joint

/ˌdʒɔɪnt//dʒoɪnt/

معنی: شریک، خط اتصال، مفصل، بند، لولا، زانویی، پاتوغ، درزه، بند گاه، مشاع، مشترک، متصل، شرکتی، توام، کردن، بند بند کردن
معانی دیگر: (کالبدشناسی) مفصل، بستگاه، پیوندگاه، درز، بندکشی (میان آجر یا سنگ)، (گوشت) شقه، شقه کردن، (از مفصل یا بندگاه) بریدن، (خودمانی) میخانه ی ارزان و محقر، (خودمانی) خانه، ساختمان، مکان، زندان، هلفدانی، هموند، باهم، با مفصل (یا بند یا همبند یا همبستگر یا لولا و غیره) وصل کردن، پهلوی هم قرار دادن، بنددار (مفصل دار یا همبست دار یا لولادار و غیره) کردن، خم شو کردن، سیگار ماری جوانا، (گیاه شناسی: محل اتصال شاخه به تنه یا ساقه) بندگاه، گره، اتصال، بستگر، همبندگر، (زمین شناسی) درزه، همزمان، (تخته یا تیر یا چوب را) برای همبست کردن آماده کردن، فاق و زبانه زدن به، جای کشیدن تریاک با استعمال نوشابه، خرد کردن، مساعی مشترک

بررسی کلمه

اسم ( noun )
عبارات: out of joint
(1) تعریف: a place or point at which two or more parts come together or are connected; junction.
مترادف: junction
مشابه: articulation, coupler, coupling, hinge, juncture, miter, rabbet, socket

- The upper and lower leg of the body come together at the knee joint.
[ترجمه رضا] قسمت بالا و پایین پای بدن در زانو به بکدیگر متصل میشوند
|
[ترجمه گوگل] قسمت بالایی و پایینی بدن در مفصل زانو به هم می رسند
[ترجمه ترگمان] قسمت بالایی و پایینی بدن در مفاصل زانو به هم متصل می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- This old wooden table is a bit unstable around its joints.
[ترجمه گوگل] این میز چوبی قدیمی در اطراف اتصالاتش کمی ناپایدار است
[ترجمه ترگمان] این میز چوبی کهنه، کمی بی ثبات است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: the specific arrangement of parts in or at such a junction.
مشابه: coupler, coupling, hinge

- a hinge joint
[ترجمه گوگل] یک مفصل لولا
[ترجمه ترگمان] مفصل لولا
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: a large piece of meat cut for cooking; roast.
مترادف: hock, roast, shank
مشابه: cut, leg, shoulder

- a joint of beef
[ترجمه گوگل] یک مفصل گوشت گاو
[ترجمه ترگمان] یک تکه گوشت گاو
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: in geology, a crack or fracture along which two large masses of rock touch.
مشابه: crack, fault, fissure, fracture

(5) تعریف: a place on the stem of a plant where the growth of a branch or leaf originates or will originate.
مترادف: node
مشابه: articulation

(6) تعریف: (informal) a bar or nightclub, often one that is considered somewhat disreputable.
مترادف: dive, nightclub, nightspot
مشابه: bar, cabaret, club, honky-tonk, tavern

- Our band was playing in some seedy joint down by the docks that night.
[ترجمه گوگل] گروه ما در آن شب در کنار اسکله مشغول نواختن بود
[ترجمه ترگمان] گروه ما در حال بازی در یک میخانه کوچک در کنار اسکله بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(7) تعریف: (informal) a marijuana cigarette.
مترادف: reefer
صفت ( adjective )
• : تعریف: of, concerning, shared by, or undertaken by two or more parties acting together.
مترادف: mutual
مشابه: collective, common, communal, concerted, shared

- He decided to go in on a joint business venture with his old college roommate.
[ترجمه گوگل] او تصمیم گرفت با هم اتاقی قدیمی خود در یک شرکت تجاری مشترک شرکت کند
[ترجمه ترگمان] اون تصمیم گرفت که بره تو یه شرکت کار مشترک با هم اتاقی قدیمیش
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She and her brother have joint ownership of the property.
[ترجمه گوگل] او و برادرش مالکیت مشترک ملک را دارند
[ترجمه ترگمان] او و برادرش مالکیت مشترک این ملک را دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The measure was passed today in a joint session of Congress.
[ترجمه گوگل] این مصوبه امروز در جلسه مشترک کنگره به تصویب رسید
[ترجمه ترگمان] این اقدام امروز در یک جلسه مشترک کنگره تصویب شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: joints, jointing, jointed
(1) تعریف: to bring together at a joint.
مترادف: join
مشابه: cleave, connect, couple, fuse, link, solder, stick, weld

(2) تعریف: to supply with or make with joints.
مشابه: couple

(3) تعریف: to separate or cut at a joint.
مترادف: disjoint
مشابه: quarter, separate

(4) تعریف: to prepare (a piece of material, such as wood) to be fitted in a joint.
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to bring or fit two or more parts together at a joint.
مشابه: connect, couple, join, link

