lying

/ˈlaɪɪŋ//ˈlaɪɪŋ/

معنی: دروغ گویی
معانی دیگر: (حالت استمراری فعل: lie) در حال خوابیدن، در حال دراز کشیدن، (حالت استمراری فعل: lie به معنی دروغ گفتن)، دروغ، نادرست

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: the telling of lies.
مترادف: falsehood, untruthfulness
متضاد: honesty
مشابه: crookedness, deceitfulness, deception, dishonesty, double-dealing, fibbing, two-facedness
صفت ( adjective )
• : تعریف: deliberately untruthful; dishonest; false.
مترادف: mendacious, untruthful
متضاد: honest
مشابه: crooked, devious, dishonest, duplicitous, false, two-faced
( verb )
• : تعریف: present participle of lie
( verb )
• : تعریف: present participle of lie

جمله های نمونه

1. machinery lying idle
ماشین آلاتی که بی استفاده افتاده بودند

2. sailors lying in their watery graves
ملوانانی که در گورهای دریایی خود خوابیده اند

3. tools lying about
ابزاری که اینجا و آنجا افتاده بودند

4. she was lying under the covers
او زیر ملافه و پتو غنوده بود.

5. the lake lying across the border
دریاچه ای که مرز را قطع می کند

6. thieves were lying in wait for the caravan
دزدان سرراه کاروان کمین کرده بودند.

7. thieves were lying in wait for the caravan
دزدان در انتظار کاروان کمین کرده بودند.

8. constitutionally incapable of lying
اخلاقا عاجز از دروغگویی

9. to engage in lying
به دروغگویی پرداختن

10. he is given to lying
عادت به دروغ گفتن دارد.

11. her usual resource was lying
راه حل معمولی او دروغگویی بود.

12. i will never countenance lying
هرگز دروغ پردازی را نخواهم پذیرفت.

13. punishment cured him of lying
مجازات دروغگویی او را برطرف کرد.

14. she is incapable of lying and flattery
او قادر به دروغ گفتن و تملق نیست.

15. that thermometer must be lying
آن دماسنج باید اشتباه باشد.

16. the wounded man was lying in a pool of blood
مرد زخمی در گودالی از خون خوابیده بود.

17. whoever said that is lying
هر کس آن (حرف) را گفت دروغ می گوید.

18. he achieved his aim by lying and cunning
او با دروغگویی و نیرنگ بازی به هدف خود رسید.

19. he is a master at lying
او در دروغ گویی استاد است.

20. she does not scruple about lying
دروغ گفتن وجدانش را ناراحت نمی کند.

21. she stooped to cheating and lying
با تقلب و دروغگویی خود را خفیف کرد.

22. i for one think he is lying
من یکی فکر می کنم که او دروغ می گوید.

23. i am convinced that he was not lying
اعتقاد راسخ دارم که دروغ نمی گفت.

24. i don't wish to imply that you are lying
نمی خواهم بگویم که شما دروغ می گویید.

25. suddenly it dawned on me that he might be lying
ناگهان شستم خبردار شد که ممکن است دروغ بگوید.

26. I could tell that he was lying because he faced away while he was speaking.
[ترجمه گوگل]می‌توانستم بگویم که او دروغ می‌گوید، زیرا هنگام صحبت کردن، رو به رو شد
[ترجمه ترگمان]می توانستم بگویم که او دروغ می گوید، چون در حین صحبت کردن با او مواجه شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

27. He's quite capable of lying to get out of trouble.
[ترجمه گوگل]او کاملاً قادر است برای رهایی از دردسر دروغ بگوید
[ترجمه ترگمان]اون کاملا توانایی دروغ گفتن داره که از دردسر دور بشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

28. The ship is now lying off, ready to load up.
[ترجمه گوگل]کشتی اکنون دراز کشیده و آماده بارگیری است
[ترجمه ترگمان]کشتی اکنون دراز کشیده است و آماده است تا بار را پر کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

29. I had been lying awkwardly and my leg had gone numb.
[ترجمه گوگل]به طرز ناجوری دراز کشیده بودم و پایم بی حس شده بود
[ترجمه ترگمان]ناشیانه دروغ گفته بودم و پایم بی حس شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

30. I bent down and picked up the coins lying on the road.
[ترجمه گوگل]خم شدم و سکه های روی جاده را برداشتم
[ترجمه ترگمان]خم شدم و سکه های روی جاده را برداشتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

دروغ گویی (اسم)
prevarication, mendacity, leasing, lying

تخصصی

[ریاضیات] قرار گرفتن

انگلیسی به انگلیسی

• reclining, resting in a horizontal position; act of telling an untruth
tending to or characterized by untruth
lying is the present participle of lie.
a lying person is dishonest or deceitful.
lying is the act of telling lies.

پیشنهاد کاربران

پخش و پلا شده
Deep - lying nutrients = مواد مغذی که در عمق قرار گرفته
دروغ گفتن
دراز کشیدن
اینlie هست که ing بهش اضافه شده یعنی درحال انجامه
دراز کشیده ، روی زمین افتادن
در حال به زمین نشستن یا فرود آمدن و خوابیدن
دروغگویی!
چیزی که روی جایی افتاده مثلا sweet lying on the floorیک چیز شیرین که روی زمین افتاده باشه
موقعیت بد
روی زمین افتاده - در جای خودش نیست
به معنی دراز کشیدن
پخش شده روی زمین
دراز کشیدن
معنی "دروغگو" هم میده.
A lying man
یه مردِ دوروغگو
دراز کشیدن روی چیزی مانند تخت خواب اما متفاوت تر از آن
Lying close by it.
یعنی کنار او افتاده بود.
البته معنی دروغ گفتن و دراز کشدن هم میده
قرار داشتن
دروغ گفتن به کسی ، انجام دادن کار اشتباه، دروغی کردن، دروغ
دروغ گویی میشه فکر کنم.
چیزی که سر جاش نباشه - مثلا رو زمین افتاده باشه
اشتباه
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٠)

بپرس