intolerant

/ˌɪnˈtɑːlərənt//ɪnˈtɒlərənt/

معنی: متعصب، بی گذشت، زیر بارنرو
معانی دیگر: (نابرد بار نسبت به عقاید و اعتقادات دیگران) متعصب، کوته فکر، پی ورز، ناروادار، نابردبار (عقیدتی)، برنایشت، ناآزاده، کوته فکرانه، متعصبانه

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: intolerantly (adv.)
(1) تعریف: unable or unwilling to accept the existence or validity of opinions, beliefs, customs, and practices different from one's own; not tolerant.
مترادف: bigoted, illiberal, narrow-minded, prejudiced
متضاد: broad-minded, permissive, tolerant, unprejudiced
مشابه: biased, insular, jaundiced, opinionated, uncharitable

- Intolerant townspeople prevented members of the new denomination to build a church in their community.
[ترجمه گوگل] مردم شهر ناسازگار مانع از ساختن کلیسا در جامعه خود توسط اعضای فرقه جدید شدند
[ترجمه ترگمان] اهالی townspeople از اعضای گروه جدید برای ساخت کلیسا در جامعه شان جلوگیری کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: unable or unwilling to endure (usu. fol. by of).
مترادف: impatient
متضاد: stoic, tolerant
مشابه: fed up

- The neighbors have become intolerant of the boy's loud drum practice.
[ترجمه گوگل] همسایه ها نسبت به صدای بلند طبل پسر بی تاب شده اند
[ترجمه ترگمان] همسایگان نسبت به عمل طبل بلند پسر تعصب نشان می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. intolerant of
1- نابردبار نسبت به،سنگاشگر به،متعصب نسبت به 2- آزیرمند به،دارای آلرژی به،تاب ناور به

2. an intolerant regime that wanted to impose one belief on everyone else
نظام سنگاشگری که می خواست یک اعتقاد را بر همه تحمیل کند

3. The manager is intolerant of fools.
[ترجمه گوگل]مدیر نسبت به احمق ها تحمل نمی کند
[ترجمه ترگمان]مدیر از احمق ها پیروی نمی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. A number of patients were intolerant of the diet.
[ترجمه گوگل]تعدادی از بیماران نسبت به رژیم غذایی عدم تحمل داشتند
[ترجمه ترگمان]تعدادی از بیماران نسبت به رژیم غذایی تعصب نشان نمی دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. She can be very intolerant of students who don't understand what she's talking about.
[ترجمه گوگل]او ممکن است نسبت به دانش‌آموزانی که نمی‌فهمند درباره چه چیزی صحبت می‌کند، بی‌تحمل باشد
[ترجمه ترگمان]او می تواند خیلی از دانش اموزان را که درباره آن حرف می زند درک کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. They are deeply intolerant of all opposition.
[ترجمه گوگل]آنها عمیقاً نسبت به همه مخالفان بی‌تحمل هستند
[ترجمه ترگمان]آن ها عمیقا نسبت به همه مخالفان تعصب نشان می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The people have grown intolerant in recent weeks of the King's autocratic ways.
[ترجمه گوگل]مردم در هفته‌های اخیر نسبت به شیوه‌های خودکامه پادشاه بی‌تحمل شده‌اند
[ترجمه ترگمان]مردم در هفته های اخیر از روش های مستبدانه پادشاه تعصب نشان داده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Their position on homosexuality is intolerant and ignorant.
[ترجمه گوگل]موضع آنها در مورد همجنس گرایی غیر قابل تحمل و جاهلانه است
[ترجمه ترگمان]موقعیت آن ها در مورد همجنس گرایی تعصب و نادان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He admitted being intolerant of blacks and Jews in his youth.
[ترجمه گوگل]او اعتراف کرد که در جوانی نسبت به سیاه پوستان و یهودیان ناسازگار بوده است
[ترجمه ترگمان]او اعتراف کرد که نسبت به جوانان و یهودیان در دوران جوانی خود تعصب نشان می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Intolerant societies are often also among the most technologically backward.
[ترجمه موسی] جوامع متعصب اغلب از نظر فنی از عقب مانده ترین افراد هستند.
|
[ترجمه گوگل]جوامع نابردبار اغلب از نظر فناوري عقب مانده نيز هستند
[ترجمه ترگمان]جوامع Intolerant اغلب از لحاظ فن آوری بسیار عقب مانده هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Basil was intolerant of pretentiousness of any kind, whether intellectual, creative or personal.
[ترجمه گوگل]ریحان نسبت به هر نوع خودنمایی، خواه فکری، خلاق یا شخصی، تحمل نمی کرد
[ترجمه ترگمان]Basil نسبت به هیچ نوع، چه معنوی، خلاق و چه شخصی، تعصب نشان نمی داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Their moral values are a bit intolerant, too.
[ترجمه گوگل]ارزش‌های اخلاقی آنها نیز کمی غیر قابل تحمل است
[ترجمه ترگمان]ارزش های اخلاقی آن ها نیز کمی تعصب دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. She became increasingly intolerant of various foods.
[ترجمه گوگل]او به طور فزاینده ای نسبت به غذاهای مختلف عدم تحمل می کرد
[ترجمه ترگمان]او به طور فزاینده ای نسبت به غذاهای مختلف تعصب نشان می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Everything is lactose intolerant now. nineties disease.
[ترجمه گوگل]الان همه چیز عدم تحمل لاکتوز است بیماری دهه نود
[ترجمه ترگمان] الان همه چیز به لاکتوز حساسه مرض دهه نود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Sophia was not intolerant in religious matters.
[ترجمه گوگل]سوفیا در مسائل مذهبی بی تساهل نبود
[ترجمه ترگمان]سوفیا در امور مذهبی تعصب نشان نمی داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