جمله های نمونه

1. joint declaration
اعلامیه ی مشترک

2. joint ownership
مالکیت مشترک

3. joint property
ملک مشترک (مشاع)

4. joint winners
برندگان دوگانه

5. a joint account
حساب (بانکی) مشترک

6. a joint in a pipe
بست لوله

7. a joint of beef
یک شقه گوشت گاو

8. the joint between two pieces of wood
محل اتصال دو قطعه چوب

9. out of joint
1- (استخوان) دررفته 2- درهم و برهم،بلبشو

10. come on over to my joint
به خانه ی من بیا

11. the displacement of a knee joint
جا به جا شدگی مفصل زانو

12. the time is out of joint
زمانه دستخوش آشوب است.

13. have one's nose out of joint
برزخ شدن،آزرده شدن،کلافه شدن

14. each night he visits a different joint
هر شب به محل عیاشی دیگری می رود.

15. he spent several years in the joint
او چند سال در زندان بود.

16. their ownership is several and not joint
مالکیت آنها مجزاست نه مشترک.

17. They were joint owners of the house .
[ترجمه گوگل]آنها مالک مشترک خانه بودند
[ترجمه ترگمان]آن ها مالک مشترک خانه بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. The programme is a joint enterprise with the National Business School.
[ترجمه گوگل]این برنامه یک شرکت مشترک با مدرسه کسب و کار ملی است
[ترجمه ترگمان]این برنامه یک شرکت مشترک با دانشکده تجارت ملی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. I put my shoulder out of joint last weekend lifting heavy boxes.
[ترجمه گوگل]آخر هفته گذشته با بلند کردن جعبه های سنگین شانه ام را از مفصل خارج کردم
[ترجمه ترگمان]از آخرین تعطیلات آخر هفته، شانه هایم را بیرون کردم و جعبه سنگین را برداشتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. The mason flushed the joint with mortar.
[ترجمه گوگل]سنگ تراشی محل اتصال را با ملات شستشو داد
[ترجمه ترگمان]بنا گل را با ملات پاک کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. The physiotherapist massaged the shoulder to realign the joint.
[ترجمه گوگل]فیزیوتراپیست شانه را ماساژ داد تا مفصل را دوباره مرتب کند
[ترجمه ترگمان]ماساژ، شانه را ماساژ می داد تا مفصل را تراز کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

22. The tenancy is held in joint names.
[ترجمه گوگل]اجاره به نام مشترک برگزار می شود
[ترجمه ترگمان]این اجاره در اسم های مشترک برگزار می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

23. The summit ended with a joint pledge to limit pollution.
[ترجمه گوگل]این نشست با تعهد مشترک برای محدود کردن آلودگی به پایان رسید
[ترجمه ترگمان]این نشست با یک تعهد مشترک برای محدود کردن آلودگی به پایان رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

24. The two ministers have issued a joint statement .
[ترجمه گوگل]دو وزیر بیانیه مشترکی صادر کردند
[ترجمه ترگمان]این دو وزیر یک بیانیه مشترک صادر کرده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

25. Management have called a joint meeting with staff and unions.
[ترجمه گوگل]مدیریت جلسه مشترکی با کارکنان و اتحادیه ها تشکیل داده است
[ترجمه ترگمان]مدیریت جلسه مشترک را با کارکنان و اتحادیه ها اعلام کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

شریک (اسم)
accessory, partner, associate, participant, sharer, joint, consort, copartner, comrade, pal, colleague, coparcener, half, yokefellow

خط اتصال (اسم)
junction, joint, accolade, jointing, interface, juncture, seam

مفصل (اسم)
articulation, joint, juncture, hinge

بند (اسم)
fit, article, articulation, joint, link, bind, bond, clause, provision, snare, segment, levee, facet, hinge, line, dyke, dike, paragraph, dam, wristband, tie, frenum, clamp, binder, sling, fastening, manacle, weir, canto, ligation, commissure, ligature, noose, facia, fascia, funiculus, joggle, holdback, holdfast, internode, ligament, proviso, stanza, trawl

لولا (اسم)
joint, hinge, pivot, band

زانویی (اسم)
joint, bend, knee, gooseneck, siphon

پاتوغ (اسم)
joint, recourse, station, nest, haunt, flash house, port of call, hangout, howff, rendezvous, resort

