ingress

/ˈɪnɡres//ˈɪnɡres/

معنی: ورود، دخول، اجازه ورود، حق دخول
معانی دیگر: درآیند (ingression هم می گویند)، اجازه ی ورود، حق ورود

بررسی کلمه

اسم ( noun )
مشتقات: ingression (n.)
(1) تعریف: the act of going in.
متضاد: egress
مشابه: entrance

(2) تعریف: the right to enter.
متضاد: egress
مشابه: entrance

(3) تعریف: a place or means of entrance.
متضاد: egress
مشابه: entrance, portal

جمله های نمونه

1. The rubber boot is to stop ingress of dirt, etc. into the splines, causing premature failure.
[ترجمه گوگل]چکمه لاستیکی برای جلوگیری از ورود کثیفی و غیره به اسپلاین ها است که باعث خرابی زودرس می شود
[ترجمه ترگمان]چکمه rubber برای جلوگیری از نفوذ کثیفی و غیره به نوارهای کاست و منجر به شکست زودرس می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The basic approaches of water ingress into all-plastic local telephone cables and the effect of water ingression on the electrical characteristics of cable are explained briefly.
[ترجمه گوگل]رویکردهای اساسی ورود آب به کابل های تلفن محلی تمام پلاستیکی و تأثیر نفوذ آب بر ویژگی های الکتریکی کابل به طور خلاصه توضیح داده شده است
[ترجمه ترگمان]روش های اصلی نفوذ آب به تمام کابل های تلفن محلی پلاستیکی و تاثیر آب ingression روی مشخصات الکتریکی کابل به طور خلاصه توضیح داده می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Whereas the self-balancing feature is related to ingress traffic to the device, the Intelligent Load Distribution feature is used for the egress traffic from the device to back-end servers.
[ترجمه گوگل]در حالی که ویژگی خود تعادلی مربوط به ترافیک ورودی به دستگاه است، ویژگی توزیع بار هوشمند برای ترافیک خروجی از دستگاه به سرورهای بک‌اند استفاده می‌شود
[ترجمه ترگمان]در حالی که ویژگی self مربوط به نفوذ به دستگاه است، ویژگی توزیع بار هوشمند برای ترافیک خروجی از دستگاه به کارگزارهای پشتیبان استفاده می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. In order to ensure the ingress to be benign, the gateway audit system deals with the malformed packets and eliminates the fragment semantic ambiguity of the fragments.
[ترجمه گوگل]به منظور اطمینان از خوش خیم بودن ورودی، سیستم حسابرسی دروازه با بسته های ناقص برخورد می کند و ابهام معنایی قطعات را از بین می برد
[ترجمه ترگمان]به منظور حصول اطمینان از این که این نفوذ بی خطر باشد، سیستم حسابرسی دروازه با بسته های ناقص سر و کار دارد و ابهام معنایی قطعات را حذف می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The units are, therefore, free ingress of harmful contaminants into the bearing chamber during mounting procedures.
[ترجمه گوگل]بنابراین، واحدها بدون ورود آلاینده های مضر به محفظه یاتاقان در طول مراحل نصب هستند
[ترجمه ترگمان]بنابراین این واحدها، ورود رایگان آلاینده های مضر به محفظه یاتاقان را طی مراحل سوار شدن انجام می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. There are several gates providing ingress to the meadow in this picture.
[ترجمه گوگل]در این تصویر چندین دروازه وجود دارد که ورود به علفزار را فراهم می کند
[ترجمه ترگمان]چندین دریچه برای ورود به چمن زار در این تصویر وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. A high seating position makes ingress and egress easy.
[ترجمه گوگل]موقعیت بالای نشستن، ورود و خروج را آسان می کند
[ترجمه ترگمان]موقعیت نشستن بالا به آسانی ورود و خروج را آسان می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. This mark can even be dependent on the ingress interface so that higher differentiability can be achieved.
[ترجمه گوگل]این علامت حتی می تواند به رابط ورودی وابسته باشد تا بتوان به تمایز بالاتری دست یافت
