefully weighed in the restaurant kitchen
هریک از حصه های گوشت در آشپزخانه ی رستوران به دقت وزن می شد.

3. an individual is presumed innocent unless the opposite is proven
هر فرد بی گناه فرض می شود مگر آنکه خلاف آن ثابت شود.

4. an individual policy in life insurance
بیمه نامه ی عمر برای یک نفر

5. each individual is responsible for his own actions
هر فرد مسئول اعمال خویش است.

6. narrow individual
آدم کوته بین

7. purely individual experiences
تجربیات صرفا انفرادی

8. hafez has an individual style
حافظ سبک منحصر بفردی دارد.

9. he is a slimy individual
او آدم نفرت انگیزی است.

10. prisoners are kept in individual cells
زندانیان را در سلول های جداگانه نگاه می دارند.

11. the reaction between the individual and the society
اثر متقابل فرد و اجتماع

12. the rights of each individual
حقوق هر انسان

13. the rights of the individual were overridden
حقوق افراد پایمال می شد.

14. he is a clever and indirect individual
او فردی زرنگ و حقه باز است.

15. the alcoholic is often an immature individual
آدم الکلی معمولا فردی کم عقل است.

16. the problems and dubieties of an average individual
مسایل و تردیدهای یک فرد معمولی

17. a few minutes will be set aside for individual devotion
چند دقیقه به نیایش فردی اختصاص داده خواهد شد.

18. a teaching method that makes full allowance for individual differences
روش تدریس که ویژگی های فردی را به حساب می آورد

19. that esprit de corps which makes us put the common good above the individual good
آن روح همبستگی که ما را وادار می کند سود همگان را بر سود فردی ترجیح بدهیم

20. The century is advanced, but every individual begins afresh.
[ترجمه گوگل]قرن پیشرفته است، اما هر فردی از نو شروع می کند
[ترجمه ترگمان]این قرن پیشرفته است، اما هر فرد از نو شروع می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. The minister refused to comment on individual cases.
[ترجمه گوگل]وزیر از اظهار نظر در مورد موارد فردی خودداری کرد
[ترجمه ترگمان]وزیر از اظهار نظر در مورد موارد فردی خودداری کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

22. The measurement of individual intelligence is very difficult.
[ترجمه گوگل]اندازه گیری هوش فردی بسیار دشوار است
[ترجمه ترگمان]اندازه گیری هوش فردی بسیار مشکل است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

23. About half this amount comes from individual donors and bequests.
[ترجمه گوگل]حدود نیمی از این مبلغ از اهداکنندگان و وصیت‌های فردی تأمین می‌شود
[ترجمه ترگمان]در حدود نیمی از این مبلغ از اهدا کنندگان فردی و bequests حاصل می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

24. Every individual has rights which must never be taken away.
[ترجمه گوگل]هر فردی حقوقی دارد که هرگز نباید از آنها سلب شود
[ترجمه ترگمان]هر فرد حقی دارد که هرگز نباید از بین برود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

25. Each individual house has its own yard.
[ترجمه محمد] هر خانه حیاط منحصر به فرد خودش را دارد
|
[ترجمه گوگل]هر خانه فردی حیاط مخصوص به خود را دارد
[ترجمه ترگمان]هر خانه شخصی دارای حیاط خودش است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

26. You have to be an individual; it's no use running with the herd.
[ترجمه گوگل]شما باید یک فرد باشید دویدن با گله فایده ای ندارد
[ترجمه ترگمان]تو باید یک فرد باشی؛ با این گله از فرار کردن بی فایده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

شخص (اسم)
subject, figure, man, person, one, fellow, cove, gink, wight, guy, varmint, specimen, dude, individual, geezer, human

فرد (اسم)
man, odd, roll, list, individual, man jack

منحصر بفرد (صفت)
sole, particular, exclusive, individual, monopolized

فردی (صفت)
single, sole, individual

تک (صفت)
single, solitary, one, lone, odd, particular, individual, segregated, singular, solo

متعلق بفرد (صفت)
individual

تخصصی

[برق و الکترونیک] منفرد، واحد، اختصاصی
[فوتبال] منحصربه فرد
[ریاضیات] فرد، منفرد، جزء، خاص، شخصی، اختصاصی، تک، انفرادی، فردی، منحصر به فرد

انگلیسی به انگلیسی

• human being; particular person; distinct entity, single thing
single, distinct, sole; of a particular person; unique, special, characteristic
individual means relating to one person or thing, rather than to a large group.
an individual is a person.

