اسم ( noun )
• (1) تعریف: the power, ability, or energy to organize or actively carry through a plan.
• مترادف: drive, enterprise
• مشابه: ambition, creativity, dynamism, energy, fire, leadership, originality, pep, pizazz, spunk, verve, vim, zing, zip
• مترادف: drive, enterprise
• مشابه: ambition, creativity, dynamism, energy, fire, leadership, originality, pep, pizazz, spunk, verve, vim, zing, zip
- She will succeed because of her strong initiative.
[ترجمه چنگیز نظری] او به دلیل برنامه ریزی قوی خود موفق خواهد شد|
[ترجمه علی ماشا اله زاده] او بخاطر عقل و درایت قوی خودش موفق خواهد شد|
[ترجمه علی ماشا اله زاده] او به خاطر فکر جدید قوی خودش موفق خواهد شد|
[ترجمه گوگل] او به دلیل ابتکار عمل قوی خود موفق خواهد شد[ترجمه ترگمان] او به خاطر ابتکار قوی خود موفق خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: the initial or leading action in a process.
• مترادف: lead
• مشابه: move
• مترادف: lead
• مشابه: move
- Our company's initiatives in Asia are opening up new markets.
[ترجمه چنگیز نظری] برنامه ریزی های شرکت ما موقعیت خوبی را در بازارهای آسیا ایجاد میکند|
[ترجمه گوگل] ابتکارات شرکت ما در آسیا بازارهای جدیدی را باز می کند[ترجمه ترگمان] ابتکارات شرکت ما در آسیا بازارهای تازه ای را باز می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He tends to be a follower because he's fearful of taking the initiative.
[ترجمه گوگل] او تمایل دارد پیرو باشد زیرا از به دست گرفتن ابتکار عمل می ترسد
[ترجمه ترگمان] او تمایل دارد پیرو یک پیرو باشد چون از این که ابتکار عمل را بپذیرد می ترسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او تمایل دارد پیرو یک پیرو باشد چون از این که ابتکار عمل را بپذیرد می ترسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: in government, a process whereby voters can propose legislation directly.