infiltrate

/ˌɪnˈfɪlˌtret//ˈɪnfɪltreɪt/

معنی: گذاشتن، تراوش کردن، نشر کردن، نفوذ کردن، در خطوط دشمن نفوذ کردن
معانی دیگر: رخنه کردن، نشت کردن، تراویدن، از سوراخ یا رخنه رد شدن، (ارتش: در خفا و به تدریج در ناحیه ای رسوخ کردن و دشمن را از چند طرف مورد حمله قرار دادن) تک نشتی کردن، حمله ی نفوذی کردن، پراگیری کردن، (تدریجا و در خفا) نفوذ کردن در هر چیز، از صافی رد کردن یا شدن، صاف شدن یا کردن، پالائیدن، بیزیدن (filter هم می گویند)

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: infiltrates, infiltrating, infiltrated
(1) تعریف: to go into or through as though by filtering, esp. for destructive purposes.

- Spies infiltrated the organization.
[ترجمه گوگل] جاسوسان در سازمان نفوذ کردند
[ترجمه ترگمان] جاسوس ها به سازمان نفوذ کردن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to cause to pass into or through as though by filtering.

- He infiltrated his own agents into a rival organization.
[ترجمه گوگل] او عوامل خود را در یک سازمان رقیب نفوذ کرد
[ترجمه ترگمان] او به عمال خود در یک سازمان رقیب نفوذ کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to pass into a place or group as though by filtering; enter or become established gradually or secretly, esp. for destructive purposes.
اسم ( noun )
مشتقات: infiltrative (adj.), infiltrator (n.)
• : تعریف: that which enters or becomes established gradually or unnoticed, such as a substance that accumulates in the body.

جمله های نمونه

1. light cannot infiltrate the depths of the ocean
نور نمی تواند به اعماق اقیانوس رسوخ کند.

2. Police attempts to infiltrate neo-Nazi groups were largely unsuccessful.
[ترجمه گوگل]تلاش های پلیس برای نفوذ به گروه های نئونازی عمدتاً ناموفق بود
[ترجمه ترگمان]تلاش پلیس برای نفوذ به گروه های نئونازی ها تا حد زیادی ناموفق بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. A journalist managed to infiltrate the powerful drug cartel.
[ترجمه گوگل]یک روزنامه نگار موفق شد به کارتل قدرتمند مواد مخدر نفوذ کند
[ترجمه ترگمان]یه روزنامه نگار تونست به مافیای مواد مخدر نفوذ کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Troops repelled an attempt to infiltrate the south of the island.
[ترجمه گوگل]نیروها تلاش برای نفوذ به جنوب جزیره را دفع کردند
[ترجمه ترگمان]نیروهای نظامی تلاشی برای نفوذ به جنوب این جزیره را دفع کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. A reporter tried to infiltrate into the prison.
[ترجمه گوگل]یک خبرنگار سعی کرد به داخل زندان نفوذ کند
[ترجمه ترگمان]یه خبرنگار سعی کرد تا به زندان نفوذ کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. They repeatedly tried to infiltrate assassins into the palace.
[ترجمه گوگل]آنها بارها تلاش کردند تا قاتلان را به داخل کاخ نفوذ کنند
[ترجمه ترگمان] اونا چندین بار سعی کردن که به assassins نفوذ کنن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. These cells infiltrate into the colonic mucosa and are abundant during the active phase of colitis.
[ترجمه گوگل]این سلول ها به مخاط روده بزرگ نفوذ می کنند و در مرحله فعال کولیت به وفور یافت می شوند
[ترجمه ترگمان]این سلول ها به مخاط colonic نفوذ می کنند و در طول فاز فعال of به وفور یافت می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. A chest radiograph revealed a patchy infiltrate in the left lower lobe.
[ترجمه گوگل]رادیوگرافی قفسه سینه یک ارتشاح لکه ای را در لوب تحتانی چپ نشان داد
[ترجمه ترگمان]A سینه نشان دهنده نفوذ تکه تکه شده در بخش پایین سمت چپ است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Eosinophils were not evident in the inflammatory cell infiltrate.
[ترجمه گوگل]ائوزینوفیل ها در نفوذ سلول های التهابی مشهود نبودند
[ترجمه ترگمان]eosinophils در سلول inflammatory مشخص نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Police attempts to infiltrate neo-Nazi groups have been largely unsuccessful.
[ترجمه گوگل]تلاش های پلیس برای نفوذ به گروه های نئونازی تا حد زیادی ناموفق بوده است
[ترجمه ترگمان]تلاش پلیس برای نفوذ به گروه های نئونازی ها تا حد زیادی ناموفق بوده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. When the granulomas infiltrate the root of the lungs, nearby lymph nodes swell and produce the X-ray abnormality your doctor saw.
[ترجمه گوگل]هنگامی که گرانولوم ها به ریشه ریه ها نفوذ می کنند، غدد لنفاوی مجاور متورم می شوند و ناهنجاری اشعه ایکس را ایجاد می کنند که پزشک شما مشاهده کرده است
[ترجمه ترگمان]هنگامی که the به ریشه ریه ها نفوذ می کند، غدد لنفاوی آن نزدیک می شوند و the اشعه ایکس را تولید می کنند که دکتر شما دید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Activated macrophages are prominent in the inflammatory infiltrate in both ulcerative colitis and Crohn's disease.
[ترجمه گوگل]ماکروفاژهای فعال در ارتشاح التهابی هم در کولیت اولسراتیو و هم در بیماری کرون برجسته هستند
[ترجمه ترگمان]macrophages فعال شده در نفوذ ملتهب هر دو بیماری ulcerative و Crohn فعال هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The inflammatory infiltrate associated with the ulcers was mixed, consisting of neutrophils, eosinophils, lymphocytes, and plasma cella.
[ترجمه گوگل]انفیلترات التهابی مرتبط با زخم‌ها مخلوط بود که شامل نوتروفیل‌ها، ائوزینوفیل‌ها، لنفوسیت‌ها و پلاسماسل بود
[ترجمه ترگمان]نفوذ ملتهب مرتبط با زخم ترکیبی است که متشکل از neutrophils، ائوزینوفیل، lymphocytes و سلا پلاسما است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He sent his men to infiltrate homosexual groups and smoke out deviants.
[ترجمه گوگل]او افراد خود را فرستاد تا به گروه های همجنس گرا نفوذ کنند و منحرف ها را بیرون بکشند
[ترجمه ترگمان]اون افرادش رو فرستاد تا از گروه های همجنس باز نفوذ کنه و دود رو از بین ببره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. I told Bernard to infiltrate the team so that he can keep us posted on their movements.
[ترجمه گوگل]به برنارد گفتم به تیم نفوذ کند تا ما را در جریان حرکات آنها قرار دهد
[ترجمه ترگمان]من به برنارد گفتم که به تیم نفوذ کند تا بتواند ما را روی حرکات آن ها مستقر کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

