jailor

/ˈdʒeɪlər//ˈdʒeɪlə/

معنی: زندانیان
معانی دیگر: jailer زندانیان

جمله های نمونه

1. The jailor caned the man.
[ترجمه گوگل]زندانبان مرد را چوبه زد
[ترجمه ترگمان]زندانبان مرد را کتک زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The jailor brought up another livid prisoner.
[ترجمه گوگل]زندانبان یک زندانی دیوانه دیگر را بزرگ کرد
[ترجمه ترگمان]زندانبان یک زندانی دیگر را از زندان بیرون آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. JAILOR. Four Women, with a Child apiece! See, here they come.
[ترجمه گوگل]زندانبان چهار زن با یک کودک! ببینید، اینجا آنها می آیند
[ترجمه ترگمان]jailor چهار زن با یک کودک کودک! ببین، دارن میان
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Conformity is the jailor of freedom, and the enemy of growth.
[ترجمه گوگل]همنوایی زندانی آزادی و دشمن رشد است
[ترجمه ترگمان]Conformity آزادی آزادی و دشمن رشد است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The jailor at Philippi asked Paul and Silas:'sirs, what must I do to be saved? "
[ترجمه گوگل]زندانبان فیلیپی از پولس و سیلاس پرسید: «آقایان، من برای نجات چه باید بکنم؟ "
[ترجمه ترگمان]رئیس زندان با فیلیپ از پل و سیلاس پرسید: ای حضرات، من چه باید بکنم که نجات پیدا کنم؟ \" \" \"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He - Lian a jailor named Huang - Fu, who had once been a craftsman, pitied He - Lian very much.
[ترجمه گوگل]او - لیان یک زندانبان به نام هوانگ فو - که زمانی یک صنعتگر بود - بسیار برای او - لیان ترحم کرد
[ترجمه ترگمان]او - کلیف - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. My second milestone was Sholay. My role though small, required detailed study. I was given the specially made costume and wig and also books of World War II which ex¬plained Hitler’s various gestures. I was even made to go through a trial attended by the writers as well, to ascertain whether I fitted into the role or not. The film was a super success and till date, people remember my dialogue, "Hum Angrezo ke zamane ke jailor hain". Asrani
[ترجمه گوگل]دومین نقطه عطف من شولای بود نقش من اگرچه کوچک بود، اما نیاز به مطالعه دقیق داشت لباس و کلاه گیس مخصوص و همچنین کتاب های جنگ جهانی دوم که حرکات مختلف هیتلر را توضیح می داد به من دادند حتی مجبور شدم در یک محاکمه با حضور نویسندگان نیز شرکت کنم تا مشخص شود که آیا در این نقش قرار دارم یا نه این فیلم فوق العاده موفق بود و مردم تا به امروز دیالوگ من "Hum Angrezo ke zamane ke jailor hain" را به خاطر دارند عصرانی
[ترجمه ترگمان]نقطه عطف زندگیم Sholay بود نقش من هرچند کوچک است، نیاز به مطالعه دقیق دارد من لباس و کلاه گیس مخصوص به خود گرفته بودم و همچنین کتاب هایی درباره جنگ جهانی دوم که از حرکات مختلف هیتلر استفاده می کردم من حتی سعی کردم در یک محاکمه حضور پیدا کنم که نویسندگان آن را خوب می دانند، تا مشخص کنند که آیا من نقش در این کار را ایفا کرده ام یا نه این فیلم بسیار موفقیت آمیز بود و تا به امروز مردم گفتگوی من را به یاد می آورند Asrani
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Besides these, again the same as chief security, hardware salesman, jailor and truck driver etc.
[ترجمه گوگل]علاوه بر اینها، باز هم مانند رئیس امنیت، فروشنده سخت افزار، زندانبان و راننده کامیون و غیره
[ترجمه ترگمان]علاوه بر اینها، باز هم به عنوان امنیت اصلی، فروشنده سخت افزار، jailor و راننده کامیون و غیره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

زندانیان (اسم)
jailer, jailor

انگلیسی به انگلیسی

• jail keeper, one who is in charge of a jail or a section of a jail; one who imprisons another (also jailer)

پیشنهاد کاربران

بپرس