legislator

/ˈledʒəsˌletər//ˈledʒɪsleɪtə/

معنی: مقنن، قانون گذار
معانی دیگر: نماینده ی مجلس شورا (یا پارلمان)، عضو هیات مقننه

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: someone who makes laws, esp. a member of a legislative body.
مترادف: lawgiver, lawmaker
مشابه: assemblyman, assemblywoman, congressman, congresswoman, delegate, lawsuit, representative, senator, solon, statesman

- The legislators passed the bill in the House of Representatives.
[ترجمه گوگل] قانونگذاران این لایحه را در مجلس نمایندگان تصویب کردند
[ترجمه ترگمان] قانونگذاران این لایحه را در مجلس نمایندگان تصویب کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. Poets are the unacknowledged legislators of the world.
[ترجمه گوگل]شاعران قانونگذاران ناشناخته جهان هستند
[ترجمه ترگمان]شاعران قانون گذاران unacknowledged جهان هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Fortunately only one legislator was seriously hurt.
[ترجمه گوگل]خوشبختانه تنها یک قانونگذار به شدت آسیب دید
[ترجمه ترگمان]خوشبختانه یکی از قانونگذاران به شدت مجروح شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The legislator, for example, has reason to impose a certain tax.
[ترجمه گوگل]برای مثال قانونگذار دلیلی برای وضع مالیات معین دارد
[ترجمه ترگمان]برای مثال، قانونگذار حق دارد مالیاتی خاص را تحمیل کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Thomas Birmingham, a third-term legislator, is expected to take over the post.
[ترجمه گوگل]انتظار می رود توماس بیرمنگام، قانونگذار برای دوره سوم، این سمت را بر عهده بگیرد
[ترجمه ترگمان]انتظار می رود که توماس Birmingham، یک قانونگذار بلند مدت، این پست را بگیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The first-term legislator, owner of a fish and chips shop, was elected with no particular platform.
[ترجمه گوگل]قانونگذار دوره اول، صاحب یک فروشگاه ماهی و چیپس، بدون هیچ پلت فرم خاصی انتخاب شد
[ترجمه ترگمان]قانون گذار اول، صاحب یک مغازه ماهی و چیپس، بدون هیچ سکوی خاصی انتخاب شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. McGreevey, a state legislator and the mayor of Woodbridge, just missed doing the same thing in reverse.
[ترجمه گوگل]مک گریوی، قانونگذار ایالتی و شهردار وودبریج، همین کار را به صورت معکوس انجام نداد
[ترجمه ترگمان]McGreevey، یکی از قانونگذاران ایالتی و شهردار of، تنها از انجام دادن همان کار خودداری کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Others are skimpy lists of links or legislator photo opportunities.
[ترجمه گوگل]برخی دیگر، فهرست های کوتاهی از پیوندها یا فرصت های عکس قانونگذار هستند
[ترجمه ترگمان]دیگران فهرست های کمی از پیوندها یا فرصت های عکاسی از قانون گذار هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Of course, it behoves the legislator to distinguish the categories logically and justly.
[ترجمه گوگل]البته شارع بر آن است که مقولات را به طور منطقی و عادلانه تشخیص دهد
[ترجمه ترگمان]البته، به قانونگذار اجازه می دهد تا دسته ها را به طور منطقی و عادلانه تشخیص دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. As legislator, the student helps make Policy that affects the content of the subjects he is going to study.
[ترجمه گوگل]به عنوان قانونگذار، دانش آموز به ایجاد سیاستی کمک می کند که بر محتوای موضوعاتی که قرار است مطالعه کند، تأثیر می گذارد
[ترجمه ترگمان]به عنوان یک قانونگذار، این دانشجو به ایجاد سیاست کمک می کند که بر محتوای موضوعاتی که قرار است مطالعه کند، تاثیر می گذارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The legislator is off to the land of Nod again.
[ترجمه گوگل]قانونگذار دوباره به سرزمین نود می رود
[ترجمه ترگمان]قانون گذار دوباره به سرزمین of می رود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. A good lawyer makes a good legislator.
[ترجمه وانیا] یک وکیل خوب قانونگذاری خوبی هم می کند
|
[ترجمه گوگل]یک وکیل خوب یک قانونگذار خوب می سازد
[ترجمه ترگمان]یک حقوقدان خوب، قانونگذار خوبی می سازد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Constituency body of voters represented by an elected legislator or official.
[ترجمه گوگل]حوزه انتخابیه از رای دهندگان با نماینده یک قانونگذار یا مقام منتخب
[ترجمه ترگمان]جسد Constituency رای دهندگان نماینده یک قانونگذار منتخب یا مقام است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. So, the legislator shall make a definite and normative provision.
[ترجمه گوگل]پس قانونگذار باید حکم قطعی و هنجاری را در نظر بگیرد
[ترجمه ترگمان]بنابراین، قانون گذار یک ماده قانونی و اصولی را ایجاد خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Luo trailed the winner, incumbent Legislator Chou Hsi - wei, by about 190, 000 votes.
[ترجمه گوگل]لو با حدود 190000 رای از برنده، قانونگذار فعلی چو هسی - وی عقب افتاد
[ترجمه ترگمان]لو از برنده، \"چو چو Hsi - وی\"، که در حدود ۱۹۰ هزار رای داشت، رو به رو شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. In an hour-long philippic the legislator denounced the lobbyists opposing his payment.
[ترجمه گوگل]قانونگذار در فیلیپیک یک ساعته لابی‌گران مخالف پرداخت او را محکوم کرد
[ترجمه ترگمان]یک ساعت بعد، قانونگذار، مبلغان پارلمان را محکوم کرد که مخالف پرداخت او هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مقنن (اسم)
lawgiver, legislator

قانون گذار (اسم)
legislator

تخصصی

[حقوق] قانونگذار، عضو هیأت مقننه

انگلیسی به انگلیسی

• one who makes laws; member of a lawmaking body, member of a legislature
a legislator is someone involved in making or passing laws; a formal word.

پیشنهاد کاربران

legislator ( n ) ( lɛdʒəsˌleɪt̮ər ) =a member of a group of people that has the power to make laws, e. g. They said they would continue to write letters to legislators urging them to pass the law.
legislator
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : legislate
اسم ( noun ) : legislation / legislator / legislature
صفت ( adjective ) : legislative
قید ( adverb ) : _

بپرس