interpersonal

/ˌɪntərˈpɝːsənəl//ˌɪntəˈpɜːsənəl/

(وابسته به رابطه ی میان اشخاص) میان فردی، چند نفری، چند کسی، همنشین دار، همنشیندار interpersonal communications ارتباطات میان فردی

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: interpersonally (adv.)
(1) تعریف: existing or happening between persons.

(2) تعریف: of or pertaining to a relationship or interaction between people.

- The manager's job requires good interpersonal skills because there is a great deal of interaction with both customers and staff.
[ترجمه گوگل] شغل مدیر نیاز به مهارت های بین فردی خوبی دارد زیرا تعامل زیادی هم با مشتریان و هم با کارکنان وجود دارد
[ترجمه ترگمان] کار مدیر به مهارت های بین فردی خوب نیاز دارد، زیرا تعامل بسیار زیادی با مشتریان و کارمندان وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. interpersonal communications
ارتباطات میان فردی

2. Mature, self-motivated and strong interpersonal skills.
[ترجمه سرگل] تعامل_ همدردی
|
[ترجمه گوگل]مهارت های بین فردی بالغ، با انگیزه و قوی
[ترجمه ترگمان]مهارت های بین فردی بالغ، با انگیزه و قوی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Training in interpersonal skills is essential.
[ترجمه گوگل]آموزش مهارت های بین فردی ضروری است
[ترجمه ترگمان]آموزش مهارت های بین فردی ضروری است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The successful applicant will have excellent interpersonal skills.
[ترجمه گوگل]متقاضی موفق مهارت های بین فردی عالی خواهد داشت
[ترجمه ترگمان]متقاضی موفق مهارت های بین فردی بسیار عالی خواهد داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. A student can learn much about interpersonal skills through observation of more experienced staff.
[ترجمه گوگل]یک دانش آموز می تواند از طریق مشاهده کارکنان با تجربه تر، در مورد مهارت های بین فردی چیزهای زیادی بیاموزد
[ترجمه ترگمان]دانش آموز می تواند مهارت های بین فردی را از طریق مشاهده پرسنل با تجربه بیشتر یاد بگیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Moreover, there are statutory, personal and interpersonal limits to the power and manager can exercise.
[ترجمه گوگل]علاوه بر این، محدودیت‌های قانونی، شخصی و بین فردی برای قدرت و مدیریت وجود دارد
[ترجمه ترگمان]علاوه بر این، محدودیت هایی قانونی، شخصی و فردی برای قدرت و مدیر وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The interpersonal exchanges in speech have other important advantages for the learner.
[ترجمه گوگل]مبادلات بین فردی در گفتار مزایای مهم دیگری برای زبان آموز دارد
[ترجمه ترگمان]مبادلات میان فردی در گفتار، مزایای مهم دیگری برای یادگیرنده دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Much evidence shows that interpersonal competence is a prerequisite for a successful managerial career.
[ترجمه گوگل]شواهد زیادی نشان می دهد که شایستگی بین فردی پیش نیاز یک حرفه مدیریتی موفق است
[ترجمه ترگمان]شواهد بسیاری نشان می دهند که صلاحیت بین فردی یک پیش نیاز برای یک شغل مدیریتی موفق است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Moss Kanter describes the personal and interpersonal skills she found in effective change makers.
[ترجمه گوگل]ماس کانتر مهارت‌های شخصی و بین فردی را که در ایجادکنندگان تغییر مؤثر یافت، توصیف می‌کند
[ترجمه ترگمان]موس kanter مهارت های فردی و فردی را توصیف می کند که در تغییر موثر سازندگان یافت می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Though reserved in his interpersonal relationships he nevertheless displays good interpersonal skills.
[ترجمه گوگل]اگرچه در روابط بین فردی خود محتاط است، اما مهارت های بین فردی خوبی از خود نشان می دهد
[ترجمه ترگمان]او با اینکه در روابط میان فردی ذخیره شده است، با این حال مهارت های بین فردی خوب را نشان می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. In interpersonal communications, feedback may stem from questions, gestures, nods or shrugs.
[ترجمه گوگل]در ارتباطات بین فردی، بازخورد ممکن است از سؤالات، حرکات، تکان دادن سر یا شانه بالا انداختن نشات بگیرد
[ترجمه ترگمان]در ارتباطات بین فردی، بازخورد ممکن است از سوالات، ژست، سر تکان دادن و یا شانه بالا رفتن ریشه بگیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. And they are given interpersonal strategies to avoid peer pressure to make these unhealthy choices.
[ترجمه گوگل]و به آنها استراتژی های بین فردی داده می شود تا از فشار همسالان برای انجام این انتخاب های ناسالم اجتناب کنند
[ترجمه ترگمان]و به آن ها استراتژی های بین فردی داده می شود تا از فشار همسالان خود اجتناب کنند تا این انتخاب های ناسالم را انجام دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. A more telling criticism is that he reduces ethics to interpersonal relationships.
[ترجمه گوگل]انتقاد گویاتر این است که او اخلاق را به روابط بین فردی تقلیل می دهد
[ترجمه ترگمان]یک انتقاد دیگر این است که وی اخلاق را به روابط بین فردی کاهش می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. In today's session, the object of the exercise is to improve your interpersonal skills.
[ترجمه گوگل]در جلسه امروز، هدف تمرین بهبود مهارت های بین فردی شماست
[ترجمه ترگمان]در جلسه امروز، هدف از تمرین، بهبود مهارت های بین فردی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. In their opinion, such deficiencies clearly led to inadequate administrative back-stopping and faulty interpersonal relations.
[ترجمه گوگل]به نظر آنها، چنین کمبودهایی به وضوح منجر به عقب نشینی ناکافی اداری و روابط بین فردی معیوب شده است
[ترجمه ترگمان]به نظر آن ها، چنین کاستی به وضوح منجر به عدم توقف مدیریتی ناکافی و روابط بین فردی معیوب می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• pertaining to or involving relations between persons
interpersonal means relating to relationships between people.

پیشنهاد کاربران

مهارت های تعاملی ( بین افراد ) ، مثل روابط اجتماعی
بیناشخصی/ میان شخصی
Interpersonal
Skills
روابط اجتماعی
روابط دو نفری
روابط چند نفری
بینا فردی
میان فردی
تعاملی ( دارای ارتباط ۲ طرفه )
روابط شخصی
جمعی
[روابط] تعاملی، دوسویه، متقابل، شخص با شخص
بین فردی
Relating to relationships between people
بین فردی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس