interlock

/ˌɪntərˈlɑːk//ˌɪntəˈlɒk/

معنی: بهم پیوستن، بهم پیچیدن، در هم بافتن، در هم گیر کردن، بهم قفل کردن، بهم ارتباط داشتن
معانی دیگر: هم وابستگی، هم وابستگر (ابزاری که موجب می شود یک بخش بدون بخش دیگر به کار نیفتد)، به هم قفل کردن، هم چفت کردن، به هم وصل کردن، (به هم وابسته کردن به طوری که هریک بدون دیگری کار نکند) همبسته کردن، هم وابسته کردن

بررسی کلمه

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: interlocks, interlocking, interlocked
(1) تعریف: to come together in a coordinated way, as the intermeshed parts of a machine.
مشابه: engage, knit, mesh

(2) تعریف: to join together or become entangled.
مشابه: mesh
فعل گذرا ( transitive verb )
• : تعریف: to fit (parts) together so that they move or act in a coordinated or synchronized manner.

- They interlocked the gears during assembly.
[ترجمه گوگل] آنها در هنگام مونتاژ چرخ دنده ها را به هم قفل کردند
[ترجمه ترگمان] آن ها دنده را در حین مونتاژ قفل می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: interlocker (n.)
(1) تعریف: the process of joining in a coordinated fashion, or the condition of being joined in such a way; interlocking.
مشابه: mesh

(2) تعریف: a device or system used to direct the coordination of two or more mechanisms or processes, as in computers or automobile ignitions.

جمله های نمونه

1. an interlock on an elevator door
هم وابستگر درب آسانسور (که فقط هنگام توقف دستگاه باز می شود)

