intervention

/ˌɪntərˈvent͡ʃn̩//ˌɪntəˈvenʃn̩/

معنی: شفاعت، مداخله
معانی دیگر: دخالت، میانروی، پا در میانی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
مشتقات: interventional (adj.)
(1) تعریف: the act of intervening.

- He married her despite his parents' attempt at intervention.
[ترجمه Maryam] با وجود تلاش پدرو مادرش برای مداخله او با ایشان ازدواج کرد.
|
[ترجمه Hadi] او با وجود تلاش والدینش برای مداخله، با او ازدواج کرد
|
[ترجمه شان] او ( مرد ) باوجود تلاش مداخله جویانه والدینش، با آن زن ازدواج کرد.
|
[ترجمه گوگل] او با وجود تلاش والدینش برای مداخله با او ازدواج کرد
[ترجمه ترگمان] با وجود تلاش پدر و مادرش با او، با او ازدواج کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: an intervening or interference by one nation in the affairs of another, as with military force.

- If the civil conflict continues to escalate in that country, a military intervention may be the only way to stop the slaughter of civilians.
[ترجمه گوگل] اگر درگیری های داخلی در آن کشور تشدید شود، مداخله نظامی ممکن است تنها راه برای جلوگیری از کشتار غیرنظامیان باشد
[ترجمه ترگمان] اگر جنگ داخلی در این کشور تشدید شود، ممکن است یک مداخله نظامی تنها راه جلوگیری از کشتار غیرنظامیان باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. divine intervention
دخالت خداوند

2. military intervention
مداخله ی نظامی

3. surgical intervention
به کارگیری جراحی

4. for some conservatives government intervention in private matters was anathema
از نظر برخی محافظه کاران دخالت دولت در امور فردی منفور تلقی می شد.

5. the united nations did not have the necessary machinery for military intervention
سازمان ملل سازمان کافی برای دخالت نظامی را نداشت.

6. Only the intervention of powerful friends obtained her release.
[ترجمه شان] فقط مداخله دوستان قدرتمند ، موجب رهایی او شد.
|
[ترجمه گوگل]فقط مداخله دوستان قدرتمند باعث آزادی او شد
[ترجمه ترگمان]تنها دخالت دوستان قدرتمند آزادی او را به دست آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. A full-scale riot was prevented by the timely intervention of the police.
[ترجمه شان] مداخله به موقع پلیس ، از ( وقوع ) یک شورش گسترده ، جلوگیری کرد.
|
[ترجمه گوگل]با مداخله به موقع پلیس از شورش تمام عیار جلوگیری شد
[ترجمه ترگمان]یک شورش همه جانبه با مداخله به موقع پلیس پیش گیری شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Military intervention will only aggravate the conflict even further.
[ترجمه شان] مداخله نظامی ، تنها مناقشه را وخیم تر ( تشدید ) خواهد کرد.
|
[ترجمه گوگل]مداخله نظامی فقط باعث تشدید درگیری خواهد شد
[ترجمه ترگمان]مداخله نظامی، درگیری را حتی بیشتر وخیم تر خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. We would resist any armed intervention from outside in our country's affairs.
[ترجمه گوگل]ما در برابر هرگونه مداخله مسلحانه از خارج در امور کشورمان مقاومت می کنیم
[ترجمه ترگمان]ما در برابر هر گونه دخالت نظامی در امور کشور خود مقاومت خواهیم کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. China has registered a protest over foreign intervention.
[ترجمه گوگل]چین اعتراض خود را به مداخله خارجی ثبت کرده است
[ترجمه ترگمان]چین اعتراضی را نسبت به مداخله خارجی ثبت کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. That does not require "massive" military intervention, as some have mischievously claimed.
[ترجمه گوگل]همانطور که برخی با شیطنت ادعا کرده اند، این نیازی به مداخله نظامی "عظیم" ندارد
[ترجمه ترگمان]این مساله به مداخله نظامی \"گسترده\" نیاز ندارد، همانطور که برخی mischievously ادعا کرده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The government's intervention in this dispute will not help.
[ترجمه گوگل]دخالت دولت در این اختلاف کمکی نخواهد کرد
[ترجمه ترگمان]دخالت دولت در این اختلاف کمک نخواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Such conditions may be amenable to medical intervention.
[ترجمه گوگل]چنین شرایطی ممکن است مستعد مداخله پزشکی باشد
[ترجمه ترگمان]چنین شرایطی ممکن است تابع مداخله پزشکی باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. They remain fiercely opposed to outside intervention.
[ترجمه گوگل]آنها به شدت با مداخله خارجی مخالف هستند
[ترجمه ترگمان]آن ها به شدت مخالف مداخله خارجی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The government was reluctant to sanction intervention in the crisis.
[ترجمه گوگل]دولت تمایلی به تحریم مداخله در بحران نداشت
[ترجمه ترگمان]دولت مایل به تصویب مداخله در این بحران نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Greater government intervention in businesses would represent a step backwards.
[ترجمه گوگل]مداخله بیشتر دولت در مشاغل نشان دهنده یک گام به عقب است
[ترجمه ترگمان]مداخله دولت بزرگ در کسب و کارها گامی به عقب است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

شفاعت (اسم)
pleading, intercession, intermediacy, intervention

مداخله (اسم)
intermediacy, interposition, intervention, intermediation

تخصصی

[حقوق] ورود ثالث، مداخله، ممانعت

انگلیسی به انگلیسی

• interference, mediation; interference by one country in the affairs of another
intervention is an attempt to change a situation by becoming involved in it.
an intervention during a discussion is an interruption.