متعصب (صفت)
furious, bigoted, fanatical, zealous, intolerant, rabid, dogmatic, hard-shell

بی گذشت (صفت)
intolerant, illiberal, uncharitable, ungenerous

زیر بار نرو (صفت)
intolerant

تخصصی

[خاک شناسی] غیرمتحمل

انگلیسی به انگلیسی

• lacking tolerance, bigoted, biased, prejudiced; unable to tolerate or withstand; extremely sensitive (to a medicine, food, etc.)
intolerant people disapprove of behaviour and opinions that differ from their own; used showing disapproval.

پیشنهاد کاربران

۱. نابردبار. ناشکیبا. کم تحمل. کوته فکر. متعصب ۲. خودکامه. مستبد
مثال:
He's incredibly intolerant.
او به بطور باورنکردنی کم تحمل است.
an intolerant regime that wanted to impose one belief on everyone else
یک رژیم مستبد که می خواهد یک باور را به زور به همه بقبولاند.
بی تحمل
یک دنده، لجباز
حساس
مترادف با allergic
Not able to take particular medicine or eat particular foods without suffering
Intolerant also means unable to accept a food or a fruit or anything like this
for example : Are you allergic or intolerant to any food?Yes, I can't drink milk, if I drink it I will fill awful
انعطاف ناپذیر
حساسیت
intolerant ( علوم سیاسی و روابط بین الملل )
واژه مصوب: بی مدارا
تعریف: فردی که اَعمال و اعتقادات دیگران را تحمل نمی کند|||متـ . بی تسامح
Intolerance مخالف tolerance هست ( هر دو noun هستن )
Intolerant مخالف Tolerant هست ( هر دو adjective هستن )
Tolerate هم فعل هست
Tolerate : تحمل کردن چیزی، تاب آموردن، شکیبایی کردن، مراعات کردن
...
[مشاهده متن کامل]

Tolerant : مداراکننده، بردبار، مراعات کننده، تاب آورنده
Tolerance : مُرُوَت، بردباری و شکیبایی، تحمل، قدرت تحمل ارگان ها یا بدن بیمار نسبت به دارو
Intolerant : زیرِ بار نرو، متعصب، تاب نیاورنده، ناشکیبا، کسی که مدارا و راه اومدن تو کارش نیست، انتقاد ناپذیر
Intolerance : ناشکیبایی، نا بردباری، عدم تحمل، ناتوانی و حساسیت، عدم قبول، طاقت فرسایی

کسی ک انتقادپذیر نیست
بی گذشت
بی صبر

ناسازگار
بدون تحمل.
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)

بپرس