درزه (اسم)
joint

بند گاه (اسم)
joint

مشاع (صفت)
joint, common, collective

مشترک (صفت)
joint, common, held in common, possessed in common

متصل (صفت)
contiguous, joint, conjunct, connected

شرکتی (صفت)
joint, corporative

توام (صفت)
joint, geminate, dual

کردن (فعل)
rest, joint, do, perform, have, ramble, char, relocate, gig, kick in

بند بند کردن (فعل)
joint, paragraph

تخصصی

[عمران و معماری] اتصال - درز - گره - مفصل - بند - پیوست - درزگیر - درزه
[برق و الکترونیک] مفصل، مشترک، توام، اتصال
[مهندسی گاز] اتصال، اتصالی
[زمین شناسی] درزه، رگه یک صفحه یا سطح مجزا که یک سنگ را در طولی که حرکت قابل رؤیت موازی با صفحه یا سطح وجود ندارد، تقسیم می کند . اتصال. محل وصل شدن دو حلقه یا بند مثل ساق به ران. (در حشرات)
[صنعت] محل اتصال، مفصل، زانو، توام
[حقوق] مشترک، توأم، تضامنی، مشاع
[نساجی] اتصال
[ریاضیات] همبند، مشترک، مفصل، اتصال، توأم، زانویی، بند، درز، اتصالی، لولا، چفت، متصل، متحد، شکاف
[معدن] درزه (زمین شناسی ساختمانی)
[آمار] توام
[آب و خاک] درز، درزه

انگلیسی به انگلیسی

• american jewish joint distribution committee, charitable jewish american organization whose purpose is to aid jews in distress overseas
connection; point of connection; large section of meat; marijuana cigarette (slang); shabby bar or nightclub (slang); establishment (slang); part of a stem from which a leaf or branch grows; connection between two bones (anatomy)
connect at a joint; be connected at a joint; create with joints; cut at a joint (as of meat)
shared, common, mutual, collective
joint means shared by or belonging to two or more people.
a joint is a part of your body such as your elbow or knee where two bones meet and are able to move together.
a joint is also a place where two things, such as pieces of wood, are fastened or fixed together.
a joint of meat is a fairly large piece of meat suitable for roasting.
you can also refer to a place where people go for some form of entertainment such as a nightclub as a joint; an informal use.
some people refer to a cigarette which contains cannabis as a joint; an informal use.

پیشنهاد کاربران

مشترک
مثال: They invested in the project through a joint venture.
آن ها از طریق یک شرکت مشترک در پروژه سرمایه گذاری کردند.
This term is commonly used to refer to a correctional facility or prison. It can also be used to describe a place where people gather, such as a bar or club.
این اصطلاح معمولاً برای اشاره به یک مرکز اصلاح و تربیت یا زندان استفاده می شود. همچنین می توان از آن برای توصیف مکانی که افراد در آن جمع می شوند، مانند یک بار یا باشگاه استفاده کرد.
...
[مشاهده متن کامل]

in a conversation about crime, someone might say, “He ended up in the joint for his involvement in the robbery. ”
In a discussion about nightlife, a person might ask, “Do you know any good joints around here?”
A group of friends planning a night out might say, “Let’s meet up at that new joint downtown. ”

منابع• https://fluentslang.com/slang-for-place/
مشترک
گوشت سردستی
[پزشکی] مفصل: اتصال بین دو استخوان
زندان. سلول
مشترک adj
مفصل، محل اتصال n
شقه شقه کردن v
joint is marijuana rolled in paper for smoking.
سیگار ماریجوانا
اتصال
متصل
وصل کردن
شقه شقه کردن گوشت
توأمان
جوینت یا سیگاری یک اصطلاح عامیانه است که برای سیگار پیچیده شده از ماری جوآنا یا ترکیب تنباکو و حشیش به کار می رود. برای استفاده از جوینت همانند سیگار یک طرف آن را با آتش روشن کرده و از طرف دیگر دود حاصل
...
[مشاهده متن کامل]
از سوختن آن را تدخین می کنند. اغلب در داخل آن، از قسمت گل ماریجوانا استفاده می شود. جوینت در کشورهای صنعتی استفادهٔ گسترده ای دارد و در برخی کشورها همچون هلند استفاده از آن آزاد و قانونی است. استفاده از جوینت بیشتر در مهمانی های شبانه، کلوپ ها و هم نشینی های دوستانه و خصوصی دیده می شود.

joint
منابع• https://en.wikipedia.org/wiki/Joint_(cannabis)• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/joint
تحت نظر گرفتن
place, spot, جا، محل
( عامیانه ) بار - کافه - دکه
joint ( مهندسی عمران )
واژه مصوب: اتصال 5
تعریف: محل به هم پیوستن چند عنصر سازه‏ای
چون هر2زبان هندواُروپایی هستندبرابرِ این واژه - جفت - است
برابرِ فارسی این واژه یِ هندواُروپایی، واژه یِ هندواُروپاییِ - جفت - می باشد
joint military maneuver
رزمایش مشترک، مانور نظامی مشترک
JCPOA: Joint Comprehensive Plan of Action
برجام: برنامه جامع اقدام مشترک
سیگاری که در آن ماری جوانا باشد.
رول ماریجوانا
سیگار ماری جووانا
مفصل ، محل اتصال ، بند
شریک، همکار
[عامیانه] سیگاری ( = سیگار حشیش )
گروهی
مشترک
رستوران، بار یا کلابِ کوچک و ارزان قیمت
A place of the body between two bones
اتصال
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٩)

بپرس