likable

/ˈlaɪkəbl̩//ˈlaɪkəbl̩/

معنی: دوست داشتنی
معانی دیگر: خوشایند، خوش برخورد

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: likability (n.), likableness (n.)
• : تعریف: liked by others, or capable of being liked.
مترادف: agreeable, amiable, nice, pleasant
مشابه: affable, congenial, engaging, favorable, friendly, genial, lovable, pleasing, sweet

- a likable guy
[ترجمه گوگل] یک پسر دوست داشتنی
[ترجمه ترگمان] یه آدم دوست داشتنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. She is likable enough,but very ordinary.
[ترجمه گوگل]او به اندازه کافی دوست داشتنی است، اما بسیار معمولی است
[ترجمه ترگمان]او دوست داشتنی است، اما خیلی معمولی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The professor was likable, it was the sixties, not having your creative juices flowing was understandable.
[ترجمه گوگل]پروفسور دوست داشتنی بود، دهه شصت بود، آب نخوردن خلاقیت شما قابل درک بود
[ترجمه ترگمان]استاد دوست داشتنی بود، دهه شصت بود، نه اینکه juices خلاقانه شما قابل فهم باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He was a nice guy, a likable guy.
[ترجمه گوگل]او یک پسر خوب بود، یک پسر دوست داشتنی
[ترجمه ترگمان]اون آدم خوبی بود، یه آدم دوست داشتنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. One of the reasons Beavis and Butt-head are likable, after all, is their imperviousness to the outside world.
[ترجمه گوگل]یکی از دلایل دوست داشتنی بودن بیویس و بات هد، نفوذناپذیری آنها نسبت به دنیای بیرون است
[ترجمه ترگمان]یکی از دلایلی که \"Beavis\" و \"بوت\" بعد از هر چیز دوست داشتنی هستند، imperviousness آن ها به دنیای خارج است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. But because he was so likable and seemed to be wasting so much talent, teachers and counselors tried to help.
[ترجمه گوگل]اما از آنجایی که او بسیار دوست داشتنی بود و به نظر می رسید استعداد زیادی را هدر می دهد، معلمان و مشاوران سعی کردند کمک کنند
[ترجمه ترگمان]اما چون او آنقدر دوست داشتنی بود و به نظر می رسید که این همه استعداد دارد، معلمان و مشاوران سعی در کمک دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Adrianne is warm and likable, David very smart but weak, and Diane also smart, but cold and ambiguous.
[ترجمه گوگل]آدریان خونگرم و دوست داشتنی است، دیوید بسیار باهوش اما ضعیف، و دایان نیز باهوش، اما سرد و مبهم است
[ترجمه ترگمان]Adrianne گرم و دوست داشتنی است، دیوید بسیار باهوش، اما ضعیف، و دایان نیز باهوش، اما سرد و مبهم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Larry Flynt presents the infamous pornographer as a likable slob who faced down the big guys and won.
[ترجمه گوگل]لری فلینت، پورنوگرافیست بدنام را به عنوان فردی دوست داشتنی معرفی می کند که با افراد بزرگ روبه رو شد و پیروز شد
[ترجمه ترگمان]لری فیلینت را به عنوان یک شلخته دوست داشتنی که با آدم های بزرگ روبرو و برنده شده بود، هدیه کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He was probably the most likable, nice person in the world.
[ترجمه گوگل]او احتمالاً دوست داشتنی ترین و خوب ترین فرد جهان بود
[ترجمه ترگمان]او احتمالا محبوب ترین و دوست داشتنی جهان بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. On the whole, he seems like an intelligent, likable person.
[ترجمه گوگل]در کل، او فردی باهوش و دوست داشتنی به نظر می رسد
[ترجمه ترگمان]در مجموع او یک شخص باهوش و دوست داشتنی به نظر می رسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. While she is a likable girl, she can be extremely difficult to work with.
[ترجمه گوگل]در حالی که او دختری دوست داشتنی است، کار کردن با او بسیار دشوار است
[ترجمه ترگمان]اگر چه او یک دختر دوست داشتنی است، کار کردن با او بسیار مشکل است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. But these likable characters are too moderately sketched to have any compelling dimension.
[ترجمه گوگل]اما این شخصیت‌های دوست‌داشتنی بیش از حد معتدل طراحی شده‌اند که بُعد قانع‌کننده‌ای داشته باشند
[ترجمه ترگمان]اما این شخصیت های دوست داشتنی خیلی کم طراحی شده اند تا هر بعد جذابی داشته باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Despite his rough corners he was very likable.
[ترجمه گوگل]با وجود گوشه های خشن، او بسیار دوست داشتنی بود
[ترجمه ترگمان]با وجود گوشه های خشن او بسیار دوست داشتنی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. She's coming across as a likable, hard working, and industrious player.
[ترجمه گوگل]او به عنوان یک بازیکن دوست داشتنی، سخت کوش و سخت کوش شناخته می شود
[ترجمه ترگمان]او به عنوان یک بازیکن دوست داشتنی، سخت کوش و سخت کوش فرا می رسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The weather in Maryland seems likable.
[ترجمه گوگل]آب و هوای مریلند دوست داشتنی به نظر می رسد
[ترجمه ترگمان]آب و هوای در مریلند دوست داشتنی به نظر می رسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

دوست داشتنی (صفت)
amicable, lovely, lovable, likable, loveable, likeable, smacking

انگلیسی به انگلیسی

• attractive, amiable, agreeable, pleasant

پیشنهاد کاربران

بپرس