jejune

/dʒɪˈdʒuːn//dʒɪˈdʒuːn/

معنی: خشک، بی لطافت، بی مزه، تهی، بیهوده، نارس، وابسته به روده تهی
معانی دیگر: (به ویژه اثر ادبی یا هنری) عاری از لطف و گیرایی، ملال انگیز، پوچ و بی مزه، (خوراک) نامغذی، کم نیرو، کودکانه، خامدست، از روی خامدستی

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: jejunely (adv.), jejuneness (n.)
(1) تعریف: lacking interest or liveliness; dull.
مشابه: arid, banal, barren, insipid, prosaic

- The book presented jejune statements as fresh insights.
[ترجمه گوگل] این کتاب اظهارات ژژون را به عنوان بینش تازه ارائه می کند
[ترجمه ترگمان] این کتاب statements jejune به عنوان بینش های جدید ارائه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: childish, juvenile, or unsophisticated.
مشابه: childish, juvenile

- Now that she was older, her youthful writing style seemed a bit jejune.
[ترجمه گوگل] حالا که او بزرگتر شده بود، سبک نوشتن جوان او کمی ژژون به نظر می رسید
[ترجمه ترگمان] حالا که او بزرگ تر شده بود، به نظر می رسید که سبک نگارش جوان، کمی عجیب به نظر می رسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- You seem to enjoy the jejune antics of these boys.
[ترجمه گوگل] به نظر می رسد که شما از مزخرفات ججون این پسرها لذت می برید
[ترجمه ترگمان] به نظر میاد از کاره ای عجیب و غریب این پسرا لذت ببرید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: having little or no substance or capacity to nourish.

- He made himself a jejune meal composed mainly of instant mashed potatoes.
[ترجمه گوگل] او برای خودش یک غذای ژژون درست کرد که عمدتاً از پوره سیب زمینی فوری تشکیل شده بود
[ترجمه ترگمان] برای خودش غذای درست و حسابی درست کرد که بیش از آن پوره سیب زمینی ساخته شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a jejune lecture
سخنرانی پوچ و بی مزه

2. the jejune behavior of the groom
رفتار بچه گانه ی داماد

3. the jejune diets of the poor
خوراک نامغذی فقیران

4. the story is jejune and its style offensive
آن داستان خسته کننده و سبک آن زننده است.

5. I detected a jejune air that had not inbed me before.
[ترجمه گوگل]من یک هوای جژون را تشخیص دادم که قبلاً به من نفوذ نکرده بود
[ترجمه ترگمان]من هوای jejune را تشخیص دادم که قبلا مرا ندیده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The jejune caption is cited just to emphasize the importance of a foreign correspondent's knowledge of the country he covers to the writing of good stories. He has to speak the language of its people.
[ترجمه گوگل]عنوان jejune فقط برای تأکید بر اهمیت دانش یک خبرنگار خارجی از کشوری که تحت پوشش خود دارد برای نوشتن داستان‌های خوب ذکر شده است او باید به زبان مردمش صحبت کند
[ترجمه ترگمان]عنوان خالی برای تاکید بر اهمیت آگاهی یک خبرنگار خارجی از کشوری که او در نوشتن داستان های خوب پوشش می دهد ذکر شده است او باید زبان مردمش را به زبان آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. His jejune approach to decision-making - know yourself but not necessarily the facts - is downright repellent.
[ترجمه گوگل]رویکرد ژژون او به تصمیم گیری - خود را بشناسید اما نه لزوماً واقعیت ها - کاملاً دفع کننده است
[ترجمه ترگمان]رویکرد jejune او برای تصمیم گیری - خودتان را بشناسید اما الزاما حقایق را نمی دانید - واقعا زننده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. She made jejune remarks about life and art.
[ترجمه گوگل]او سخنانی ججون در مورد زندگی و هنر بیان کرد
[ترجمه ترگمان]درباره زندگی و هنر remarks jejune کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Then she was gone, leaving me in unexpectedly jejune loneliness.
[ترجمه گوگل]سپس او رفت و من را در تنهایی غیرمنتظره‌ای رها کرد
[ترجمه ترگمان]بعد او رفته بود و من را به طور غیر منتظره تنها گذاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. We knew we were in for a pretty long, jejune evening.
[ترجمه گوگل]ما می دانستیم که برای یک عصر بسیار طولانی و ژژون هستیم
[ترجمه ترگمان]ما می دون ستیم که ما برای یک شب طولانی و طولانی در آن هستیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خشک (صفت)
barren, abstract, dry, arid, withered, waterless, hollow, sere, thirsty, droughty, jejune, severe, sec, brut, husky

بی لطافت (صفت)
arid, awkward, jejune

بی مزه (صفت)
tame, arid, colorless, flaggy, flat, jejune, tasteless, insipid, unsavory, vapid, trivial, banal, wintry, wishy-washy, platitudinous, sapless, truistic

تهی (صفت)
basic, barren, void, null, empty, hollow, vain, vacuous, jejune, devoid, inane, deadhead, indigent

بیهوده (صفت)
unfruitful, ineffective, ineffectual, futile, useless, impracticable, vain, trifling, pointless, jejune, trivial, trashy, idle, bootless, inutile, thankless

نارس (صفت)
premature, immature, jejune, green, unripe, raw, embryonic, sophomoric

وابسته به روده تهی (صفت)
jejune

انگلیسی به انگلیسی

• boring, uninteresting; immature, juvenile; lacking knowledge, inexperienced; lacking nutritive value
something that is jejune is considered to be very simple and unsophisticated; a literary word.

پیشنهاد کاربران

بی مزه. کسل کننده. ایده ی بسیار ساده
jejune political opinions

بپرس