larder

/ˈlɑːrdər//ˈlɑːdə/

معنی: دولابچه، گنجه خوراک
معانی دیگر: (به ویژه در گذشته: محل نگهداری مواد خوراکی در خانه) دولابچه، دولاب، پستو، گنجه، خوراکی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: a storage place or room for food, or the supply of food so stored.

- There was a sufficient supply of cheese in the larder.
[ترجمه گوگل] مقدار کافی پنیر در اتاقک وجود داشت
[ترجمه ترگمان] در گنجه مقداری پنیر وجود داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a bare larder
گنجه ی خالی از خوراک

2. He comes home from school and raids the larder.
[ترجمه گوگل]او از مدرسه به خانه می آید و به انباری حمله می کند
[ترجمه ترگمان]از مدرسه به خانه می آید و قفسه گنجه را زیر و رو می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. There wasn't much food left in the larder.
[ترجمه گوگل]غذای زیادی در اتاقک باقی نمانده بود
[ترجمه ترگمان]در گنجه غذا زیاد نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Walk in larder. Gas cooker outlet.
[ترجمه گوگل]در اتاقک راه بروید خروجی اجاق گاز
[ترجمه ترگمان]در گنجه راه بروید خروجی دیگ زودپز
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. And the larder was locked again.
[ترجمه گوگل]و انباری دوباره قفل شد
[ترجمه ترگمان]گنجه گنجه باز بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. I have substituted the similar word larder, referring to a place where food is stored.
[ترجمه گوگل]من کلمه مشابه larder را جایگزین کرده ام که به محلی که در آن مواد غذایی ذخیره می شود اشاره دارد
[ترجمه ترگمان]من کلمه \"گنجه\" مشابه را با اشاره به جایی که غذا ذخیره می شود، جایگزین کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Joe also did his best to restock the larder, though food prices were even higher than in Miyako.
[ترجمه گوگل]جو همچنین تمام تلاش خود را کرد تا انبار را دوباره ذخیره کند، اگرچه قیمت غذا حتی از میاکو بالاتر بود
[ترجمه ترگمان]جو هم بهترین کار خود را کرد تا گنجه را پر کند، اگرچه قیمت غذا هم بالاتر از in بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The breadboard is on the larder shelf.
[ترجمه گوگل]تخته نان روی قفسه ی انباری است
[ترجمه ترگمان]The در قفسه گنجه هست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. No dead birds in the larder in springtime.
[ترجمه گوگل]هیچ پرنده مرده ای در اتاقک در بهار وجود ندارد
[ترجمه ترگمان]در بهار خواب پرندگان مرده پیدا نمی شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. She filled it from the larder and the fridge. Cold chicken.
[ترجمه گوگل]آن را از اتاقک و یخچال پر کرد مرغ سرد
[ترجمه ترگمان]آن را از گنجه و یخچال پر کرد مرغ سرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The cat somehow insinuated itself into the larder.
[ترجمه گوگل]گربه به نوعی خود را به اتاقک تلقین کرد
[ترجمه ترگمان]گربه یک جوری وارد گنجه آشپزخانه شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Billy just managed to scrape through the larder window.
[ترجمه گوگل]بیلی فقط توانست از پنجره اتاقک بیرون بیاید
[ترجمه ترگمان]به زحمت از پنجره آشپزخانه بیرون زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. There is the larder there. Make free with the food.
[ترجمه گوگل]اتاقک آنجاست با غذا رایگان کنید
[ترجمه ترگمان]در آنجا گنجه هست با غذا آزاد شوید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Life was much larder in the aftermath of the war.
[ترجمه گوگل]زندگی در دوران پس از جنگ بسیار بزرگتر بود
[ترجمه ترگمان]برای بعد از جنگ، زندگی پر از اشکال شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

دولابچه (اسم)
armoire, larder

گنجه خوراک (اسم)
larder

تخصصی

[عمران و معماری] انبار مواد غذایی

انگلیسی به انگلیسی

• structure or space where food is stored, pantry
a larder is a room or cupboard in which food is kept.

پیشنهاد کاربران

بپرس