interrogate

/ˌɪnˈterəˌɡet//ɪnˈterəɡeɪt/

معنی: تحقیق کردن، باز جویی کردن، استنطاق کردن
معانی دیگر: بازپرسی کردن

بررسی کلمه

فعل گذرا و ( transitive verb, intransitive verb )
حالات: interrogates, interrogating, interrogated
مشتقات: interrogation (n.), interrogator (n.)
• : تعریف: to question at length and thoroughly, often for an official purpose.
مترادف: grill, question
مشابه: catechize, cross-examine, examine, interpellate, pump, quiz

- The police interrogated the suspect for several hours.
[ترجمه گوگل] پلیس چندین ساعت از مظنون بازجویی کرد
[ترجمه ترگمان] پلیس چند ساعت از این مظنون بازجویی کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. to interrogate a suspect
از متهم بازجویی کردن

2. The lawyer took a long time to interrogate the witness fully.
[ترجمه گوگل]وکیل مدت زیادی طول کشید تا شاهد را به طور کامل بازجویی کند
[ترجمه ترگمان]وکیل خیلی طول کشید تا از شاهد کام لا بازجویی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Trying to interrogate officers of the Grand Army would have been asking for trouble.
[ترجمه گوگل]تلاش برای بازجویی از افسران ارتش بزرگ می‌توانست دردسرساز شود
[ترجمه ترگمان]سعی می کرد از افسران ارتش بزرگ بازجویی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. This time she started to interrogate me from the very beginning.
[ترجمه گوگل]این بار او از همان ابتدا شروع به بازجویی از من کرد
[ترجمه ترگمان]این بار شروع به بازجویی از من کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. An interactive system enables users to interrogate the database and to supply information, as well as drawing from it.
[ترجمه گوگل]یک سیستم تعاملی کاربران را قادر می سازد تا از پایگاه داده بازجویی کنند و اطلاعات را ارائه کنند و همچنین از آن استخراج کنند
[ترجمه ترگمان]یک سیستم تعاملی، کاربران را قادر می سازد تا از پایگاه داده بازجویی کنند و اطلاعات، و همچنین طراحی از آن را تامین کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He does not need to interrogate the old salts on the dock to find out why haddock is high-priced.
[ترجمه گوگل]او نیازی به بازجویی نمک های قدیمی روی اسکله ندارد تا بفهمد چرا هادوک گران است
[ترجمه ترگمان]او نیازی به تحقیق از نمک های قدیمی در اسکله برای کشف این که چرا ماهی haddock گران است، ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. You wish to Interrogate the prisoner?
[ترجمه گوگل]آیا می خواهید از زندانی بازجویی کنید؟
[ترجمه ترگمان]دلت می خواهد زندانی را ببینی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The teacher encouraged us to think and interrogate, and tried to resolve all our questions.
[ترجمه گوگل]معلم ما را تشویق به تفکر و بازجویی کرد و سعی کرد تمام سوالات ما را حل کند
[ترجمه ترگمان]معلم ما را تشویق کرد که فکر کنیم و از او بازجویی کنیم، و سعی کرد همه سوال های ما را حل کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Starts to interrogate to me, scolds.
[ترجمه گوگل]شروع به بازجویی از من می کند، سرزنش می کند
[ترجمه ترگمان]شروع می کند به پرس و جو کردن با من و غر غر می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The lawyers took two hours to interrogate the witness.
[ترجمه گوگل]وکلا برای بازجویی از شاهد دو ساعت وقت گذاشتند
[ترجمه ترگمان]وکیل دو ساعت طول کشید تا از شاهد بازجویی کنن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Final I interrogate with torture the future route of Shanghai Biennale with region culture status angle.
[ترجمه گوگل]من نهایی با شکنجه مسیر آینده دوسالانه شانگهای را با زاویه وضعیت فرهنگ منطقه بازجویی می کنم
[ترجمه ترگمان]رقابت پایانی من با شکنجه مسیر آینده دوسالانه شانگهای با زاویه وضعیت فرهنگی منطقه بازپرسی می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The police took a long time to interrogate the offenders fully.
[ترجمه گوگل]پلیس برای بازجویی کامل از متخلفان زمان زیادی صرف کرد
[ترجمه ترگمان]پلیس مدتی طول کشید تا به طور کامل از مجرمان بازجویی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Where is his son? I need interrogate him at once.
[ترجمه Shey] پسرش کجاست؟ احتیاج هست که فورا از اون ( پسرش ) بازجویی کنم
|
[ترجمه گوگل]پسرش کجاست؟ من باید فوراً از او بازجویی کنم
[ترجمه ترگمان]پسرش کجاست؟ باید فورا از او بازجویی کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Interrogate further to see if he brainwashed.
[ترجمه گوگل]بازجویی بیشتر کنید تا ببینید آیا او شستشوی مغزی داده است یا خیر
[ترجمه ترگمان]آن قدر جلوتر رفت تا ببیند شستشوی مغزی شده است یا نه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Police interrogate his name and address.
[ترجمه گوگل]پلیس از نام و آدرس او بازجویی می کند
[ترجمه ترگمان]پلیس نام و آدرس او را مورد بازجویی قرار می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تحقیق کردن (فعل)
question, assay, inquire, verify, investigate, interrogate