[ترجمه ترگمان]این علامت حتی می تواند به رابط نفوذ وابسته باشد به طوری که differentiability بالاتر را می توان به دست آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The water ingress alarm system for cargo hold.
[ترجمه گوگل]سیستم هشدار ورود آب برای نگهداری محموله
[ترجمه ترگمان]سیستم هشدار نفوذ آب برای انبار کالا
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Wheel control joint corroded due to moisture ingress and worn out as a result.
[ترجمه گوگل]مفصل کنترل چرخ در اثر ورود رطوبت خورده و در نتیجه فرسوده شده است
[ترجمه ترگمان]فرسایش مفصل چرخ به علت نفوذ رطوبت و فرسایش در نتیجه فرسوده شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Saturn ingress into LibraAnother good piece of advice for rectifying a chart is to study recent outer planet transits through the houses, particularly those of Saturn and Jupiter.
[ترجمه گوگل]ورود زحل به ترازو یکی دیگر از توصیه‌های خوب برای اصلاح نمودار مطالعه گذرهای اخیر سیاره‌های بیرونی از خانه‌ها، به‌ویژه خانه‌های زحل و مشتری است
[ترجمه ترگمان]ورود زحل به بخش مفید توصیه برای اصلاح یک نمودار، مطالعه گذر و گذر سیاره بیرونی اخیر از طریق خانه ها، به ویژه زحل و مشتری است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Care should be exercised with convection ovens to prevent solution ingress to the motor.
[ترجمه گوگل]برای جلوگیری از ورود محلول به موتور باید مراقب کوره های همرفت باشد
[ترجمه ترگمان]باید برای جلوگیری از نفوذ محلول به موتور، باید برای جلوگیری از نفوذ محلول استفاده شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Resealing with white mastic in the joint will stop water ingress at this point.
[ترجمه گوگل]درزگیری مجدد با ماستیک سفید در محل، ورود آب را در این نقطه متوقف می کند
[ترجمه ترگمان]resealing با mastic سفید در مفاصل به این نقطه نفوذ آب را متوقف خواهند کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. So an integral element in the life of the great city became the daily weekday ingress and exodus of commuters.
[ترجمه گوگل]بنابراین یک عنصر جدایی ناپذیر در زندگی شهر بزرگ، ورود و خروج روزانه مسافران در روزهای هفته شد
[ترجمه ترگمان]بنابراین، یک عنصر اساسی در زندگی این شهر بزرگ، تبدیل روزانه روز به روز و مهاجرت مسافران شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. These, under the Steward and Moray, were not to attempt ingress until they received a signal from the front party.
[ترجمه گوگل]اینها، زیر نظر مباشر و موری، تا زمانی که سیگنالی از طرف حزب دریافت نکنند، اقدام به ورود نکنند
[ترجمه ترگمان]این افراد تحت کارگزاری و مورای، تا زمانی که از طرف مقابل علامتی از طرف مقابل دریافت نکرده بودند، اقدام به نفوذ نکردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ورود (اسم)
entry, entrance, accession, arrival, importation, influx, ingress, entree, admittance, infare, ingression, inning, introgression, introit

دخول (اسم)
admission, entry, accession, arrival, inclusion, ingress, entree, admittance, infare, incoming

اجازه ورود (اسم)
entrance, ingress, token

حق دخول (اسم)
ingress

تخصصی

[عمران و معماری] ورود - نفوذ به داخل

انگلیسی به انگلیسی

• entering, going in; right to enter

پیشنهاد کاربران

ورود - دخول
💠 It shall be the CONTRACTOR's responsibility to ensure that the work site is maintained in a
clear condition, especially when equipment is being worked on, that all machine nozzles are
...
[مشاهده متن کامل]

protected from the ingress of foreign matter, and exposed machinery surfaces are treated with
preservative. If for any reason the COMPANY Engineer has reason to doubt the internal
integrity of a rotating machine due to on site work practices, it will be opened for inspection.

نفوذ

بپرس