leaning

/ˈliːnɪŋ//ˈliːnɪŋ/

معنی: انحراف، میل، تمایل، طبع، کجی، علاقه شدید به چیزی، تمایلات، متکی
معانی دیگر: خم شدگی، کج شدگی، لمیدگی، گرایش، تکیه، درجمع تمایلات

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: preference or tendency; inclination.
مترادف: disposition, inclination, proclivity, propensity, tendency
مشابه: affinity, bent, bias, cast, favor, fondness, partiality, penchant, predilection, predisposition, turn

- The group has fascist leanings.
[ترجمه Sohaib] این گروه گرایش های فاشیستی دارد
|
[ترجمه گوگل] این گروه تمایلات فاشیستی دارد
[ترجمه ترگمان] این گروه تمایلات فاشیستی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a leaning wall
دیوار کج

2. be leaning over backwards for someone
از هرگونه کمک و ارفاق نسبت به کسی فروگذار نکردن

3. the noticeable leaning of the tower
کجی (خم شدگی) محسوس برج

4. to buttress a leaning tower
به یک برج کج پشت بند زدن

5. she had a strong leaning toward medicine
او میل زیادی به رشته ی پزشکی داشت.

6. A man was leaning out of the window.
[ترجمه گوگل]مردی از پنجره به بیرون خم شده بود
[ترجمه ترگمان]مردی از پنجره به بیرون خم شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. They were leaning forward, facing each other.
[ترجمه گوگل]آنها به جلو خم شده بودند، روبروی هم
[ترجمه ترگمان]آن ها به جلو خم شده بودند و روبروی یکدیگر قرار گرفته بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He is leaning up against the wall.
[ترجمه گوگل]او به دیوار تکیه داده است
[ترجمه ترگمان]او به دیوار تکیه داده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The boat is now leaning at a 30 degree angle.
[ترجمه گوگل]اکنون قایق با زاویه 30 درجه متمایل شده است
[ترجمه ترگمان]قایق در حال حاضر به زاویه ۳۰ درجه تکیه دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The old man is leaning on a walking stick.
[ترجمه گوگل]پیرمرد به عصا تکیه داده است
[ترجمه ترگمان]پیرمرد روی یک چوب متحرک خم شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. A huge mirror was leaning against the wall.
[ترجمه گوگل]آینه بزرگی به دیوار تکیه داده بود
[ترجمه ترگمان]یک آینه بزرگ به دیوار تکیه داده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. "Am I welcome?" He smiled hopefully, leaning on the door.
[ترجمه گوگل]"خوش آمدم؟" لبخند امیدوارانه ای زد و به در تکیه داد
[ترجمه ترگمان]خواهش می کنم \"؟\" او امیدوارانه لبخند زد، به در تکیه داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. I always had a leaning towards sport.
[ترجمه گوگل]من همیشه به ورزش گرایش داشتم
[ترجمه ترگمان]من همیشه به ورزش تکیه می کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Jackson is leaning over backwards to persuade his wealthy uncle.
[ترجمه گوگل]جکسون برای متقاعد کردن عموی ثروتمندش به عقب خم شده است
[ترجمه ترگمان]جکسون به عقب تکیه داده تا عموی his رو قانع کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Leaning on Jon, Michael took faltering steps to the bathroom.
[ترجمه گوگل]مایکل در حالی که به جون تکیه داده بود با قدم های متزلزلی به سمت حمام رفت
[ترجمه ترگمان]مایکل به جان تکیه داد و به زحمت قدم به دست شویی گذاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Rees was leaning out of the boat trailing his hand through the water.
[ترجمه گوگل]ریس از قایق به بیرون خم شده بود و دستش را در آب دنبال می کرد
[ترجمه ترگمان]Rees از قایق به بیرون خم شده و دستش را میان آب خم کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

انحراف (اسم)
aberrance, deviation, deflection, departure, aberration, perversion, deviance, inclination, leaning, trepan, perturbation, digression, skew, offset, slope, leeway, corruption, deflexion, refraction, fall-off, detour, deviancy, invert, perversity, yaw

میل (اسم)
stomach, addiction, bar, desire, liking, tendency, will, shaft, propensity, leaning, goodwill, penchant, relish, axle, rod, bent, vocation, inclining, predilection, zest, hade, milestone, predisposition, proclivity

تمایل (اسم)
hang, addiction, inclination, appetence, appetency, disposition, liking, tendency, sentiment, trend, would, leaning, turn, anxiety, nisus, gust, gravitation, roll, streak, tilt, inclining, recumbency, fantasy, preoccupation, tenor, declination, yen, proclivity

طبع (اسم)
addiction, nature, character, temper, printing, publication, leaning

کجی (اسم)
obliquity, deformation, leaning, skew, curvature, slant, slope, list, crook, tilt, clubfoot, inflection, flection, hade

علاقه شدید به چیزی (اسم)
propensity, leaning, partiality, predilection

تمایلات (اسم)
leaning

متکی (صفت)
leaning, based, relying, supported, trusting, founded

تخصصی

[عمران و معماری] مایل شدن - یکبر شدن

انگلیسی به انگلیسی

• tendency, inclination, bent, bias
inclining; tending
if you have a leaning towards a particular belief or type of behaviour, you tend to have that belief or to behave in that way.

پیشنهاد کاربران

Political leanings
تمایلات سیاسی
جهت گیری
کج
Leaning Tower of Pisa
تکیه
گرایش. . . تمایل

بپرس