iron

/ˈaɪərn//ˈaɪən/

معنی: اهن، اطو، فلز، اتو، اتو کردن، اتو زدن، اهن پوش کردن، اتو کشیدن
معانی دیگر: آهن (نشان آن: fe، وزن اتمی: 55/847، شماره ی اتمی: 26، چگالی: 7/86، نقطه ی گداز: 1535c، نقطه ی جوش: 3000c)، اتو کردن یا شدن، نیرو، نیرومندی، آهنین، استوار، قوی، آهن موجود در خون و خوراک و غیره، آهن پوش کردن، آهن زدن به، آهن دار کردن، ابزار آهنی، چیلان، شمشیر، (آلت داغ زدن و نشانه گذاری کردن دام ها) داغ (branding iron هم می گویند)، (جمع) غل و زنجیر، قید و بند، پابند و دست بند، غل و زنجیر کردن، (خودمانی) هفت تیر، (بازی گلف) چوگان آهنی، (داروسازی) شربت آهن(دار)، سنگدل، بی رحم

بررسی کلمه

اسم ( noun )
عبارات: in irons, irons in the fire, pump iron, strike while the iron is hot
(1) تعریف: a chemical element that has twenty-six protons in each nucleus and that occurs naturally in a variety of compounds such as minerals important in the earth's crust as well as the biologically essential cytochromes and hemoglobin, and that can be isolated in pure form as a silver-white dense malleable metal that rusts rapidly in air, can be easily magnetized, and is widely used in a variety of alloys. (symbol: Fe)

(2) تعریف: any alloy of iron with carbon and other elements, used to make a variety of tools, containers, and the like.

(3) تعریف: something made of iron or of an alloy containing iron.

(4) تعریف: the quality of being hard, strong, unyielding, or the like.
مشابه: adamant

- a will of iron
[ترجمه الین] اراده ای آهنین
|
[ترجمه گوگل] اراده ای آهنین
[ترجمه ترگمان] اراده آهنین،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: a heavy appliance with a flat surface that is heated to press wrinkles out of clothes, linens, and the like.

(6) تعریف: in golf, one of nine metal-headed clubs having faces that slope back in varying degrees, used for shots of varying lofts or distances.

(7) تعریف: a salt or compound containing iron that can be digested, found in green vegetables and red meats or given as a tonic or dietary supplement for the prevention of anemia.

(8) تعریف: see branding iron.

(9) تعریف: (pl.) shackles; fetters.
مشابه: shackle
صفت ( adjective )
(1) تعریف: of, containing, or made of iron metal or an iron alloy.

(2) تعریف: resembling iron in strength, firmness, or robustness.
مشابه: powerful

- iron muscles
[ترجمه گوگل] ماهیچه های آهنی
[ترجمه ترگمان] ماهیچه های آهنین
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- an iron constitution
[ترجمه گوگل] یک قانون اساسی آهنین
[ترجمه ترگمان] قانون اساسی آهنین
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: unyielding; inflexible; rigid.
مشابه: set

- an iron determination
[ترجمه گوگل] یک عزم آهنین
[ترجمه ترگمان] عزمی آهنین،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: stern or cruel; hard.

- an iron heart
[ترجمه janan] قلبی از اهن
|
[ترجمه گوگل] یک قلب آهنی
[ترجمه ترگمان] یک قلب آهنین
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: irons, ironing, ironed
عبارات: iron out
(1) تعریف: to press out the wrinkles of, using a heated iron.

- The linens need to be ironed.
[ترجمه پارسا تقوی] این ملحفه اتو کشیده شده است
|
[ترجمه Reza t�rke] ملحفه ها نیاز به اوتو دارن
|
[ترجمه مرسانا] ملحفه ها نیاز به اتو کردن دارند
|
[ترجمه ضحا] ملحفه ها نیاز به اتو کشیدن داشتند
|
[ترجمه Sepanta] این ملحفه نیاز به اتو کردن دارد
|
[ترجمه گوگل] ملحفه ها باید اتو شوند
[ترجمه ترگمان] ملحفه باید اتو شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to fetter (a prisoner) with irons; shackle.
مشابه: shackle
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: ironlike (adj.), ironer (n.)
• : تعریف: to use a heated iron to press out wrinkles in clothing, linens, or the like.

جمله های نمونه

1. iron - poor blood
خونی که آهن آن کم است

2. iron alloys well
آهن خوب آلیاژ می شود.

3. iron girders melted in the inferno
تیرهای آهن در حررات شدید گداخته شدند.

4. iron is one of the notorious conductors of heat
آهن یکی از رساناهای شناخته شده ی گرما است.

5. iron is the main material in making cars
در ساختن اتومبیل آهن ماده ی اصلی است.

6. iron is the most common and important of all metals
آهن یکی از فراوان ترین و مهمترین فلزات است.

7. iron ore
سنگ آهن

8. iron ore
کانه ی آهن،سنگ آهن

9. iron pillars underlay the roof
ستون های آهنی از زیر سقف را نگه می دارند.