پیشنهاد کاربران

مداخله
مثال:Goals for intervention can range from self - care to
supporting participation in a work environment
اهداف مداخله میتواند ازخودمراقبتی تاحمایت ازمشارکت دریک محیط کارمتغییرباشد.
بهبودی
درمان
شفاعت یافتن
خوب شدن ( بیماری )
Intervention : مداخله - دخالت / فاصله خوردگی ( زمانی )
Interaction : تعامل - فعل و انفعالات - هم کنش
درگیر شدن در موقعیت به منظور حل مشکل
[معماری] مداخله: انواع شیوه های مرمّت، بازسازی، نوسازی، احیا، تخریب، پاکسازی، . . . در بناها و محوطه های تاریخی را مداخله می گویند.
action taken to improve a situation, especially a medical disorder.
نوعی مراسم اجتماعی دوستانه با هدف کمک به کسی ( که البته در ایران نداریم ) .
فرض کنید کسی اعتیاد به الکل داره. دوستان و آشنایان نزدیک اون فرد مراسمی رو ترتیب میدن، دور هم جمع میشن، درباره این مشکل به شکل کاملا دوستانه باهاش حرف می زنن و اون فرد رو ترغیب می کنن که الکل رو کنار بذاره.
...
[مشاهده متن کامل]

به این مراسم، intervention میگن

ارجاع به بحث دوستان در مورد معانی مختلف کلمات نزدیک به این واژه از نظر معنی:
invention: اختراع
innovation : نوآوری
creativity : خلاقیت
development : تکوین ( عملی کردن ایده )
intervention:
...
[مشاهده متن کامل]

۱ - مداخله؛ شرکت شخص دوم یا سوم در کاری که مربوط به شخص دیگری است
۲ - معالجه، درمان؛ شیوه و اقداماتی برای بهبود بیماری
۳ - راه حل؛ شیوه و اقداماتی برای حل مسأله ی مدیریتی یا فنی

اِخلال
No material permits an intervention into its range of forms
هیچ ماده ای اجازه ی اخلال در طیف فرم های مجاز خود را نمی دهد
intervention ( علوم سلامت )
واژه مصوب: مداخله
تعریف: [علوم سلامت] فعالیتی عمدی و برنامه ریزی شده و هدفمند در یک سامانه یا فرایند که به از بین بردن پدیده ای نامطلوب یا پیشگیری از آن می انجامد|||[علوم سیاسی و روابط بین الملل] دخالت یک دولت در امور داخلی یا خارجی دولتی دیگر به نحوی که به استقلال آن دولت لطمه بزند
...
[مشاهده متن کامل]

1. اقدامات
2. مداخله
3. مددیار ( ترک اعتیاد )
درمان
به کار گیری
اصلاح . ترمیم . بهبود. درمان
اقدام/ مداخله
Early intervention can save the lives of many women who get breast cancer.
اقدام زودهنگام می تواند جان بسیاری از زنانی را که به سرطان سینه مبتلا هستند نجات دهد.

بهبود
شفاعت، پادرمیانی
مداخله
ill - fated American interventions in places such as Libya and Somalia
NEW YORK TIMES@
اینم یکی از معنی هاشه: وقتی یه نفر عادت بدی داره، اطرافیان ( مداخله ) میکنن و میگن این کارت خوب نیست.
1.
interference
intrusion
meddling
involvement
دخالت - مداخله
2.
action taken to improve a medical disorder
شفاعت - وساطت
پادرمیانی
اقدامات
واسط
میانجیگری
Intervention by the Minister of Internal Administration at the Commemorative Ceremony
در اینجا به معنای - صحبتهای - می باشد
interference
خب دوست عزیز شما از نگاه تخصصی نباید به واژه نگاه کنید. . . چون هر واژه ای در علوم پزشکی یا مهندسی معانی مختلفی میتونه داشته باشه ، ولی در اکثر موارد و به خصوص در متون آیلتس intervention به معنی مداخله هستش. . .
یا اینکه حداقل زمینه ترجمه لغت رو ذکر کنید که دوستان گمراه نشن
شما اگه دقت کنید همین خط اول تعریف زده
the act of intervening
ترجمه کنید متوجه میشید که به معنای مداخله و پادرمیانی هستش
آقای عبدالباقی اون invention هستش ب معنی ابتکار . . . لطفا دوستان رو به اشتباه نندازید
فعالیت/ تلاش
فعالیت ها/ تلاش ها
مداخله
روانشناسی : درمان
تضمین - تامین - امنیت - کمک
به وسیله
دخالت
پا درمیانی

وساطت
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٦)

بپرس