inferiority

/ˌɪnfɪriˈɔːrəti//ɪnˌfɪərɪˈɒrɪti/

معنی: پستی، مادونی
معانی دیگر: پستی، مادونی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: the fact or condition of being lesser in quality, worth, importance, rank, or position.

- He'd been convinced of the inferiority of American beer in comparison with German beer, but he had to admit that this small company was turning out an excellent brew.
[ترجمه گوگل] او به حقارت آبجو آمریکایی در مقایسه با آبجو آلمانی متقاعد شده بود، اما باید اعتراف می کرد که این شرکت کوچک یک دم نوش عالی از آب در می آید
[ترجمه ترگمان] او در مقایسه با آبجو آلمانی خود را متقاعد کرده بود، اما ناچار بود قبول کند که این شرکت کوچک، یک کافه عالی را ورق می زند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. inferiority complex
عقده ی حقارت،همبافت خود کم بینی

2. The invading force, conscious of their numerical inferiority at sea, decided on an airborne attack.
[ترجمه گوگل]نیروی مهاجم با آگاهی از حقارت عددی خود در دریا، تصمیم به حمله هوایی گرفت
[ترجمه ترگمان]نیروی مهاجم، که از حقارت آن ها در دریا آگاه بود، در مورد حمله هوایی تصمیم گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. She accepted her inferiority to her rivals.
[ترجمه گوگل]او حقارت خود را نسبت به رقبای خود پذیرفت
[ترجمه ترگمان]او inferiority خود را نسبت به رقیبان خود پذیرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He was acting out his feelings of inferiority by being overly aggressive.
[ترجمه گوگل]او با پرخاشگری بیش از حد احساس حقارت خود را به نمایش می گذاشت
[ترجمه ترگمان]احساس حقارت می کرد و بیش از حد خشن بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He had a deep-rooted feeling of inferiority.
[ترجمه گوگل]او یک احساس حقارت ریشه ای داشت
[ترجمه ترگمان]احساس حقارت شدیدی می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She has always had an inferiority complex about her looks.
[ترجمه گوگل]او همیشه عقده حقارت در قیافه اش داشته است
[ترجمه ترگمان]او همیشه یک عقده حقارت دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He is always showing a sweet inferiority feeling.
[ترجمه گوگل]او همیشه یک احساس حقارت شیرین نشان می دهد
[ترجمه ترگمان]او همیشه یک احساس حقارت آمیز به خود نشان می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He had an inferiority complex about his looks.
[ترجمه گوگل]او عقده حقارت در قیافه اش داشت
[ترجمه ترگمان]او خود کم بینی شدید در رابطه با ظاهرش قرار گرفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He's always had an inferiority complex about his height.
[ترجمه گوگل]او همیشه در مورد قدش عقده حقارت داشت
[ترجمه ترگمان]او همیشه در مورد قد خود یک عقده حقارت داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. They believe that submission in no way implies inferiority.
[ترجمه گوگل]آنها معتقدند که تسلیم به هیچ وجه به معنای حقارت نیست
[ترجمه ترگمان]آن ها بر این باورند که تسلیم به هیچ وجه خود کم بینی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The feeling of inferiority is defensively turned into a feeling of superiority.
[ترجمه گوگل]احساس حقارت در حالت دفاعی به احساس برتری تبدیل می شود
[ترجمه ترگمان]احساس حقارت به احساس برتری تبدیل می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Fear is the thought of admitted inferiority. Elbert Hubbard
[ترجمه گوگل]ترس تصور حقارت پذیرفته شده است البرت هابارد
[ترجمه ترگمان]ترس در اندیشه خود کم بینی است البرت هوبارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. A sense of boredom may cause feelings of inferiority in the sufferer.
[ترجمه گوگل]احساس کسالت ممکن است باعث ایجاد احساس حقارت در فرد مبتلا شود
[ترجمه ترگمان]احساس ملال ممکن است موجب احساس حقارت در sufferer شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. They came from his emerging feelings of inferiority and superiority in an environment that had no patience for either.
[ترجمه گوگل]آنها ناشی از احساس حقارت و برتری او در محیطی بود که هیچ حوصله ای نداشت
[ترجمه ترگمان]آن ها ناشی از احساس حقارت و برتری در محیطی بودند که حوصله هیچ یک از آن ها را نداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. He denounced democracy as a psychopathic expression of inferiority and compromise as an aberration that must be crushed out of existence.
[ترجمه گوگل]او دموکراسی را به عنوان یک بیان روانی حقارت و سازش به عنوان انحرافی که باید از وجود درهم شکسته شود، محکوم کرد
[ترجمه ترگمان]وی دموکراسی را به عنوان بیماری روانی تحقیر و سازش محکوم کرد و به عنوان یک محرک جبری که باید از موجودیت رها شود، سازش کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

پستی (اسم)
poverty, abjection, degradation, baseness, meanness, inferiority, debasement, dishonor, turpitude, ignobility, villainy, lowness, humility, lousiness, vulgarism, vulgarity

مادونی (اسم)
inferiority, subordination

انگلیسی به انگلیسی

• state of being lower in rank or position; condition of being lesser in importance or value

پیشنهاد کاربران

خود کم بینی ، حقارت
Inferiority complex
عقده خود کم بینی ( حقارت )
در روانشناسی
Inferiority means to despise oneself or another.
حقارت به معنای تحقیر خود یا دیگری است.
حقارت، درماندگی
حقارت
احساس حقارت

هو
مادون، تحتانی . مقابل superior یعنی فوقانی. در آناتومی نیز کاربرد دارند.
بد ذات
ضعف

بپرس