2. Interlock your fingers behind your back.
[ترجمه گوگل]انگشتان خود را پشت سر خود قفل کنید
[ترجمه ترگمان]انگشتت رو بذار پشت سرت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. All the units interlock with one another rigidly.
[ترجمه گوگل]همه واحدها به طور سفت و سخت با یکدیگر متصل می شوند
[ترجمه ترگمان]همه واحدها به طور کامل درهم قفل می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The edges interlock to form a tight seal.
[ترجمه گوگل]لبه ها به هم متصل می شوند تا یک مهر و موم محکم ایجاد کنند
[ترجمه ترگمان]لبه های آن به شکل یک آب بندی محکم تشکیل می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The US space shuttle will interlock with the Russian space station later today.
[ترجمه گوگل]شاتل فضایی ایالات متحده اواخر امروز با ایستگاه فضایی روسیه درگیر خواهد شد
[ترجمه ترگمان]شاتل فضایی آمریکا امروز با ایستگاه فضایی روسیه کار خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The tragedies begin to interlock.
[ترجمه گوگل]تراژدی ها شروع به گره خوردن می کنند
[ترجمه ترگمان]این فجایع از interlock شروع می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. All the components of the Pythagorean model interlock, each absolutely necessary to the proper operation of the whole.
[ترجمه گوگل]تمام اجزای مدل فیثاغورثی به هم متصل می شوند که هر کدام برای عملکرد صحیح کل کاملاً ضروری هستند
[ترجمه ترگمان]همه اجزای مدل Pythagorean (Pythagorean)، هر یک به طور کامل برای عملیات صحیح کل ضروری هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. There are also bargains which interlock all these with foreign corporations, foreign governments and the international organisations.
[ترجمه گوگل]همچنین معاملاتی وجود دارد که همه اینها را با شرکت های خارجی، دولت های خارجی و سازمان های بین المللی مرتبط می کند
[ترجمه ترگمان]همچنین bargains وجود دارد که همه اینها را با شرکت های خارجی، دولت های خارجی و سازمان های بین المللی مقایسه می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Most of the elements interlock with one another.
[ترجمه گوگل]بیشتر عناصر با یکدیگر در هم تنیده می شوند
[ترجمه ترگمان]بسیاری از عناصر با یکدیگر ارتباط برقرار می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. In regard of the structure, we adopt the interlock operation data module, the interlock variable data module, and the interlock status data module, in order that this tool may be used widely.
[ترجمه گوگل]با توجه به ساختار، ماژول داده عملیات اینترلاک، ماژول داده متغیر اینترلاک و ماژول داده وضعیت قفل را اتخاذ می کنیم تا این ابزار به طور گسترده مورد استفاده قرار گیرد
[ترجمه ترگمان]در رابطه با ساختار، مدل داده های عملیات interlock، مدول داده های متغیر interlock و مدول داده های وضعیت interlock را اتخاذ می نماییم تا این ابزار به طور گسترده مورد استفاده قرار گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. An over - temperature alarm and interlock is provided on the gases leaving the concentrating tower.
[ترجمه گوگل]روی گازهایی که از برج متمرکز خارج می شوند، زنگ هشدار و اینترلاک بیش از حد دما تعبیه شده است
[ترجمه ترگمان]زنگ خطر بیش از حد و interlock در گازهای باقی مانده از برج تمرکز فراهم شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Mainly products are: velvet and interlock baby romper, velvet children wears and adult knitted leisure garments.
[ترجمه گوگل]محصولات عمدتاً عبارتند از: روپر بچه مخملی و قفل دار، لباس های مخملی برای کودکان و لباس های اوقات فراغت بافتنی بزرگسالان
[ترجمه ترگمان]معمولا این محصولات شامل: مخمل و interlock، romper، کودکان مخملی و لباس های اوقات فراغت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. To engage and interlock securely so as to be immobile.
[ترجمه گوگل]برای درگیر شدن و قفل شدن ایمن به طوری که بی حرکت باشد
[ترجمه ترگمان]درگیر شدن و interlock بودن به طور ایمن و بی حرکت بودن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The interlock is the essential system of air lock to prevent the door which controlled open at same time.
[ترجمه گوگل]اینترلاک سیستم ضروری قفل هوا برای جلوگیری از باز شدن همزمان درب است
[ترجمه ترگمان]The سیستم ضروری قفل هوا است تا از دری که در همان زمان باز می شود جلوگیری شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بهم پیوستن (فعل)
knot, graft, incorporate, unite, concrete, stick, link, admix, interlock, interconnect, bind, interlink, concatenate, pan, knit, seam, inosculate

بهم پیچیدن (فعل)
interlock, implicate, entwine, entwist, interlace, convolve

در هم بافتن (فعل)
interlock, interlace, intertwine, interweave, inweave, pleach, raddle

در هم گیر کردن (فعل)
interlock, mat

بهم قفل کردن (فعل)
interlock

بهم ارتباط داشتن (فعل)
interlock

تخصصی

[سینما] درهم قفل / کوبلاژ / میان بسته
[عمران و معماری] قفل و بست
[کامپیوتر] همبند کردن، همبند شدن، وسیله حفاظتی که از تداخل دستگاه یا عملثیات دیگری ممانعت به عمل می آورد .
[برق و الکترونیک] قفل داخلی، شرط درونی بازدارنده
[مهندسی گاز] بهم پیوستن، درهم گیرکردن
[زمین شناسی] قفل و بست-در هم گیری -همبند

انگلیسی به انگلیسی

• device which prevents two mechanisms from operating at the same time; type of stretchable fabric
unite, interweave, mesh; join together in a synchronized manner
things that interlock with each other fit into each other and are firmly joined.
if systems, situations, or plans are interlocked, they are very closely connected.

پیشنهاد کاربران

در برق
قفل درونی، چفت و بست. سیستم قفل مکانیکی و یا الکتریکی تجهیزات برای کلید زنی صحیح است
به هم تنیدن - در هم پیچیدن
مثلا :
?? Have you tried to interlock your own toes : تا حالا سعی کردی انگستاتو گره بزنی به هم
Interlocked toes
به هم تنیدن، به هم تابیدن، تشبک، تشبیک

بپرس