10. iron scrap
آهن پاره

11. iron the wrinkles off your dress
چروک های پیراهن خود را با اطو برطرف کن.

12. iron welds easily
آهن به آسانی جوشکاری می شود.

13. iron with a high carbon content
آهن دارای مقدار زیادی کربن

14. iron worked into ingots
آهنی که (با چکش کاری) تبدیل به شمش شده

15. iron your skirt, it is too rumpled
دامنت را اطو کن خیلی چروک دارد.

16. iron out
1- (با اتو) صاف کردن،چروک گیری کردن 2- برطرف کردن

17. an iron bar
میله ی آهنی

18. an iron constitution
بنیه ی قوی

19. an iron fence skirted the house
یک نرده ی آهنی دورادور خانه را گرفته بود.

20. an iron girder's longitudinal strength
استحکام درازنایی (طولی) یک تیر آهن

21. an iron mine
کان آهن

22. an iron rod
میله ی آهنی

23. an iron rod
میله ی آهنین

24. an iron will
اراده ی استوار (آهنین)

25. annealed iron
آهن تفته

26. cast iron
آهن ریختگی،چدن،آهن قالبگیری شده

27. galvanized iron
آهن گالوانیزه

28. i iron my clothes
من جامه های خود را اتو می کنم.

29. sheet iron
آهن ورق

30. the iron beam projects from the wall
تیرآهن از دیوار بیرون زده است.

31. the iron bonds of friendship between morteza and i
رشته های محکم دوستی (بین) من و مرتضی

32. the iron singed my silk shirt
اطو پیراهن ابریشمی مرا کز داد.

33. to iron the crumples away
چین و چروک را با اطو کردن برطرف کردن

34. wrought iron
آهن ورزیده

35. branding iron
آهنی که با آن جانور را داغ می زنند

36. pump iron
(برای ورزش) هالتر یا وزنه یا دمبل بلند کردن

37. an electric iron
اتوی برقی

38. an electrical iron
اتوی برقی

39. fabricating sheet iron into plates
تبدیل آهن ورق به بشقاب

40. heat softens iron
حرارت آهن را نرم می کند.

41. muscles of iron
عضلات آهنین

42. the hot iron seared my overcoat
اتوی داغ سطح پالتوی مرا سوزاند.

43. to employ iron girders in building construction
به کار بردن تیرآهن در ساختن بنا

44. we must iron out the variances between the two bills
ما بایستی تضادهای میان آن دو لایحه را برطرف کنیم.

45. a bed of iron ore
لایه ای (بستری) از سنگ آهن

46. a magnet attracts iron
آهنربا آهن را جذب می کند.

47. a man of iron resolution
مردی دارای اراده ی آهنین

48. a man of iron will
مردی با اراده آهنین

49. acids eat into iron
اسیدها آهن را می خورند.

50. base metals like iron
فلزات کم بها مثل آهن

51. i need to iron my pants
لازم است شلوارم را اطو بزنم.

52. the emplacement of iron girders on the four corners of the building
جادادن تیرهای آهنی در چهار گوشه ی ساختمان

53. this material doesn't iron well
این پارچه خوب اتو نمی شود (اتو برنمی دارد).

54. strike while the iron is hot
از فرصت استفاده کردن،تا تنور داغ است نان را چسباندن

55. strike while the iron is hot
تا تنور داغ است نان را چسباندن،تا آهن داغ است چکش کاری کردن،تا فرصت باقی است کاری را انجام دادن

56. all the windows had iron grating
همه ی پنجره ها نرده ی آهنی داشت.

57. i never bother to iron my shirts
هرگز به خودم زحمت اتو کردن پیراهن را نمی دهم.

58. i winced as the iron door jarred against the sidewalk
صدای ناهنجار کشیده شدن در آهنی بر روی پیاده رو باعث چندش من شد.

59. liver contains lots of iron
جگر مقدار زیادی آهن دارد.

60. saltwater rusts and penetrates iron
آب شور باعث زنگ زدن و سوراخ شدن آهن می گردد.

61. he hammers horseshoes out of iron
او با چکش کاری از آهن نعل می سازد.

62. the bullet ricocheted off the iron door
گلوله از در آهنین کمانه کرد.

63. to rivet two pieces of iron
دوتکه آهن را پرچ میخ کردن

64. to smooth cloth with an iron
پارچه را با اطو بی چین و چروک کردن

65. to tilt a bar of iron
میله ی آهنی را چکش کاری کردن

66. rule with a rod of iron
با ستمگری و خشونت حکومت کردن

67. he ruled the country with an iron fist
او با مشتی آهنین بر کشور فرمانروایی کرد.

68. nader governed the country with an iron fist
نادر کشور را با مشتی آهنین اداره می کرد.

69. the windows of the prison had iron grates
پنجره های زندان نرده ی آهنی داشت.

