ingratiating

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: ingratiatingly (adv.)
(1) تعریف: having a charming or winning quality.

(2) تعریف: intended or done to gain approval or favor.

جمله های نمونه

1. the ingratiating effect of her words
اثر مهرانگیز حرف های او

2. the ingratiating smile of my daughter, julie
لبخند دلچسب دخترم جولی

3. He wasn't just helpful, he was positively ingratiating.
[ترجمه گوگل]او نه تنها کمک کننده بود، بلکه مثبت هم بود
[ترجمه ترگمان]اون فقط کمک نکرد، اون خیلی ingratiating بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He said this with an ingratiating smile.
[ترجمه گوگل]این را با لبخندی محبت آمیز گفت
[ترجمه ترگمان]این حرف را با لبخند مهرآمیزی گفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Durning's character is both ingratiating and calculating.
[ترجمه گوگل]شخصیت دورنینگ هم خوشحال کننده است و هم حسابگر
[ترجمه ترگمان]شخصیت Durning هم ingratiating و هم حسابگر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. In contrast, his manner is ingratiating, even wheedling.
[ترجمه گوگل]در مقابل، رفتار او خرسندی است، حتی هول دادن
[ترجمه ترگمان]در مقابل، رفتارش ingratiating و تملق می گوید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Mr Obama's body language was easy without being ingratiating.
[ترجمه گوگل]زبان بدن آقای اوباما آسان بود بدون اینکه قدردانی کند
[ترجمه ترگمان]زبان بدنی آقای اوباما بدون تملق گفتن آسان بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He contrived an eager, ingratiating smile, which he bestowed on Mr. Squires.
[ترجمه گوگل]او لبخندی مشتاقانه و محبت آمیز ساخت که به آقای اسکوایرز هدیه کرد
[ترجمه ترگمان]با لبخندی که به آقای اسکوایرز تحویل داده بود لبخندی زد و گفت:
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. His fellow students had found him too ingratiating.
[ترجمه گوگل]دانش‌آموزانش او را بسیار خشنود می‌دانستند
[ترجمه ترگمان]دانش اموزان او را بیش از پیش گرم کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Polchenko is civil, almost ingratiating, as he argues with the leader.
[ترجمه گوگل]پولچنکو مدنی است و تقریباً خوشحال کننده است، زیرا با رهبر بحث می کند
[ترجمه ترگمان]Polchenko، همانگونه که او با رهبر بحث می کند، مودب و almost است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Mollenhauer cast him an ingratiating smile, and as he stepped out Senator Simpson Walked in.
[ترجمه گوگل]مولنهاور لبخند خشنود کننده ای به او زد و همانطور که از خانه بیرون آمد سناتور سیمپسون وارد شد
[ترجمه ترگمان]به بیت لبخند مهرآمیزی به او زد و هنگامی که از خانه خارج شد، سناتور سیمپسون وارد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He's very good at reading people and ingratiating himself with his superiors.
[ترجمه گوگل]او در خواندن مردم بسیار خوب است و خود را با مافوقش خوشحال می کند
[ترجمه ترگمان]او در خواندن مردم خیلی خوب است و با superiors خودش را نوازش می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. But enriching confectionary makers by ingratiating themselves to male co-workers and bosses is just daft.
[ترجمه گوگل]اما غنی‌سازی شیرینی‌سازان با قدردانی از همکاران و کارفرمایان مرد، کار ساده‌ای نیست
[ترجمه ترگمان]اما enriching گیران با تملق و تملق خودشان را به همکاران مذکر خود جلب می کنند و روسا فقط دیوانه می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Even worse, Hopkins started ingratiating himself with President.
[ترجمه گوگل]حتی بدتر از آن، هاپکینز شروع به قدردانی از رئیس جمهور کرد
[ترجمه ترگمان]حتی بدتر از آن، هاپکینز با تفرعن و تملق آمیزی خود را به رئیس جمهور معرفی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• unctuous; pleasing

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : ingratiate
✅️ اسم ( noun ) : ingratiation
✅️ صفت ( adjective ) : ingratiating
✅️ قید ( adverb ) : ingratiatingly
تو دل برو
تملق آمیز
چاپلوسانه
متملق
خودشیرین
چاپلوس
خود شیرینی
دلچسب
ملیح
دل نشین

بپرس