liability

/ˌlaɪəˈbɪləti//ˌlaɪəˈbɪlɪti/

معنی: مسئولیت، دین، استعداد، فرض، شمول، بدهی، بدهکاری
معانی دیگر: (قانونی) مسئولیت، الزام، تعهد، پاسخگویی، پایندانی، گردن گیری، مشمولیت، دربرگیری، (جمع) بدهی(ها)، دیون، آمادگی، فر­، احتمال، درمحاسبات بدهکاری، سزاواری

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: liabilities
(1) تعریف: the condition of or potential for being held responsible.
مترادف: obligation, responsibility
متضاد: immunity, impunity
مشابه: blame, burden, chargeability, onus

- Because of the school's liability, parents must sign permission slips for children to go on field trips.
[ترجمه مینا] به خاط مسئولیت مدرسه، والدین باید برگه های اجازه رو برای رفتم به محل امضا کنن
|
[ترجمه شان] به خاطر مسئولیتی که مدرسه دارد، هنگامی که می خواهند کودکان را به سفر های صحرایی ( گردش در مزارع ) ببرند، والدین باید برگه های اجازه را امضا کنند.
|
[ترجمه گوگل] به دلیل مسئولیت مدرسه، والدین باید برگه های مجوزی را برای کودکان برای رفتن به سفرهای علمی امضا کنند
[ترجمه ترگمان] به دلیل مسئولیت مدرسه، والدین باید اجازه ثبت نام برای کودکان برای رفتن به سفره ای صحرایی را امضا کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: (usu. pl.) financial obligation; debts.
مترادف: debt, indebtedness
متضاد: asset
مشابه: obligation, responsibility

- They refused him the loan, stating that his liabilities were already too high.
[ترجمه مینا] آنها از قرض دادن به او امتناع کردن و گفتن درحال حاضر بدهیهای او بسیار بالاست
|
[ترجمه شان] آن ها از دادن وام به این مرد ، امتناع کردند، و اظهار داشتند که دیون ( بدهی های ) او ، هم اکنون خیلی زیاد است.
|
[ترجمه گوگل] آنها وام را به او رد کردند و اظهار داشتند که بدهی های او قبلاً خیلی زیاد است
[ترجمه ترگمان] آن ها از وام دادن به او امتناع کردند و اظهار داشتند که تعهدات او بیش از حد بالا بوده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: area of weakness; disadvantage; susceptibility.
مترادف: encumbrance
متضاد: advantage, asset
مشابه: disadvantage, drawback, handicap, impediment, susceptibility, weakness

- Having a criminal record can be a liability in getting a job.
[ترجمه گوگل] داشتن سوابق کیفری می تواند یک مسئولیت در به دست آوردن شغل باشد
[ترجمه ترگمان] داشتن سابقه کیفری می تواند برای به دست آوردن یک شغل، مسئولیت داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. liability for an accident
مسئولیت تصادف

2. liability for military service
مشمولیت خدمت نظام

3. They have no legal liability for damage to customers' possessions.
[ترجمه گوگل]آنها هیچ مسئولیت قانونی در قبال خسارت وارده به دارایی مشتریان ندارند
[ترجمه ترگمان]آن ها هیچ مسئولیت قانونی برای خسارت به دارایی های مشتریان ندارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Tenants have legal liability for any damage they cause.
[ترجمه گوگل]مستاجرین در قبال هر خسارتی که ایجاد کنند مسئولیت قانونی دارند
[ترجمه ترگمان]Tenants برای هر گونه آسیبی که به آن ها وارد می شود، مسئولیت قانونی دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Don't admit liability for the accident.
[ترجمه ترجمه شما] مسئولیت آن تصادف را به گردن نگیر
|
[ترجمه گوگل]مسئولیت تصادف را قبول نکنید
[ترجمه ترگمان]به خاطر تصادف زحمت نکش
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. A kid like Tom would be a liability in any classroom.
[ترجمه گوگل]بچه ای مثل تام در هر کلاس درس مسئولیتی دارد
[ترجمه ترگمان]بچه ای مثل تام دردسر در هر کلاس خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The outspoken minister has become a liability to the government.
[ترجمه گوگل]وزیر صریح به یک مسئول در برابر دولت تبدیل شده است
[ترجمه ترگمان]وزیر outspoken مسئولیت دولت را بر عهده دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He denies any liability for the damage caused.
[ترجمه گوگل]او هر گونه مسئولیتی در قبال خسارات وارده را رد می کند
[ترجمه ترگمان]او هرگونه مسئولیت ناشی از خسارت وارده را رد می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Because of his injury Tom was just a liability to the team.
[ترجمه رامین] تام بخاطر مصدومیتش فقط یه دردسر برای تیم بود
|
[ترجمه گوگل]تام به دلیل مصدومیتش فقط یک تعهد به تیم بود
[ترجمه ترگمان]به دلیل جراحت او، تام فقط یک مسئولیت برای تیم بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. After a certain age, a car's just a liability.
[ترجمه راد] بعد از یک سن خاص، ماشین فقط اسباب زحمت است.
|
[ترجمه گوگل]پس از یک سن خاص، یک خودرو فقط یک مسئولیت است
[ترجمه ترگمان]بعد از سنی خاص، ماشین فقط یک بدهی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Because of his injury Jones was just a liability to the team.
[ترجمه گوگل]جونز به دلیل مصدومیتش فقط یک تعهد به تیم بود
[ترجمه ترگمان]به دلیل جراحت او، جونز فقط یک مسئولیت برای تیم بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. They have denied liability for the accident.
[ترجمه یاسی] انها مسعولیت این تصادف را به عهده نگرفتند
|
[ترجمه شان] آن ها داشتن مسئولیت در این تصادف را ، انکار کردند.
|
[ترجمه گوگل]آنها مسئولیت این حادثه را رد کرده اند
[ترجمه ترگمان]آن ها مسئولیت این حادثه را انکار کرده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The company maintains liability insurance for its directors and officers.
[ترجمه گوگل]این شرکت برای مدیران و افسران خود بیمه مسئولیت دارد
[ترجمه ترگمان]این شرکت بیمه مسئولیت برای مدیران و افسران خود را حفظ می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The court ruled there was no liability to pay any refund.
[ترجمه گوگل]دادگاه اعلام کرد که هیچ تعهدی برای بازپرداخت وجود ندارد
[ترجمه ترگمان]دادگاه حکم داد که هیچ مسئولیتی برای بازپرداخت وجود ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The defendant was able to exculpate himself from liability.
[ترجمه گوگل]متهم توانست خود را از مسئولیت مبرا کند
[ترجمه ترگمان]متهم توانست مسئولیت را از دوش خود بردارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مسئولیت (اسم)
post, accountability, responsibility, liability, charge, burden, office, load, trust

