lifetime

/ˈlaɪfˌtaɪm//ˈlaɪftaɪm/

معنی: عمر، ابد، حیات، دوره زندگی، مادام العمر، مدت زندگی
معانی دیگر: (یک) عمر، زیست زمان، طی عمر، زمان دراز، دوران طولانی، وابسته به تمام عمر، همه عمری

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the time during which a person's life continues.
مشابه: age, life

(2) تعریف: the predicted or typical duration of useful function, as of a product.
مشابه: life
صفت ( adjective )
• : تعریف: for the duration of life; lifelong.
مشابه: life

- a lifetime prison sentence
[ترجمه گوگل] حبس ابد
[ترجمه ترگمان] محکومیت حبس ابد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a lifetime job
شغل همیشگی

2. a lifetime of poverty and hunger
یک عمر فقر و گرسنگی

3. persian carpets last a lifetime
فرش های ایران یک عمر دوام دارند.

4. i never thought that the fall of communism would happen during my lifetime
هرگز فکر نمی کردم که زوال کمونیسم در زمان حیات من اتفاق بیافتد.

5. True mastery of any skill takes a lifetime.
[ترجمه علی] چیرگی واقعی در هر مهارتی یک عمر زمان می برد
|
[ترجمه گوگل]تسلط واقعی بر هر مهارتی یک عمر طول می کشد
[ترجمه ترگمان]تسلط حقیقی هر مهارتی یک عمر طول می کشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. If you can get happiness in this lifetime, who may displaced.
[ترجمه گوگل]اگر بتوانید خوشبختی را در این زندگی به دست آورید، چه کسی ممکن است آواره شود
[ترجمه ترگمان]اگر بتوانید در این دوران زندگی شادی را به دست آورید، چه کسی ممکن است آواره شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Best wishes for a lifetime of love and happiness.
[ترجمه گوگل]بهترین آرزوها برای یک عمر عشق و شادی
[ترجمه ترگمان]بهترین آرزوها برای یک عمر عشق و شادی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. It is difficult to verbalize his lifetime of frustrations.
[ترجمه گوگل]بیان کلامی ناامیدی های زندگی او دشوار است
[ترجمه ترگمان]تحمل پریشانی و ناکامی اش دشوار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. After a lifetime of poverty, his last few years were spent in comparable comfort.
[ترجمه نینا] بعد از عمری زندگی در فقر، سالهای اخر زندگی او در رفاه نسبی گذشت
|
[ترجمه گوگل]پس از یک عمر فقر، چند سال آخر او در آسایش قابل مقایسه سپری شد
[ترجمه ترگمان]پس از یک عمر فقر، چند سال گذشته او در راحتی قابل مقایسه با او سپری شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. During my lifetime I haven't got around to much travelling.
[ترجمه گوگل]در طول عمرم زیاد به سفر نرفتم
[ترجمه ترگمان]در طول عمر من زیاد سفر نکرده ام
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Meet each other, don't waste this lifetime.
[ترجمه گوگل]همدیگر را ملاقات کنید، این عمر را هدر ندهید
[ترجمه ترگمان]همدیگر را می بینیم، این زندگی را بی هوده تلف نکنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. His diary was not published during his lifetime.
[ترجمه گوگل]دفتر خاطرات او در زمان حیاتش منتشر نشد
[ترجمه ترگمان]دفتر خاطراتش در طول زندگی او منتشر نشده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. One friend in a lifetime is much; two are many; three are hardly possible.
[ترجمه گوگل]یک دوست در طول عمر بسیار است دو تا زیاد هستند سه به سختی ممکن است
[ترجمه ترگمان]یک دوست در زندگی خیلی زیاد است؛ دو نفر زیاد هستند؛ سه نفر کم تر ممکن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Only once in a lifetime that a special dream comes true. And suddenly your entire world seems beautiful and new. Best wishes lways!
[ترجمه گوگل]فقط یک بار در زندگی که یک رویای خاص به حقیقت می پیوندد و ناگهان تمام دنیای شما زیبا و جدید به نظر می رسد بهترین آرزوها همیشه!
[ترجمه ترگمان]فقط یک بار در زندگی که یک رویای خاص حقیقت داشته باشد و ناگهان تمام دنیای تو زیبا و تازه به نظر می رسه بهترین آرزوها
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. During her lifetime she had witnessed two world wars.
[ترجمه گوگل]او در طول زندگی خود شاهد دو جنگ جهانی بود
[ترجمه ترگمان]در دوران زندگیش دو جنگ جهانی دیده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. The century plant blooms only once in its lifetime.
[ترجمه گوگل]گیاه قرن فقط یک بار در طول عمر خود شکوفا می شود
[ترجمه ترگمان]گیاه قرن فقط یک بار در طول زندگی خود شکوفا می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. One good teacher in a lifetime may sometimes change a delinquent into a solid citizen.
[ترجمه گوگل]یک معلم خوب در طول زندگی ممکن است گاهی یک بزهکار را به یک شهروند ثابت تبدیل کند
[ترجمه ترگمان]یک معلم خوب در طول زندگی می تواند یک متخلف را به یک شهروند جامد تبدیل کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. Youth comes but once in a lifetime. Henry Wadsworth Longfellow
[ترجمه گوگل]جوانی می آید اما یک بار در زندگی هنری وادسورث لانگ فلو
[ترجمه ترگمان]جوانان فقط یک بار در زندگی می آیند هنری Wadsworth لانگفلو
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

عمر (اسم)
life, age, lifetime

ابد (اسم)
eternity, lifetime, perpetuity

حیات (اسم)
life, lifetime, brio, vita

دوره زندگی (اسم)
lifetime, life cycle, life history

مادام العمر (اسم)
lifetime

مدت زندگی (اسم)
lifetime

تخصصی

[برق و الکترونیک] طول عمر
[ریاضیات] درازای زندگی
[شیمی] عمر
[ریاضیات] عمر، عمر میانگین، عمر متوسط

انگلیسی به انگلیسی

• span of a person's life, time during which a person is alive; period of time during which something functions or exists
lifelong
a lifetime is the length of time that someone is alive.
the lifetime of something is the period of time that it lasts.

پیشنهاد کاربران

Forever ابدی
Life cycle
طول عمر
عمری
He has the influence of high verbal power because he has a high position
Preferably or necessarily remember you will need a white winged angel for a lifetime
طولانی مدت
زمان حیات
[در] طولِ عمر
طول زندگی
طول عمر
مادام العمر
Life means: Having you for a lifetime. . . ♡🕊

یک عمر زندگی

کلِ زندگی،
تمام ِ زندگی،
طیِ زندگی،

عمر
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)

بپرس