70. i pried open the box with an iron bar
جعبه را به کمک میله ی آهنی باز کردم.

مترادف ها

اهن (اسم)
iron

اطو (اسم)
iron

فلز (اسم)
iron, metal

اتو (اسم)
goose, flatiron, iron

اتو کردن (فعل)
goose, iron

اتو زدن (فعل)
press, iron

اهن پوش کردن (فعل)
iron

اتو کشیدن (فعل)
iron

تخصصی

[شیمی] آهن
[عمران و معماری] آهن
[برق و الکترونیک] آهن ( FE ) عنصر فلزی با عدد اتمی 26 و وزن اتمی 55/85 . - آهن

انگلیسی به انگلیسی

• (fe) metallic element (chemistry); device used to remove wrinkles from fabric; items made from iron metal
remove wrinkles from fabric with an iron
made of iron, resembling iron
iron is a hard, dark metal used to make steel, and also to make objects such as gates and fences. very small amounts of iron occur in your blood and in food.
an iron is an electrical device with a heated flat metal base. you rub it over clothes to remove creases.
if you iron clothes, you remove the creases from them using an iron.
you can use iron to describe the character or behaviour of someone who is very firm in their decisions and actions, or who can control their feelings well.
if you iron out difficulties, you make them disappear; an informal expression.

پیشنهاد کاربران

سلام
بچه های برق
معنی هویه هم میده
To do ironing = اتو کشیدن
لازم به ذکر است که درلری تلفظ �آهنahen� با تلفظ پهلوی آن یکی است. . .
درزبانهای باستانی لری ولکی واژه های کهن وآریایی�آسنasen, آهنahen, آهه� به معنی فلز آهن است. این واژ واردزبانهای اروپایی ( انگلیسی، آلمانی، فرانسوی، . . . ) شده وبه صورت�آسن asen در زبان فرانسوی�، �ایسنeisen
...
[مشاهده متن کامل]
در آلمانی�، و �آیرنiron، کنcan به معنی قوطی فلزی در زبان انگلیسی به کار میرود. در زبان پهلوی به شکلهای أسن، آسین، آهن است. و اما تبدیلها: تبدیل رایج سین به ه، تبدیل رایج سین به کاف. همه این واژگان باهم همریشه هستند و دگرگونی آوایی روی داده است ودر برخی موارد حذف حرف یا حروف.

iron: آهن
معنیش میشه اتو کردن، اتو
iron 2 ( n ) =a tool with a flat metal base that can be heated and used to make clothes smooth, e. g. a steam iron.
iron
iron 1 ( n ) ( aɪərn ) = ( symbol Fe ) a chemical element. Iron is a hard strong metal that is used to make steel and is also found in small quantities in blood and food
iron
🔊 دوستان دقت کنید که تلفظ درست این کلمه {آیِرن} می باشد؛ به اشتباه آن را {آیرِن} نخوانید!
انگلیسی: آیرون iron ( به چَم: فلز )
این واژه دارای ریشه پارسی است و از واژه آهن گرفته شده است.
آهن یک واژه پارسی است.
در ریخت های آریایی:
پارسی اوستا: AYAH, AYO
پارسی پهلوی: ASIN, AHEN, ASENEN, AHAN
...
[مشاهده متن کامل]

سانسکریت: AYAS ( به چَم: فلز )

همچنین واژگان دیگر زبانهای هند و اروپایی همریشه با واژه ( آهن ) در ( تصویر پایین ) که واژه انگلیسی ( iron ) یکی از آنها است.
پَسگشت ( =مرجع ) : چنانکه در برگه74 - 75 از نبیگِ ( فرهنگ ریشه های هند و اروپایی زبان پارسی ) آمده است.

iron
١ - آهن
٢ - هر دستگاه آهنی
Iron ب معنی فعل �اتو کردن� هم میشه
It's Explaining in English:
Pressing clothes with a hot iron to make them straight
I iron my dress every Sunday
The slang term “Iron”
An iron can be a pistol or any kind of handgun
هفت تیر، طپانچه، اسلحه گرم
iron
هَمریشه با :
آلمانی : Eisen ( اَیزِن )
پارسی : آهَن
اورمانی ( کُردی ) : آسَن
آهن
اتو
اطو
اتو کشیدن
فلز
به معنی اتو کشیدن ( v )
به معنی اهن ( n )
. .
اتو کشیدن
البته این کلمه در Reach 1 هم آمده است. 😊 💋
اهن
اتو
فلز
اتو کشی

صفت. نیرومند
اتو کردن
یعنی اهن .
iron man هم یعنی مرد اهنی😉
could you iron this dress for me
میشه این لباس رو برای من اتو کنی
Clothes, towels, etc to be washed
اتو کردن ( v. )
اتو کردن لباس
make clothes smooth and soft
آهن - اتو کردن لباس
اهن
make clothes smooth and soft
فلز. اتو کردن
آهن یا فلز
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٢)

بپرس