inexcusable

/ˌɪnɪkˈskjuːzəbl̩//ˌɪnɪkˈskjuːzəbl̩/

معنی: بدون بهانه، عذر نا پذیر، نبخشیدنی، غیر معذور
معانی دیگر: توجیه ناپذیر، نابخشیدنی، بخشش ناپذیر، معذور نکردنی، نابخشودنی، غیرموجه

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: inexcusably (adv.)
• : تعریف: unable to be excused or justified; unpardonable.
متضاد: excusable
مشابه: reprehensible

- Your neglect of this child is inexcusable, and you're likely to lose custody.
[ترجمه گوگل] بی توجهی شما به این کودک غیرقابل توجیه است و احتمالاً حضانت را از دست خواهید داد
[ترجمه ترگمان] غفلت شما از این کودک نابخشودن ی بود و احتمالا شما بازداشت را از دست خواهید داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. inexcusable carelessness
بی دقتی نابخشودنی

2. his neglect of his duties is inexcusable
قصور او در انجام وظایفش بخشودنی نیست.

3. His drunken outbursts during the mayor's speech were inexcusable.
[ترجمه گوگل]طغیان های مستی او در حین سخنرانی شهردار غیر قابل توجیه بود
[ترجمه ترگمان]outbursts His در حین سخنرانی شهردار inexcusable بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. I fear lest we commit an inexcusable blunder.
[ترجمه گوگل]می ترسم مرتکب یک اشتباه غیرقابل توجیه شویم
[ترجمه ترگمان]از ترس اینکه مبادا مرتکب یک اشتباه نابخشودنی بشویم، می ترسم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He said the killing of innocent people was inexcusable.
[ترجمه گوگل]او گفت که کشتن مردم بیگناه غیرقابل توجیه است
[ترجمه ترگمان]اون گفت که کشتن مردم بیگناه قابل بخشش بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. It's inexcusable that such young children were left in the house alone.
[ترجمه گوگل]این غیرقابل توجیه است که چنین بچه های کوچکی در خانه تنها مانده اند
[ترجمه ترگمان]این inexcusable که این بچه های جوان تنها در خانه مانده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. It is inexcusable that the government has never paid a cent to the widows of these brave men.
[ترجمه گوگل]این غیر قابل توجیه است که دولت هرگز یک سنت به بیوه های این مردان شجاع پرداخت نکرده است
[ترجمه ترگمان]این غیر موجه است که دولت هرگز یک سنت به بیوه این مردان شجاع پرداخت نکرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. His inexcusable public blame of goalkeeper Eachus for the narrow defeat against Nicosia, when interviewed for television on arrival at Aldergrove.
[ترجمه گوگل]سرزنش عمومی غیرقابل توجیه او دروازه بان ائوس به دلیل شکست کم مقابل نیکوزیا، هنگام ورود به آلدرگروو برای تلویزیون
[ترجمه ترگمان]مقصر public His دروازه بان eachus برای شکست کوته علیه نیکوزیا، هنگامی که در هنگام رسیدن به Aldergrove برای تلویزیون مصاحبه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Your conduct is inexcusable.
[ترجمه گوگل]رفتار شما غیر قابل توجیه است
[ترجمه ترگمان]رفتار شما inexcusable است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. This fact alone is simply inexcusable and should be grounds for dismissal and / or recall of the city officials responsible.
[ترجمه گوگل]این واقعیت به تنهایی غیرقابل توجیه است و باید زمینه ای برای اخراج و/یا فراخوان مسئولین شهر باشد
[ترجمه ترگمان]این حقیقت به تنهایی واقعا نابخشودن ی بود و باید به خاطر اخراج و \/ یا به یاد آوردن مقامات رسمی شهر باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. It was an inexcusable act of aggression.
[ترجمه گوگل]این یک اقدام تجاوزکارانه غیرقابل توجیه بود
[ترجمه ترگمان]این عمل غیر inexcusable از پرخاشگری بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Being late for your own wedding is inexcusable.
[ترجمه گوگل]دیر رسیدن به عروسی غیر قابل توجیه است
[ترجمه ترگمان]دیر بودن برای عروسی شما نابخشودن ی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. It is very inexcusable in him if he stops to play with any other boys.
[ترجمه گوگل]در او بسیار غیرقابل توجیه است که با پسرهای دیگر بازی کند
[ترجمه ترگمان]اگر او دست از بازی کردن با بقیه پسرها بردارد، خیلی inexcusable است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Conditions are good in school. It's inexcusable not to study hard.
[ترجمه گوگل]شرایط در مدرسه خوب است سخت درس نخواندن غیرقابل توجیه است
[ترجمه ترگمان]شرایط در مدرسه خوب است به سختی مطالعه کردن غیر موجه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بدون بهانه (صفت)
inexcusable

عذر نا پذیر (صفت)
inexcusable

نبخشیدنی (صفت)
inexcusable

غیر معذور (صفت)
inexcusable

انگلیسی به انگلیسی

• unforgivable, unpardonable; unjustifiable, indefensible, having no excuse
something that is inexcusable is too bad to be justified or tolerated.

پیشنهاد کاربران

غیر قابل بخشش
غیر قابل تحمل. غیر قابل توجیه
Matt's behavior was inexcusable"
نا بخشودنی

بپرس