گذاشتن (فعل)
leave, cut, stead, lodge, place, attach, have, put, let, deposit, infiltrate

تراوش کردن (فعل)
ooze, exude, bilge, infiltrate, leak, osmose, percolate, secrete, seep, transude

نشر کردن (فعل)
infiltrate, transpire, edit

نفوذ کردن (فعل)
infiltrate, leak, percolate, transpire, permeate, pervade

در خطوط دشمن نفوذ کردن (فعل)
infiltrate

تخصصی

[عمران و معماری] درون تراویدن
[زمین شناسی] درون تراویدن
[آب و خاک] شیرابه

انگلیسی به انگلیسی

• something which permeates; something which passes through tissues (medical)
permeate, penetrate, pass in or through; cause to permeate, cause pass in or through
if people infiltrate an organization or infiltrate into it, they join it secretly in order to spy on it or influence it.

پیشنهاد کاربران

permeate and penetrate
منبع: دیکشنری babylon
نفوذ کردن در منطقه، تراوش کردن، نشر کردن، گذاشتن، در خطوط دشمن نفوذ کردن، علوم نظامی: نفوذ به منطقه. از سوراخهای صافی گذراندن، صاف کردن، با تراوش گذراندن تراوش کردن، نفوذ کردن، نشد کردن
VERB
( تدریجا و در خفا ) نفوذ کردن در هر چیز یا داخل یک مکان و منطقه
💠 Royal Canadian Legion branch to be sold after being infiltrated by bikers
. . . Woodbridge's Royal Canadian Legion Branch 414 has been shut down as of Feb. 12 for allowing outlaw motorcycle club members to attend Legion events wearing their club colours.
...
[مشاهده متن کامل]

. . . The Woodbridge branch of the Royal Canadian Legion has been shut down by the national body for an unusual reason: It had been infiltrated by outlaw motorcycle gang members.
. . . It is with great sorrow that I inform you that the charter of the MacKenzie branch of the Royal Canadian Legion, Ontario Provincial Command has been revoked due to the branch's overt association with outlaw motorcycle groups, says the letter, signed by the Legion's provincial president, Derek Moore.
. . . The overt wearing of outlaw motorcycle club colours at Legion events and premises is contrary to the Legion's Articles of Faith and disrespectful of the sacrifices made by our Veterans.

گیر دادن، سماجت کردن.
penetrate, filter through, insinuate oneself, make inroads ( into ) , percolate, permeate, pervade, sneak in ( informal )
نفوذ کردن در منطقه، تراوش کردن، نشر کردن، گذاشتن، در خطوط دشمن نفوذ کردن، علوم نظامی: نفوذ به منطقه
از سوراخهای صافی گذراندن، صاف کردن، با تراوش گذراندن تراوش کردن، نفوذ کردن، نشد کردن
penetrate, filter through, insinuate oneself, make inroads ( into ) , percolate, permeate, pervade, sneak in ( informal )
...
[مشاهده متن کامل]

تراوش کردن ( فعل ) : ( مایع یا فضولات ) از یک دیوار یا غشاء قسمتی از بدن به قسمت دیگر عبور نمودن و در قسمت دیگر رسوب کردن ■ ( اسم ) : ماده ای که در قسمتی از بدن نفوذ کرده باشد.
verb
[ obj]
1 a : to secretly enter or join ( something, such as a group or an organization ) in order to get information or do harm
◀️The gang was infiltrated by undercover agents.
— sometimes used figuratively
...
[مشاهده متن کامل]

◀️ An attitude of cynicism has infiltrated the staff. [=the staff has become cynical]
b : to cause ( someone ) to secretly enter or join a group, organization, etc.
◀️Attempts to infiltrate undercover agents into the gang have failed.
2 technical : to pass into or through ( something )
◀️Water can easily infiltrate the soil.
نفوذ کردن به داخل

تاثیر گذاشتن
نفوذ کردن
رخنه کردن
چیزی را تحت تاثیر قرار دادن
ریشه دواندن
تراوش کردن
تهدید کردن
تزریق شدن
نفوذ کردن - رخنه کردن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس