kill time


کاری که برای وقت گذراندن بکنند، کار بیکاری، وقت گذراندن

جمله های نمونه

1. We played cards to kill time until the bus came.
[ترجمه A.A] ما برای وقت کشی ورق بازی کردیم تا اتوبوس اومد
|
[ترجمه گوگل]تا اتوبوس آمد ورق زدیم تا وقت بکشیم
[ترجمه ترگمان]تا وقتی که اتوبوس رسید، ورق بازی می کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. If Susanne is off somewhere, I'll kill time by looking around some.
[ترجمه گوگل]اگر سوزان جایی باشد، با نگاه کردن به اطراف، زمان را از بین خواهم برد
[ترجمه ترگمان]اگر Susanne جایی باشد، با نگاه کردن به اطراف چند نفر را می کشم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. I often read some novel to kill time when I am alone at home.
[ترجمه گوگل]من اغلب زمانی که در خانه تنها هستم، رمانی برای کشتن زمان می خوانم
[ترجمه ترگمان]اغلب وقتی در خانه تنها هستم یک رمان می خوانم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. How shall we kill time?
[ترجمه گوگل]چگونه زمان را بکشیم؟
[ترجمه ترگمان]چطور می توانیم زمان را بکشیم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. To kill time, fans tried to get a wave started, throwing up their arms and whooping.
[ترجمه گوگل]برای از بین بردن زمان، هواداران سعی کردند موجی را به راه بیندازند، بازوهای خود را بالا انداختند و فریاد زدند
[ترجمه ترگمان]برای کشتن وقت، طرفداران سعی کردند که حرکت کنند، دست هایشان را بلند کردند و سیاه سرفه را رها کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. TV helps people to kill time and drive off their loneliness.
[ترجمه گوگل]تلویزیون به مردم کمک می کند زمان را بکشند و تنهایی خود را از بین ببرند
[ترجمه ترگمان]تلویزیون به مردم کمک می کند زمان را بکشند و تنهایی خود را از بین ببرند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. It's a stupid way to kill time by talking.
[ترجمه گوگل]این یک راه احمقانه برای از بین بردن زمان با صحبت کردن است
[ترجمه ترگمان]این روش احمقانه کردن زمان برای کشتن زمان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. To kill time until the exhibition opened, we looked round the shops.
[ترجمه گوگل]برای از بین بردن زمان تا باز شدن نمایشگاه، دور مغازه ها را نگاه کردیم
[ترجمه ترگمان]تا نمایشگاه باز شود، ما به اطراف مغازه ها نگاه کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Small talk is a good way to kill time and make friends.
[ترجمه گوگل]صحبت های کوچک راه خوبی برای از بین بردن زمان و دوست یابی است
[ترجمه ترگمان]صحبت کردن کوچک راه خوبی برای کشتن زمان و ایجاد دوستان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. A learn man be an Idler who kill time by study.
[ترجمه گوگل]دانش‌آموز، بیکار است که زمان را با مطالعه می‌کشد
[ترجمه ترگمان]یک انسان یاد می گیرد که وقتی با مطالعه زمان را می کشد کمی فکرت را متمرکز می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. We usually paly guessing games to kill time .
[ترجمه گوگل]ما معمولاً برای از بین بردن زمان، بازی های حدس زدن را انجام می دهیم
[ترجمه ترگمان]ما معمولا برای کشتن وقت تلف می کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. You only know how to kill time, lazy boy.
[ترجمه گوگل]تو فقط بلدی زمان بکشی پسر تنبل
[ترجمه ترگمان] تو فقط می دونی چطور وقت بکشی، پسر تنبل
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. We bought some cheap literature to kill time with.
[ترجمه گوگل]ما مقداری ادبیات ارزان خریدیم تا با آن زمان را بکشیم
[ترجمه ترگمان]ما برای کشتن وقت مقداری ادبیات ارزان خریدیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• pass the time

پیشنهاد کاربران

Waste time waiting for sth
انجام فعالیتی برای راحت تر کردن گذر زمانی که مجبور هستید منتطر بمانید.
مثلا منتظر اتوبوس هستید و کتاب میخونین تا time رو kill کنید.
I killed some time with reading a magazine until coming the bus
وقت کشی کردن میشه wasting time که خیلی از دوستان اون رو اشتباها به kill ربط دادن.
انجام دادن کاری برای پر کردن وقت.
فوت وقت
Spend the time you can’t use it for anything useful
هدر دادن زمان، وقت کشی کردن، اتلاف وقت
وقت کشی & وقت تلف کردن
وقت کشی

بپرس