دین (اسم)
debt, liability, faith, amount due, religion

استعداد (اسم)
susceptibility, aptitude, capacity, amplitude, art, liability, verve, brilliance, tendency, ingenuity, shift, turn, talent, flair, gift, caliber, aptness, property, knack, genius, faculty, predisposition

فرض (اسم)
hypothesis, supposition, liability, assumption, duty, guess, supposal, presumption, obligation

شمول (اسم)
inclusion, liability, coverage

بدهی (اسم)
debt, liability, due, debit

بدهکاری (اسم)
liability

تخصصی

[حسابداری] بدهی، دین، تعهد
[حقوق] مسئولیت مشترک

انگلیسی به انگلیسی

• financial obligation; debt; responsibility, obligation; disadvantage, handicap; likelihood
if someone or something is a liability, they cause a lot of problems or embarrassment.
a company's liabilities are the money that it owes; a technical use.
if you have liability for a debt or accident, you are legally responsible for it; a legal use.

پیشنهاد کاربران

بی لیاقت
مثال:
Matt Cohler ( early Facebook, LinkedIn, and a general partner at Benchmark )
called me a liability—a word I’ve heard echoing in my nightmares ever since.
زیان آور
در متون حسابداری به معنای بدهی ( ترازنامه ) است.
دردسرساز، مشکل آفرین، مایه دردسر
1. مسئولیت ( قانونی )
2. بدهی ( البته باید به صورت جمع باشد و به معنی بدهی ها می شود )
مثال:
assets and liabilities
دارایی ها و بدهی ها
3. ( در روانشناسی به معنای ویژگی های منفی شخصیتیه )
( کسی یا چیزی ) مایه دردسر
Noun
در روانشناسی به معنای ویژگی های منفی شخصیتیه.
You're a liability now
وبال گردن - دردسر - بار اضافی
در حسابداری به معنی بدهی
چند تا معنی داره این واژه، ولی یکی از آنها :
چیزیکه مشکل ساز هست ؛ مایه دردسر
🔴 someone or something that causes problems
◀️ That is a liability : آن یک مایه دردسر هست
اینکه معنی باری روی دوش کسی یا چیزی رو داره لزوما بار منفی نداره و میتونه به معنای مثبت و در کاربرد مسئولیت و وظیفه هم به کار بره.
شخص یا امر دردسرساز؛ مایه ی دردسر؛ شرّ ــ مثل وقتی که می گوییم کسی یا چیزی شرّ شده است
If you say that someone or something is a liability, you mean that they cause a lot of problems or embarrassment.
دست و پاگیر شدن، جلوی دست و پا رو گرفتن
مسئولیت
بیمه مسئولیت liability insurance
( علاوه بر معانی ذکر شده ) کمبود
بدهی ، قرض ، مسئولیت ، دردسر ، مایه زحمت ، اسباب زحمت ، وبال گردن
✅وبال گردن، مایه دردسر،
بار روی دوش دیگران، اسباب زحمت
Mark my words, he'll be a detriment
He's always been a liability with my firm
✔️⁩بدهی ( بدهکاری )
Balfour Beatty has been hit with a liability of up to 50m pounds to fix facade problems on a tower scheme in London
دردسرساز
بار
با مشکل مواجه شدن
دردسر بودن، زیادی بودن
تقصیر ( حقوق )
دردسر، مشکل
بار روی دوش دیگران، اسباب زحمت، دردسر
بدهی
( شخص ) دردسرساز، مشکل آفرین، مایه دردسر
مسئولیت، دین، استعداد، فرض، شمول، بدهی، بدهکاری
وبال گردن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٨)

بپرس