intransigent

/ɪnˈtrænsədʒənt//ɪnˈtrænsɪdʒənt/

معنی: سخت گیر
معانی دیگر: سرسخت، آشتی ناپذیر، بی امان، ناسازشگر، ناسازگار، خمش ناپذیر، سرسختانه، آشتی ناپذیرانه

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: refusing to alter an idea or a position in response to others' wishes; uncompromising.
متضاد: compliant, ductile
مشابه: adamant, contumacious

- Despite all appeals, the opposition party was intransigent.
[ترجمه گوگل] علیرغم همه درخواست ها، حزب اپوزیسیون ناسازگار بود
[ترجمه ترگمان] علی رغم همه درخواست ها، حزب مخالف سرسخت بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: intransigently (adv.), intransigence (n.)
• : تعریف: one who is intransigent.

جمله های نمونه

1. owing to their intransigent attitude, the ceasefire agreement was not signed
به خاطر روش آشتی ناپذیر آنان قرار داد آتش بس امضا نشد.

2. He can be intransigent and pig - headed at times.
[ترجمه گوگل]او می تواند ناسازگار و خوک باشد - گاهی اوقات
[ترجمه ترگمان]اون می تونه سر سخت گیری و سر و کله خوک بخوره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Owing to their intransigent attitude we were unable to reach an agreement.
[ترجمه گوگل]به دلیل نگرش ناسازگارانه آنها، ما نتوانستیم به توافق برسیم
[ترجمه ترگمان]به خاطر نگرش سرسختانه آن ها، ما قادر به دستیابی به یک توافق نبودیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Mar Lodge has proved that even the most intransigent of ministers will begin to bend to public pressure.
[ترجمه گوگل]مار لاج ثابت کرده است که حتی ناسازگارترین وزرا نیز شروع به خم شدن در برابر فشار عمومی خواهند کرد
[ترجمه ترگمان]مار Lodge ثابت کرده است که حتی سرسخت ترین وزرا شروع به خم شدن در فشار عمومی خواهند کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Although a proud and intransigent woman, she had a natural curiosity about the world.
[ترجمه گوگل]اگرچه زنی مغرور و ناسازگار بود، اما نسبت به دنیا کنجکاوی طبیعی داشت
[ترجمه ترگمان]با وجود یک زن مغرور و سخت سخت در مورد دنیا کنجکاو بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. For many years the South African government remained intransigent, despite mounting world opposition to apartheid.
[ترجمه گوگل]علیرغم افزایش مخالفت های جهانی با آپارتاید، برای سال ها دولت آفریقای جنوبی ناسازگار ماند
[ترجمه ترگمان]با وجود مخالفت شدید جهانی با آپارتاید، دولت آفریقای جنوبی به مدت چندین سال سرسخت باقی ماند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The Church has been criticized for being intransigent on the issues of abortion and birth control.
[ترجمه گوگل]کلیسا به دلیل ناسازگاری در مورد مسائل سقط جنین و جلوگیری از تولد مورد انتقاد قرار گرفته است
[ترجمه ترگمان]کلیسا به خاطر سرسخت بودن در مورد مسائل سقط جنین و کنترل تولد مورد انتقاد قرار گرفته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The parties, at the moment, are too intransigent for the grand gesture.
[ترجمه گوگل]احزاب، در حال حاضر، برای ژست بزرگ بیش از حد ناسازگار هستند
[ترجمه ترگمان]احزاب، در آن لحظه، برای ژست بزرگ، خیلی سخت می گیرید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Although not intransigent, Wash was clearly uneasy about the specific link with Bedfordshire as the precedent to establish a principle.
[ترجمه گوگل]اگرچه واش ناسازگار نبود، اما آشکارا از پیوند خاص با بدفوردشایر به عنوان سابقه ای برای ایجاد یک اصل ناراحت بود
[ترجمه ترگمان]با اینکه سخت نبود، شستشو به وضوح در مورد پیوند ویژه با Bedfordshire به عنوان نمونه برای ایجاد یک اصل نگران بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Conservatives have maintained an intransigent position on the war.
[ترجمه گوگل]محافظه کاران موضعی ناسازگار در قبال جنگ حفظ کرده اند
[ترجمه ترگمان]محافظه کاران در مورد جنگ موضع سرسختانه ای گرفته اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Many intransigent southerners never yielded the notion that the war itself was of no importance if the slave system was not maintained.
[ترجمه گوگل]بسیاری از جنوبی های ناسازگار هرگز این تصور را نداشتند که اگر نظام برده داری حفظ نشود، خود جنگ اهمیتی ندارد
[ترجمه ترگمان]بسیاری از جنوبی ها سرسختانه این عقیده را رد کردند که اگر سیستم بردگان حفظ نشود، خود جنگ اهمیتی ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Sir Alex was always intransigent and denied any possibility of a transfer.
[ترجمه گوگل]سر الکس همیشه ناسازگار بود و هرگونه امکان انتقال را رد می کرد
[ترجمه ترگمان]سر الکس همیشه سر سخت بود و امکان انتقال رو رد می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. As fin intransigent non - objective painter, he is antipathetic to figuration, especially Expressionist and decorative.
[ترجمه گوگل]او به عنوان نقاش غیر عینی ناسازگار باله ای، نسبت به فیگوراسیون، به ویژه اکسپرسیونیست و تزیین، مخالف است
[ترجمه ترگمان]از آنجا که نقاش سرسخت non است، از اشکال پیکربندی، به ویژه تجلی گرا و تزیینی (تزیینی)است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. They promoted an intransigent revolutionary strategy.
[ترجمه گوگل]آنها یک استراتژی انقلابی ناسازگار را ترویج کردند
[ترجمه ترگمان]آن ها یک استراتژی سخت انقلابی را ترویج کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. An intransigent conservative opposed to every liberal tendency.
[ترجمه گوگل]یک محافظه کار ناسازگار که با هر گرایش لیبرالی مخالف است
[ترجمه ترگمان]یک محافظه کار سرسخت با هر گرایش لیبرال مخالف بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

سخت گیر (صفت)
hard, difficult, astringent, strict, stern, demanding, intransigent, exacting, squeamish, severe, fastidious, hard and fast, hard-bitten, hard-handed, unrelenting, priggish

انگلیسی به انگلیسی

• uncompromising person, unyielding person
uncompromising, unyielding, inflexible
if someone is intransigent, they refuse to change their behaviour or opinions; a formal word, used showing disapproval.

پیشنهاد کاربران

adjective / formal /disapproving
refusing to change your opinions or behaviour
امتناع کردن از تغییر عقاید یا رفتار خود، انعطاف ناپذیر
Since taking office in early 2021, Biden has not tried to resume long - stalled talks, saying that leaders on both sides were too intransigent and the climate was not right.
...
[مشاهده متن کامل]

Unions claim that the management continues to maintain an intransigent position.
He was a man of strong views and intransigent positions.

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/intransigent
خلل ناپذیر
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : intransigence
✅️ صفت ( adjective ) : intransigent
✅️ قید ( adverb ) : intransigently
کله شق
Jeff was so intransigent in his view that it was impossible to have a rational debate with him.
جف از نظر وی چنان کله شق بود که بحث منطقی با او غیرممکن بود.
refusing to change your opinions or behaviour
لجباز ( adjective )
انعطاف ناپذیر
لجباز

بپرس