keep pace with

جمله های نمونه

1. She found it hard to keep pace with him as he strode off.
[ترجمه گوگل]برای او سخت بود که با او همگام شود، همانطور که او به راه می افتاد
[ترجمه ترگمان]با گام های بلند از اتاق خارج شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. We must keep pace with the new development of modern scientific research.
[ترجمه گوگل]ما باید همگام با توسعه جدید تحقیقات علمی مدرن باشیم
[ترجمه ترگمان]ما باید همگام با توسعه جدید تحقیقات علمی مدرن همگام باشیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Farmers are angry because the rise fails to keep pace with inflation.
[ترجمه گوگل]کشاورزان خشمگین هستند زیرا این افزایش نمی تواند با تورم همگام شود
[ترجمه ترگمان]کشاورزان خشمگین هستند، چرا که این افزایش موفق به همگام ماندن با تورم نمی شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Slow down! I can't keep pace with you.
[ترجمه گوگل]آهسته! من نمیتونم با تو همگام باشم
[ترجمه ترگمان]! آرومتر من نمی تونم با تو راه برم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. It's important for a firm to keep pace with changes in the market.
[ترجمه گوگل]برای یک شرکت مهم است که با تغییرات بازار همگام شود
[ترجمه ترگمان]برای یک شرکت مهم است که همگام با تغییرات در بازار همگام باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The company is struggling to keep pace with changes in the market.
[ترجمه گوگل]این شرکت در تلاش است تا با تغییرات بازار همگام شود
[ترجمه ترگمان]این شرکت در تلاش است تا با تغییرات در بازار همگام باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The younger children struggled to keep pace with the older ones.
[ترجمه گوگل]بچه های کوچکتر برای همگام شدن با بچه های بزرگتر تلاش می کردند
[ترجمه ترگمان]کودکان کم سن و سال در تلاش بودند که با افراد مسن تر همگام شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The supply of materials cannot keep pace with demand.
[ترجمه گوگل]عرضه مواد نمی تواند همگام با تقاضا باشد
[ترجمه ترگمان]عرضه مواد نمی تواند با تقاضا همگام باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Pensions and benefits had not risen to keep pace with the rate of inflation, especially in the 1970s.
[ترجمه گوگل]حقوق بازنشستگی و مزایا برای همگامی با نرخ تورم، به ویژه در دهه 1970 افزایش نیافته بود
[ترجمه ترگمان]افزایش حقوق و مزایا به ویژه در دهه ۱۹۷۰، افزایش نیافته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Many loan programs have failed to keep pace with skyrocketing tuition, said Dare.
[ترجمه گوگل]دار گفت که بسیاری از برنامه های وام نتوانسته اند با شهریه های سرسام آور همگام شوند
[ترجمه ترگمان]جرات گفت که بسیاری از برنامه های وام موفق نبوده اند که سرعت تدریس را افزایش دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. To keep pace with the popularity of skating, Collins is debuting a 15-show winter mini-tour at East Coast venues on Wednesday.
[ترجمه گوگل]برای همگام شدن با محبوبیت اسکیت، کالینز در روز چهارشنبه یک تور کوچک زمستانی 15 نمایشی را در مکان های ساحل شرقی برگزار می کند
[ترجمه ترگمان]کولینز برای اینکه با محبوبیت اسکیت سرعت خود را حفظ کند، روز چهارشنبه یک تور کوچک ۱۵ ساله را در مکان های ساحلی شرقی آغاز خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. An aide said the money is needed to keep pace with the cost of issuing licenses.
[ترجمه گوگل]یکی از دستیاران گفت که این پول برای همگام شدن با هزینه صدور مجوز لازم است
[ترجمه ترگمان]یکی از دستیاران گفت که این پول برای همگامی با هزینه صدور مجوز لازم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The bibliography of Sir Anthony Caro can hardly keep pace with his protean output.
[ترجمه گوگل]کتاب‌شناسی سر آنتونی کارو به سختی می‌تواند همگام با برون‌داد پروتئانی او باشد
[ترجمه ترگمان]کتابشناسی سر آنتونی Caro به سختی می تواند با خروجی protean همگام باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. We should keep pace with the swift tempo of the day.
[ترجمه گوگل]ما باید با سرعت سریع روز همگام باشیم
[ترجمه ترگمان]ما باید با سرعت تند روز حرکت کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• move forward with; not fall behind

پیشنهاد کاربران

به اندازه یه، به نسبته. . دستمزدهامون هیچوقت به اندازه نرخ تورم افزایش پیدا نمیکنه!
Keep pace with sb/sth= keep up with
Ex ) I couldn't keep pace with the class; It passed so quickly for me
هم سرعت بودن
همگام شدن
سرعت خود را با چیزی حفظ کردن .
پا به پای کسی یا چیزی رفتن
مطلع بودن و به روز بودن
هم پا/هم قدم/همراه/هم عنان/هم دوش بودن، پابه پای چیزی پیش رفتن، عقب نماندن، جا نیفتادن
همگام بودن با
to proceed at the same speed as; to go as fast as

بپرس