intimately


صمیمانه، با اشنایی زیاد، با اگاهی زیاد

جمله های نمونه

1. The history of tobacco growing is intimately associated with colonialism and slavery.
[ترجمه گوگل]تاریخچه کشت تنباکو ارتباط تنگاتنگی با استعمار و برده داری دارد
[ترجمه ترگمان]تاریخ رشد تنباکو رابطه نزدیکی با استعمار و برده داری دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The survival of whales is intimately bound up with the health of the ocean.
[ترجمه گوگل]بقای نهنگ ها ارتباط تنگاتنگی با سلامت اقیانوس دارد
[ترجمه ترگمان]بقای وال ها رابطه نزدیکی با سلامتی اقیانوس دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He knew the town intimately.
[ترجمه گوگل]او شهر را از نزدیک می شناخت
[ترجمه ترگمان]این شهر را از نزدیک می شناخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Property and equities are intimately connected in Hong Kong.
[ترجمه گوگل]دارایی و سهام در هنگ کنگ ارتباط نزدیکی دارند
[ترجمه ترگمان]مالکیت و سهام در هنگ کنگ رابطه نزدیکی دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. She was intimately involved in the project.
[ترجمه گوگل]او از نزدیک درگیر این پروژه بود
[ترجمه ترگمان]او صمیمانه در این پروژه شرکت داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The two aspects are intimately connected.
[ترجمه گوگل]این دو جنبه ارتباط نزدیکی با هم دارند
[ترجمه ترگمان]این دو جنبه ارتباط نزدیکی با یکدیگر دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. I am intimately acquainted with the state of my bank account.
[ترجمه گوگل]من از نزدیک با وضعیت حساب بانکی خود آشنا هستم
[ترجمه ترگمان]من با وضع بانکی خود آشنایی دارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. She's been intimately involved in the project since it began.
[ترجمه گوگل]او از زمانی که این پروژه شروع شد به طور نزدیک درگیر آن بوده است
[ترجمه ترگمان]از زمانی که شروع شد، او در این پروژه شرکت داشته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Our voices are intimately connected with the way we live our lives.
[ترجمه گوگل]صدای ما ارتباط تنگاتنگی با شیوه زندگی ما دارد
[ترجمه ترگمان]صداهای ما با روشی که زندگی می کنیم ارتباط نزدیکی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. By mixing the varieties intimately within the field, the spread of a fungal infection can be drastically slowed.
[ترجمه گوگل]با مخلوط کردن واریته‌ها در مزرعه، می‌توان شیوع عفونت قارچی را به شدت کاهش داد
[ترجمه ترگمان]با مخلوط کردن انواع نزدیک به زمین، گسترش عفونت قارچی می تواند به شدت کاهش یابد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Hence the study of primitive culture is intimately bound up with that of primitive religion.
[ترجمه گوگل]از این رو مطالعه فرهنگ بدوی پیوندی تنگاتنگ با دین بدوی دارد
[ترجمه ترگمان]از این رو، مطالعه فرهنگ ابتدایی رابطه تنگاتنگی با مذهب ابتدایی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The nematode generations are intimately connected with those of their hosts.
[ترجمه گوگل]نسل‌های نماتد با میزبان‌های خود ارتباط نزدیکی دارند
[ترجمه ترگمان]نسل های nematode رابطه نزدیکی با میزبانان خود دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Death, with which they lived so intimately, could not be detached from their lives as an object of contemplation.
[ترجمه گوگل]مرگی که آن‌ها با آن بسیار صمیمی زندگی می‌کردند، نمی‌توانست به‌عنوان موضوعی برای تأمل از زندگی‌شان جدا شود
[ترجمه ترگمان]مرگ، با آن که آن ها چنان از نزدیک زندگی می کردند، نمی توانستند از زندگی شان به عنوان هدف سیر کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. His work is intimately concerned with epistemological questions.
[ترجمه گوگل]کار او عمیقاً با مسائل معرفتی مرتبط است
[ترجمه ترگمان]کار او رابطه نزدیکی با سوالات معرفت شناسی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Successive governments have declared that science is intimately linked with national wealth.
[ترجمه گوگل]دولت های متوالی اعلام کرده اند که علم با ثروت ملی پیوند تنگاتنگی دارد
[ترجمه ترگمان]دولت های متوالی اعلام کرده اند که علم با ثروت ملی ارتباط نزدیکی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• in an intimate fashion; warmly, in a familiar manner; closely; personally, privately, secretly

پیشنهاد کاربران

در مجموع
مجموعا
به طور کامل، حسابی
عمیقاً
closely
آگاهانه
تنگاتنگ
از نزدیک - دقیقا
از نزدیک

بپرس