informing


معنی: خبر رسانی، مشعر

جمله های نمونه

1. They branded her a coward for informing on her colleagues during the interrogation.
[ترجمه گوگل]آنها او را به دلیل اطلاع رسانی به همکارانش در بازجویی، ترسو خواندند
[ترجمه ترگمان]آن ها او را به خاطر اطلاع دادن از همکارانش در طی بازجویی به یک بزدل برچسب زدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. We take pleasure in informing u that. . .
[ترجمه گوگل]ما خوشحالیم که به شما اطلاع می دهیم
[ترجمه ترگمان] افتخار می کنیم که در این مورد به شما اطلاع بدیم که
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. We take pleasure in informing you of. . .
[ترجمه گوگل]ما از اطلاع شما خوشحال می شویم
[ترجمه ترگمان] باعث افتخار شما میشه که
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The school had been negligent in not informing the child's parents about the incident.
[ترجمه گوگل]مدرسه در اطلاع ندادن والدین کودک در مورد این حادثه سهل انگاری کرده بود
[ترجمه ترگمان]این مدرسه در اطلاع رسانی به والدین این کودک در مورد این حادثه مسامحه کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. I am not advising you. I am merely informing you of the situation.
[ترجمه گوگل]من به شما توصیه نمی کنم من فقط شما را از وضعیت آگاه می کنم
[ترجمه ترگمان] من به تو توصیه نمی کنم من فقط شما را از این موقعیت مطلع می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. They have to tread the delicate path between informing children and boring them.
[ترجمه گوگل]آنها باید مسیر حساس بین اطلاع رسانی به کودکان و خسته کردن آنها را طی کنند
[ترجمه ترگمان]آن ها مجبورند مسیر ظریف را بین مطلع کردن کودکان و خسته کننده کردن آن ها گام بردارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. By informing on the gang, he was signing his own death - warrant.
[ترجمه گوگل]با اطلاع دادن به باند، او حکم مرگ خود را امضا می کرد
[ترجمه ترگمان]با خبر کردن به گروه، اون حکم مرگش رو امضا کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. She was given the unenviable task of informing the losers.
[ترجمه گوگل]به او وظیفه غیر قابل رغبت داده شد تا به بازنده ها اطلاع دهد
[ترجمه ترگمان]به او وظیفه ناخوشایند اطلاع دادن به بازندگان داده شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The terrorists said that anyone caught informing on them would be killed.
[ترجمه گوگل]تروریست ها گفتند که هر کسی که در حال اطلاع رسانی در مورد آنها دستگیر شود، کشته خواهد شد
[ترجمه ترگمان]تروریست ها گفتند که هر کسی که به آن ها اطلاع دهد کشته خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He had breached etiquette by not informing his superiors of his decision.
[ترجمه گوگل]او با اطلاع ندادن تصمیم خود به مافوق خود، آداب معاشرت را زیر پا گذاشته بود
[ترجمه ترگمان]او به آداب معاشرت با مافوق خود در این تصمیم رخنه کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. This involves the operator informing the local planning authority of its intentions.
[ترجمه گوگل]این شامل آگاه کردن اپراتور به مقامات برنامه ریزی محلی از مقاصد خود است
[ترجمه ترگمان]این شامل اپراتور است که اختیار برنامه ریزی محلی اهداف خود را مطلع می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Guide books customarily take a lesser role, informing the traveller and listing things to see.
[ترجمه گوگل]کتاب‌های راهنما معمولاً نقش کمتری دارند و به مسافر اطلاع می‌دهند و چیزهایی را که باید ببینند فهرست می‌کنند
[ترجمه ترگمان]کتاب های راهنمای به طور سنتی نقش کمتری دارند و به مسافر اطلاع می دهند و لیستی از چیزهایی را که باید ببینند ارائه می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. C-SPAN draws praise for informing people about government.
[ترجمه گوگل]C-SPAN برای اطلاع رسانی به مردم در مورد دولت تمجید می کند
[ترجمه ترگمان]ج- تبعیت از اطلاع رسانی مردم درباره دولت مورد تحسین قرار گرفته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. I've already drafted a letter informing him that it may be some time before Miss Brown's estate is settled.
[ترجمه گوگل]من قبلاً نامه ای تهیه کرده ام و به او اطلاع داده ام که ممکن است مدتی طول بکشد تا املاک خانم براون تسویه شود
[ترجمه ترگمان]قبلا نامه ای به او داده بودم که به او اطلاع داده باشم که ممکن است مدتی پیش از حل کردن ملک دوشیزه براون باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The FBI blackmailed her into informing on the other members of the gang.
[ترجمه گوگل]اف‌بی‌آی او را باج‌گیری کرد تا سایر اعضای باند را مطلع کند
[ترجمه ترگمان]اف بی آی از اون اخاذی کرد تا به اعضای دیگه گروه خبر بده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خبر رسانی (اسم)
informing

مشعر (صفت)
denoting, indicating, stating, informing

انگلیسی به انگلیسی

• act of providing incriminating evidence to a law officer (in general in return for favors), act of ratting; disclosure; telling; act of explaining; speech act that gives information

پیشنهاد کاربران

متوجه نمودن
ارشاد
آگاه سازی، اطلاع رسانی
خبردادن
اطلاع رسان

بپرس