kick in

/ˈkɪkɪn//kɪkɪn/

معنی: کردن، مشارکت کردن در، سهم دادن در، دارفانی را وداع گفتن
معانی دیگر: (خودمانی) 1- سهم خود را پرداختن، دانگ خود را دادن 2- (خود به خود) به کار افتادن یا شامل شدن یا به اجرا درآمدن، امر مشارکت کردن در

جمله های نمونه

1. Everyone agreed to kick in 50 cents for a present for the teacher.
[ترجمه گوگل]همه قبول کردند که برای هدیه معلم 50 سنت لگد بزنند
[ترجمه ترگمان]همه موافقت کردند که ۵۰ سنت برای معلم ارائه کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. As mentioned earlier, telepathy is most likely to kick in under circumstances of emergency.
[ترجمه گوگل]همانطور که قبلا ذکر شد، تله پاتی در شرایط اضطراری به احتمال زیاد شروع می شود
[ترجمه ترگمان]همانطور که قبلا گفته شد، telepathy احتمالا تحت شرایط اضطراری شروع به لگد زدن می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Bill never wants to kick in.
[ترجمه گوگل]بیل هرگز نمی خواهد وارد شود
[ترجمه ترگمان] بیل \"هیچ وقت نمی خواد بیاد تو\"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The job losses are a kick in the teeth for the union.
[ترجمه گوگل]از دست دادن شغل ضربه ای به دندان برای اتحادیه است
[ترجمه ترگمان]ضرر و زیان شغل برای این اتحادیه یک ضربه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The storm is expected to kick in shortly after sunrise.
[ترجمه گوگل]انتظار می رود طوفان کمی پس از طلوع خورشید آغاز شود
[ترجمه ترگمان]انتظار می رود که طوفان اندکی پس از طلوع آفتاب شروع شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Reforms will kick in later this year.
[ترجمه گوگل]اصلاحات در اواخر سال جاری آغاز خواهد شد
[ترجمه ترگمان]اصلاحات در اواخر سال جاری آغاز خواهند شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. We were each asked to kick in 50 cents toward the cost.
[ترجمه گوگل]از هرکدام از ما خواسته شد که 50 سنت به عنوان هزینه پرداخت کنیم
[ترجمه ترگمان]ما هر یک از ما خواسته بودیم که به قیمت ۵۰ سنت به هزینه بپردازیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. This broken promise is a real kick in the teeth for our fans.
[ترجمه گوگل]این وعده شکسته یک ضربه واقعی برای هواداران ما است
[ترجمه ترگمان]این قول شکسته یک ضربه واقعی به دندان های هواداران ما است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Mr. Jones said he would kick in with 500 dollars.
[ترجمه گوگل]آقای جونز گفت که با 500 دلار وارد میدان خواهد شد
[ترجمه ترگمان]آقای جونز گفت با ۵۰۰ دلار جریمه میشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The Government's decision is a real kick in the teeth for the unions.
[ترجمه گوگل]تصمیم دولت لگد واقعی برای اصناف است
[ترجمه ترگمان]تصمیم دولت برای اتحادیه ها یک ضربه واقعی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Wisely, my folks did kick in another $ 25 for an electrical adapter.
[ترجمه گوگل]عاقلانه، مردم من 25 دلار دیگر برای یک آداپتور برق پرداخت کردند
[ترجمه ترگمان]wisely، مردم من ۲۵ دلار دیگر برای یک آداپتور برق شروع کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. It was the sturdy Bates who fielded Morris's kick in the last second and threw the long pass inside to Davies.
[ترجمه گوگل]این بیتس محکم بود که ضربه موریس را در آخرین ثانیه به زمین زد و پاس بلند را به درون دیویس زد
[ترجمه ترگمان]این بی تز تنومند بود که در دقیقه آخر شوت موریس را بازی کرد و مدت طولانی را به سمت دیویس پرتاب کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. We need that certain dunk, that certain kick in the rear, and he definitely gives it to us every game.
[ترجمه گوگل]ما به آن دانک خاص، آن ضربه خاص در عقب نیاز داریم و او قطعاً آن را در هر بازی به ما می دهد
[ترجمه ترگمان]ما به آن ضربه محکمی نیاز داریم که در پشت آن ضربه محکمی است و او به طور قطع هر بازی را به ما می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. That Rogaine better kick in before the millennium.
[ترجمه گوگل]آن روگین بهتر است قبل از هزاره وارد شود
[ترجمه ترگمان]بهتره که قبل از هزار سال یه لگد جانانه بزنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

کردن (فعل)
rest, joint, do, perform, have, ramble, char, relocate, gig, kick in

مشارکت کردن در (فعل)
kick in

سهم دادن در (فعل)
kick in

دار فانی را وداع گفتن (فعل)
kick in

انگلیسی به انگلیسی

• (informal) contribute to a certain cause; contribute to a collection; open with force or violently (e.g. "kick in the door"); die (slang)

پیشنهاد کاربران

اثر کردن قرص یا دارو
To start to have an effect or to happen
شروع به تأثیرگذاری یا اتفاق افتادن.
It takes half an hour for the medication to kick in.
The county will be able to spend more when a new tax kicks in next year.
...
[مشاهده متن کامل]

When you need the money, pay one of the cheques into your account and interest charges kick in.

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/kick-in
مواجه شدن و درگیر شدن هم ممکن است معنا دهد.
اگر مفید بود لطفا لایک کنید 🙏🏼💙
اثر کردن قرص
معنای دوستمون
✅دادن چیزی ( بخصوص کمک یا پول )
Al Khudairy’s exit comes less than two weeks after he told journalists that Saudi National Bank had ruled out providing any further funding for Credit Suisse, because of additional regulations that would kick in if its stake in the Swiss lender – then at 9. 9% – went above 10%
...
[مشاهده متن کامل]

TheGuardian. cim@

1. دادن چیزی، بخصوص کمک یا پول.
2. شکستن ( kick in/down )
3. اثر کردن
4. شروع کردن، شروع به اثر گذاری
5. مقابله کردن، مخالفت کردن، سرپیچی کردن
اتفاق افتادن، به کار افتادن
شروع به کار کردن
to start to have an effect or to happen
اثر کردن
لگد زدن
ضربه زدن
عمل کردن
خطور کردن ( به ذهن )
اثر کردن ( دارو )
وارد عمل شدن
درب را با لگد باز کردن یا شکستن و وارد شدن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)

بپرس