knotted

/ˈnɑːtəd//ˈnɒtɪd/

معنی: جمع شده، دشوار، بر امده، گره دار، منگوله دار، ازدحام کرده، کلاله دار
معانی دیگر: پیچیده، غامض، پرجزئیات، بسته شده یا محکم شده با گره، گره زده، پر گره، قلمبه دار، گیردار، گیرکرده، گوریده، درهم ژولیده، غلنبه، سفت

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: tied in or made with knots.

- a knotted rope
[ترجمه گوگل] یک طناب گره خورده
[ترجمه ترگمان] طناب گره دار
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- a knotted carpet
[ترجمه گوگل] یک فرش گره دار
[ترجمه ترگمان] فرش گره دار
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: having knots or swellings; knotty.

- knotted wood
[ترجمه گوگل] چوب گره خورده
[ترجمه ترگمان] چوب ها را گره زده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- knotted muscles
[ترجمه گوگل] ماهیچه های گره خورده
[ترجمه ترگمان] عضلات گره دار
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: tangled or twisted.
مشابه: gnarled

- a knotted garden hose
[ترجمه گوگل] یک شیلنگ باغچه گره دار
[ترجمه ترگمان] جوراب گره دار گره دار
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a knotted situation
وضعیت گره خورده (یا دشوار)

2. he knotted the ropes together
او طناب ها را به هم گره زد.

3. he knotted the string and couldn't untie it
او ریسمان را گوراند و نتوانست آن را باز کند.

4. The sinews on his neck stood out like knotted string.
[ترجمه گوگل]رگه های گردنش مانند ریسمان گره خورده برجسته بود
[ترجمه ترگمان]رگ گردن او مثل طناب گره خورده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. His tie was knotted below his open collar.
[ترجمه گوگل]کراواتش زیر یقه بازش گره خورده بود
[ترجمه ترگمان]کراواتش زیر یقه باز او گره خورده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The veins in his neck stood out like knotted rope.
[ترجمه گوگل]رگهای گردنش مثل طناب گره خورده برجسته بود
[ترجمه ترگمان]رگ های گردنش مثل طناب گره خورده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Her arm muscles have knotted with tiredness.
[ترجمه گوگل]عضلات بازویش از خستگی گره خورده است
[ترجمه ترگمان]ماهیچه های بازویش براثر خستگی درهم گره شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Seeing the police come, that rouge knotted it.
[ترجمه گوگل]با دیدن پلیس که آمد، آن سرخاب آن را گره زد
[ترجمه ترگمان]با دیدن پلیس، رژ گونه آن را گره زده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He knotted the cord of his dressing-gown.
[ترجمه گوگل]بند لباسش را گره زد
[ترجمه ترگمان]بند لباسش را گره کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. She knotted the scarf loosely around her neck.
[ترجمه گوگل]روسری را به آرامی دور گردنش گره زد
[ترجمه ترگمان]روسری را شل دور گردنش گره زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. My stomach knotted at the unexpected news.
[ترجمه گوگل]با شنیدن این خبر غیر منتظره شکمم گره خورد
[ترجمه ترگمان]معده ام به خبره ای غیر منتظره گره خورده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. She wore her hair loosely knotted on top of her head.
[ترجمه گوگل]موهایش را با گره های آزاد بالای سرش بسته بود
[ترجمه ترگمان]سرش را شل به روی سرش گره زده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. She wore a scarf loosely knotted around her neck.
[ترجمه گوگل]او روسری به گردنش انداخته بود که گره های گشادی دور گردنش بسته بود
[ترجمه ترگمان]روسری به دور گردنش گره خورده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He knotted the laces securely together.
[ترجمه گوگل]توری ها را محکم به هم گره زد
[ترجمه ترگمان]بند کفش ها را با هم گره کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Her long fair hair was knotted and straggly.
[ترجمه گوگل]موهای روشن و بلندش گره خورده و ژولیده بود
[ترجمه ترگمان]موهای بلندش گره خورده و درهم گره خورده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

جمع شده (صفت)
accumulated, aggregate, knotted

دشوار (صفت)
hard, difficult, uphill, knotted, sore, laborious, tough, sticky, formidable, arduous, onerous, strait, intolerable, slippery, slippy, inexplicit, insupportable, inexplicable, nerve-racking, spinose, spiny

بر امده (صفت)
knotted, bouffant, protuberant, gibbous, bulging, verrucous, bulgy, pulvinate, excrescent, snaggy, protrusive, ridgy, verrucose

گره دار (صفت)
knotty, knotted, burly, nodular, nodose, reedy, nodous

منگوله دار (صفت)
knotted

ازدحام کرده (صفت)
knotted

کلاله دار (صفت)
knotted

انگلیسی به انگلیسی

• gnarled, entangled; intricate, complicated

پیشنهاد کاربران

بپرس