insinuation

/ˌɪnˌsɪnjuːˈeɪʃn̩//ɪnˌsɪnjʊˈeɪʃn̩/

معنی: اشاره، زیرکی، نفوذ، پیچ، تاب، دخول غیر مستقیم، رخنه یابی، خود جاکنی، دخول تدریجی
معانی دیگر: گوشه زنی، کنایه، موج

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a sly hint or suggestion, esp. a derogatory or malicious one.
مشابه: hint

- He resented her insinuation that he hadn't done the work himself.
[ترجمه اشکان فضل اله] او از اشاره ی ان دختر اضهار رنجش کرد که او این کار را خودش انجام نداده
|
[ترجمه گوگل] او از تلقین او مبنی بر اینکه خودش این کار را انجام نداده بود ناراحت شد
[ترجمه ترگمان] او از این که خود کار را انجام نداده بود رنجیده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: the act of insinuating oneself into another's favor or affections; ingratiation.

جمله های نمونه

1. I deeply resent the insinuation that I'm only interested in the money.
[ترجمه محمدرضا شریفی] من از این نیش و کنایه که فقط به پول علاقه دارم عمیقا دلخور می شوم
|
[ترجمه گوگل]من عمیقا از این تلقین که من فقط به پول علاقه دارم ناراحت هستم
[ترجمه ترگمان]من عمیقا از the که فقط به پول علاقه مند هستم ناراحت می شوم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. His reputation was ruined by insinuation and rumour.
[ترجمه گوگل]آبروی او با تلقین و شایعه بر باد رفت
[ترجمه ترگمان]شایعات و شایعات او را خراب کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. She rejected the insinuation that she was partly to blame.
[ترجمه گوگل]او این تلقین را رد کرد که تا حدی مقصر است
[ترجمه ترگمان]به این نکته اشاره کرد که او تا حدی مقصر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. She resented the insinuation that she was too old for the job.
[ترجمه گوگل]او از این تلقین که برای این کار خیلی پیر شده است ناراحت بود
[ترجمه ترگمان]از این که برای این کار خیلی پیر شده بود، ناراحت شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. She has a genius for insinuation.
[ترجمه گوگل]او یک نابغه برای تلقین دارد
[ترجمه ترگمان] اون یه نابغه رو برای خودش داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Insinuation was their best defense, their best offense.
[ترجمه گوگل]تلقین بهترین دفاع آنها بود، بهترین حمله آنها
[ترجمه ترگمان]insinuation بهترین دفاع، بهترین offense بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Of implication. insinuation and Ill will. till'you cannot lie still.
[ترجمه گوگل]از دلالت تلقین و اراده بد تا زمانی که نتوانی آرام بخوابی
[ترجمه ترگمان] به خاطر اینه که و من این کار را خواهم کرد تا وقتی که تو هنوز نمیتونی دروغ بگی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The Russian insinuation is that Ukraine will siphon off gas meant for Western Europe.
[ترجمه گوگل]کنایه روسیه این است که اوکراین گازی را که برای اروپای غربی در نظر گرفته شده است خارج خواهد کرد
[ترجمه ترگمان]کنایه روسیه این است که اوکراین از گاز برای اروپای غربی استفاده خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The insinuation at its root has not been proved.
[ترجمه گوگل]تلقین در ریشه آن ثابت نشده است
[ترجمه ترگمان]نفوذ در ریشه آن ثابت نشده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The reason for this sudden spate of spurious insinuation?
[ترجمه گوگل]دلیل این موج ناگهانی تلقین های جعلی چیست؟
[ترجمه ترگمان]دلیل این spate الکی بود؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The elegant wine, soft insinuation that it is the dynamic, charming, elegant features.
[ترجمه گوگل]شراب ظریف، تلقین نرم است که پویا، جذاب، ویژگی های ظریف است
[ترجمه ترگمان]شراب بسیار زیبا و insinuation که حاکی از آن است که این چهره جذاب و جذاب و جذاب است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. She blamed him, not directly but by insinuation.
[ترجمه گوگل]او او را سرزنش کرد، نه به طور مستقیم، بلکه با تلقین
[ترجمه ترگمان]او را سرزنش می کرد، نه مستقیما بلکه به فکر فرو می رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Still, the insinuation endures that medical practice lacks a basis in science.
[ترجمه گوگل]با این حال، این تلقین وجود دارد که عمل پزشکی فاقد پایه علمی است
[ترجمه ترگمان]با این حال، the ثابت کرده است که عمل پزشکی پایه و اساس علم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. She refused to use insinuation in order to gain favor.
[ترجمه گوگل]او از استفاده از تلقین برای جلب لطف خودداری کرد
[ترجمه ترگمان]او از کنایه زدن برای به دست آوردن سود امتناع کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. She bridled ( up ) at the insinuation.
[ترجمه گوگل]او در تلقین مهار کرد
[ترجمه ترگمان]از اینکه این موضوع را به او اطلاع داده بودم، این موضوع باعث شد که او از این موضوع ممانعت به عمل آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

اشاره (اسم)
slur, inkling, action, gesture, mention, hint, indication, allusion, warning, innuendo, suggestion, manifest, ensign, beck, symbol, gest, insinuation, referral

زیرکی (اسم)
intelligence, agility, sagacity, acuteness, brilliance, cunning, subtlety, astuteness, penetration, perspicuity, cogency, insinuation, perspicacity

نفوذ (اسم)
influx, prevalence, force, influence, authority, leading, penetration, infiltration, permeation, dominance, importance, transpiration, transudation, insinuation, seepage, prestige

پیچ (اسم)
loop, turn, curve, ramp, vortex, knee, bolt, screw, twist, twine, buckle, convolution, furl, rick, wimple, crisping, embroglio, insinuation, involution, kink, meander, vis, whorl, winder

تاب (اسم)
swing, sway, glow, tolerance, patience, twist, insinuation, kink

دخول غیر مستقیم (اسم)
insinuation

رخنه یابی (اسم)
insinuation

خود جاکنی (اسم)
insinuation

دخول تدریجی (اسم)
insinuation

انگلیسی به انگلیسی

• hint, allusion; subtle instilling; practice of gaining favor through indirect means

پیشنهاد کاربران

نیش و کنایه و زخم زبان
اشاره به صورت غیر مستقیم

بپرس