پیشنهاد کاربران

فرد، شخص
انفرادی، اختصاصی، تک، منحصر به فرد، متعلق به فرد، قانون فقه: شخص، کس، روانشناسی: فردی، علوم نظامی: فردی، یک نفر سرباز
Adjective :
به تنهایی
تکی
انفرادی
یک نفره
در حقوق منظور ( شخص یا اشخاص حقیقی )
individual: فرد، فردی
انحصاری
1. فردی
2. منحصربه فرد
3. تک تک، یکایک، هر یک از، هر
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : individualize / individuate
✅️ اسم ( noun ) : individuality / individual / individualism / individualist / individualization
...
[مشاهده متن کامل]

✅️ صفت ( adjective ) : individual / individualist / individualistic / individualized
✅️ قید ( adverb ) : individually

تک تک ، فرد فرد ، هر
خاص
برعث public
● فرد، فردی
● متمایز، خاص
متمایز و خاص
Individual workers
( در علم حقوق ) شخص حقیقی
individual ( زیست‏شناسی )
واژه مصوب: فرد 2
تعریف: هریک از موجودات زندۀ تشکیل‏دهنده یک جمعیت
یکایک، تک تک، فردی، منفرد، شخصی، خصوصی
individual investors ( سرمایه گذاران فردی، سرمایه گذاران حقیقی ( در مقابل سرمایه گذاران حقوقی ) ، سرمایه گذاران شخصی، سرمایه گذاران منفرد )
فرد به تنهایی
انفرادی
هر یک از
Individual company شرکت خصوصی
Individual sport
یعنی ورزش انفرادی ⚽⚽
جناب Roy. در این حالت عمدتا معنی مجرد می دهد.
یکپارچه و متحد
مثلن میگن:
He is individual
ینی اون خاصه یا منحصر به فرده؟؟
سلام، به معنی جداگانه، انفرادی ، منحصر به فرد و شخص هستش. تو کامنت بالا آقا امین جهانگردی گل کاشته، دقیقا به همین معانی که تو کامنت بالا بهش اشاره شده می تونه باشه، لایکش کنید. مثال:
I cant pay attention to individual students in class =من نمی توانم به تک تک دانش اموزان در کلاس توجه کنم.
We should wash our black and white clothes individually=ما باید لباس های سیاه و سفید خود را جداگانه بشوریم.
Iranians are great at individual sports such as wrestling =ایرانی ها در ورزش های انفرادی مانند کشتی عالی هستند.
He is kept in an individual cell=او را در یک سلول انفرادی نگه می دارند.
Each individual has his or her personality =هر شخص شخصیت خود را دارد.
Individuals' rights=حقوق افراد
کامنت بالا و مثال های من رو چند بار بخونید از حالات گیجی در میاید، منم همین طور بودم.
موفق باشید، برای موفقیت من هم دعا کنید، سپاس!: )

1 - مجزا، جداگانه، به صورت تک تک
each individual accountant needs a pc
2 - انفرادی، فردی
individual sports, individual goal
3 - distinctive خاص متمایز منحصر به فرد
individual way of dressing
4 - فرد شخص
individuals rights
5 - ادم عجیب غریب
strange looking individual
هر
individual element
هر عنصر - هر جزء
individuals را می توان به جای افراد، � آنها� معنی کرد، به ویژه زمانی که این کلمه برای حیوانات استفاده شود.
فردی ، فرد، منحصر به فرد
individual drug : داروی تک نسخه ای

مجزا ( از هم ) ، مستقل ( از هم )
واحد شمارش انسان_فرد_نفر
فرد - انسان واحد -
فردی - انفرادی
فردی
بویژه، مخصوصا
انفرادی، solo
مستقل
In the past, parents could not pay so much attention to individual children
تک تک
خصوصی

distinctive
ویژه، خاص، برجسته، متمایز
شخصی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٤٠)

بپرس