limbic


کناری، حاشیه ای

جمله های نمونه

1. The oldest, the limbic system, directs our deep automatic responses.
[ترجمه گوگل]قدیمی ترین، سیستم لیمبیک، پاسخ های خودکار عمیق ما را هدایت می کند
[ترجمه ترگمان]قدیمی ترین، دستگاه لیمبیک، واکنش های خودکار عمیق ما را هدایت می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Limbic system disease, which causes both epilepsy and psychiatric symptoms.
[ترجمه گوگل]بیماری سیستم لیمبیک که هم باعث صرع و هم علائم روانپزشکی می شود
[ترجمه ترگمان]بیماری limbic بیماری، که هم دچار صرع و هم اختلالات روانی می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The postulated mechanisms include dysfunction of the limbic or serotoninergic system.
[ترجمه گوگل]مکانیسم های فرضی شامل اختلال در عملکرد سیستم لیمبیک یا سروتونرژیک است
[ترجمه ترگمان]مکانیسم های مفروض شامل بدکاری دستگاه لیمبیک یا serotoninergic هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The opium drugs affect the mesencephalic limbic DA system directly or indirectly as well as other dependence drugs, and ultimately alter the DA level in the NAc to mediate the awarding effects.
[ترجمه گوگل]داروهای تریاک به طور مستقیم یا غیرمستقیم بر سیستم DA لیمبیک مزانسفالیک و همچنین سایر داروهای وابستگی تأثیر می‌گذارند و در نهایت سطح DA را در NAc تغییر می‌دهند تا تأثیرات اعطایی را میانجیگری کنند
[ترجمه ترگمان]مواد مخدر به طور مستقیم یا غیر مستقیم و همچنین دیگر داروها و در نهایت سطح DA در the را تحت تاثیر قرار می دهد تا در اثرات اعطای awarding میانجی گری نماید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Impulses are primarily driven by activities in the limbic region, ventral striatum, and nucleus accumbens.
[ترجمه گوگل]تکانه ها عمدتاً توسط فعالیت های ناحیه لیمبیک، جسم مخطط شکمی و هسته اکومبنس هدایت می شوند
[ترجمه ترگمان]Impulses عمدتا توسط فعالیت هایی در ناحیه کناری، striatum شکمی و هسته accumbens هدایت می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. It's all happening here in you limbic brain, the part of the brain that controls decision-making and not language.
[ترجمه گوگل]همه اینها اینجا در مغز لیمبیک شما اتفاق می افتد، بخشی از مغز که تصمیم گیری را کنترل می کند و نه زبان را
[ترجمه ترگمان]این در اینجا در مغز کناری (لیمبیک)رخ می دهد که بخشی از مغز است که تصمیم گیری را کنترل می کند و نه زبان
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. These emotions - along with the limbic system - are shared by all mammals.
[ترجمه گوگل]این احساسات - همراه با سیستم لیمبیک - بین همه پستانداران مشترک است
[ترجمه ترگمان]این احساسات - همراه با دستگاه لیمبیک - توسط تمامی پستانداران به اشتراک گذاشته می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The first was the limbic brain, an ancestral part of the brain present in all animals from frogs to humans.
[ترجمه گوگل]اولین مورد، مغز لیمبیک بود، بخش اجدادی مغز که در همه حیوانات از قورباغه گرفته تا انسان وجود دارد
[ترجمه ترگمان]اولی، مغز اندامی بود که بخش اجدادی مغز در تمامی حیوانات از قورباغه ها تا انسان ها وجود داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. These cells release serotonin into the limbic system in response to sensory - nerve stimulation.
[ترجمه گوگل]این سلول ها در پاسخ به تحریک حسی - عصبی، سروتونین را به سیستم لیمبیک آزاد می کنند
[ترجمه ترگمان]این سلول ها سروتونین را در دستگاه لیمبیک در واکنش به تحریک حسی عصبی آزاد می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The limbic brain region responded strongly to negative or sad sounds, but did not differentiate between neutral and happy sounds.
[ترجمه گوگل]ناحیه لیمبیک مغز به شدت به صداهای منفی یا غمگین پاسخ می دهد، اما بین صداهای خنثی و شاد تفاوتی قائل نمی شود
[ترجمه ترگمان]ناحیه مغزی کناری به صداهای منفی یا غمگین واکنش نشان داد، اما بین صداهای خنثی و شاد تمایز قائل نشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The limbic association area integrates information relating to affect, motivation, and emotion.
[ترجمه گوگل]ناحیه تداعی لیمبیک اطلاعات مربوط به عاطفه، انگیزه و احساسات را یکپارچه می کند
[ترجمه ترگمان]بخش ارتباط کناری اطلاعات مربوط به تاثیر، انگیزه و احساس را با هم ترکیب می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. This functions draw circles to the limbic and pupillary boundary.
[ترجمه گوگل]این عملکرد دایره هایی را به مرز لیمبیک و مردمک می کشد
[ترجمه ترگمان]این توابع، دایره های کناری و pupillary را رسم می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Even in his haste he noted subtle distinctions of taste between cerebellum and cortex, between frontal lobes and limbic system.
[ترجمه گوگل]او حتی در عجله خود به تمایزهای ظریف ذائقه بین مخچه و قشر، بین لوب های فرونتال و سیستم لیمبیک اشاره کرد
[ترجمه ترگمان]وی حتی در شتابی که داشت، به تمایز ظریف سلیقه بین مخچه و کورتکس، میان نرمه های پیشانی و دستگاه لیمبیک اشاره کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Some people interpret this to mean that the neocortex makes us human and we must suppress the limbic serpent in ourselves.
[ترجمه گوگل]برخی از مردم این را به این معنا تفسیر می کنند که نئوکورتکس ما را انسان می کند و ما باید مار لیمبیک را در خود سرکوب کنیم
[ترجمه ترگمان]برخی افراد این موضوع را تفسیر می کنند تا به این معنا باشند که نئوکورتکس ما را انسان می سازد و ما باید از مار کناری در خودمان جلوگیری کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. From animal experiments we know that activation of N-methyl-D-aspartate receptors contributes to cell death in hippocampal pyramidal neurons during lengthy limbic seizures.
[ترجمه گوگل]از آزمایش‌های حیوانی می‌دانیم که فعال شدن گیرنده‌های N-methyl-D-aspartate به مرگ سلولی در نورون‌های هرمی هیپوکامپ در طول تشنج‌های طولانی مدت لیمبیک کمک می‌کند
[ترجمه ترگمان]از آزمایش ها انجام شده بر روی حیوانات می دانیم که فعال سازی گیرنده های N - متیل - D - aspartate منجر به مرگ سلولی در نورون ها بازتابی در طول مدت طولانی ضبط کناری بدن می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• of or pertaining to a border, of or pertaining to a limbus

پیشنهاد کاربران

بپرس