باز جویی کردن (فعل)
assay, inquire, investigate, interrogate, examine, cross-examine

استنطاق کردن (فعل)
inquire, query, interrogate, cross-examine, probate

تخصصی

[کامپیوتر] پرسیدن .
[حقوق] بازپرسی کردن، بازجویی کردن، استنطاق کردن

انگلیسی به انگلیسی

• question formally and systematically, cross-examine, collect evidence through questioning; ask questions
if someone, especially a police officer or an army officer, interrogates you, they question you thoroughly for a long time, in order to get information from you.

پیشنهاد کاربران

بازجویی
VERB
۱ ) بازجویی کردن - بازپرسی کردن معمولا توسط پلیس و مقامات - از کسی اطلاعات مفصل و ریز خواستن و مورد پرسش قرار دادن برای مدت زمان طولانی راجع به موضوعی - مورد پرسش یا بازرسی قرار دادن - استنطاق کردن از
...
[مشاهده متن کامل]

۲ ) استخراج اطلاعات کردن از یک سیستم کامپیوتری
MEANING
1 ) - to ask questions about something as a way of analysing it or finding out more about it
- to ask someone many questions in a formal situation, often in a forceful way that can be seen as threatening
- to ask someone a lot of questions for a long time in order to get information, sometimes using threats or violence
💠 Unusually among the dynastic rulers of the Gulf, Kuwait’s royal family has long been challenged by the area’s most independent parliament, the National Assembly, which not only enacts legislation but also has oversight over the government and can interrogate ministers. At the same time, the emir has the power to dissolve parliament and rule by decree.
2 ) COMPUTING specialized
to get information from a computer
💠 Online banking means the ability to interrogate your bank account by computer.
💠 Twenty years ago people built fairly rudimentary systems to interrogate a database.

زیر سؤال بردن
سین جیم کردن
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : interrogate
✅️ اسم ( noun ) : interrogation / interrogative / interrogator / interrogatory
✅️ صفت ( adjective ) : interrogative / interrogatory
✅️ قید ( adverb ) : interrogatively
بازجویی کردن، کسی را شدیداً و اجباراً مورد پرسش قرار دادن
verb
[ obj] : to ask ( someone ) questions in a thorough and often forceful way
◀️interrogate a prisoner of war
◀️۰The suspect was interrogated ( by the police ) for several hours.
◀️Afther i got Interrogated
مورد پرسش و پاسخ قرار دادن
بازجویی کردن
وارسی، بررسی، تفتیش، کندوکاو
[داده پردازی] تبادل داده، سیگنال گیری
گرفتن داده از ( فایل کامپیوتری، دیتابیس، حافظه یا انباره، یا پایانه ی نوعی وسیله ی الکترونیکی )
فرستادن سیگنال به ( وسیله ی دیگر، به ویژه وسیله ای روی خودرو ) برای پاسخ گیری در باره ی هویت، وضعیت، و . . . خودرو

بپرس