likely

/ˈlaɪkli//ˈlaɪkli/

معنی: باور کردنی، محتمل، احتمالی، راست نما، شاید، احتمالا
معانی دیگر: شایند، شاینده، شدنی، شایدی، مناسب، درخور، شایسته، نوید بخش، امیدوار کننده، پرآتیه، دارای آتیه ی خوب، محتملا، به احتمال زیاد، (محلی) خوشایند، گیرا، جذاب

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
حالات: likelier, likeliest
(1) تعریف: probable; quite possible.
مترادف: possible, probable
متضاد: doubtful, improbable, unlikely
مشابه: apparent, apt, contingent, in the cards, liable, logical, odds-on, prospective

- It's likely that flights will be delayed because of the snowstorm.
[ترجمه حمید] این احتمال وجود دارد که پروازها به دلیل کولاک به تاخیر بیفتند
|
[ترجمه گوگل] این احتمال وجود دارد که پروازها به دلیل طوفان برف با تاخیر انجام شود
[ترجمه ترگمان] به احتمال زیاد این پروازها به دلیل کولاک برف به تاخیر خواهند افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Being allergic to dogs, it's not likely that she would adopt one as a pet.
[ترجمه حمید] بدلیل حساسیت به سگها، این احتمال وجود ندارد که او بتواند سگی را به عنوان حیوان خانگی اختیار کند.
|
[ترجمه گوگل] به دلیل حساسیت به سگ، بعید است که او یکی را به عنوان حیوان خانگی قبول کند
[ترجمه ترگمان] به دلیل حساسیت به سگ ها، این احتمال وجود ندارد که او کسی را به عنوان حیوان خانگی انتخاب کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: apparently true; believable.
مترادف: believable, credible, plausible, probable
متضاد: incredible, unbelievable, unlikely
مشابه: apparent, conceivable, possible, reasonable, tenable

- He claims to have mislaid the document, but that's not a likely story.
[ترجمه روشنایی] او ادعا میکند که سند را گم کرده ولی به احتمال زیاد این یک داستان است
|
[ترجمه گوگل] او ادعا می کند که سند را به اشتباه انداخته است، اما این یک داستان محتمل نیست
[ترجمه ترگمان] ادعا می کند که این سند را گم کرده است، اما این یک داستان محتمل نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: fitting or suitable.
مترادف: apt, fitting, suitable
متضاد: inapt
مشابه: appropriate, logical, meet, odds-on, probable, promising

- With all her experience, she a likely candidate for the position.
[ترجمه مصطفی ابراهیمی] از آنجایی که او تجربیات زیادی دارد، او یک کاندیدای احتمالی برای جایگاه هست.
|
[ترجمه گوگل] با تمام تجربیاتش، او یک کاندیدای احتمالی برای این موقعیت است
[ترجمه ترگمان] با تمام تجربیات او، او کاندید مناسبی برای این موقعیت بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
قید ( adverb )
مشتقات: likeliness (n.)
• : تعریف: probably.
مترادف: doubtless, doubtlessly, no doubt, probably

- With the flame so high, he will likely burn the pan.
[ترجمه گوگل] با شعله زیاد، او احتمالا تابه را می سوزاند
[ترجمه ترگمان] اگر شعله آن بالا باشد، به احتمال زیاد ماهی تابه را آتش خواهد زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a likely cause of his absence
علت احتمالی غیبت او

2. a likely choice for that job
گزینش شایسته ای برای آن شغل

3. a likely youth
جوان خوش آتیه

4. it is likely to rain
محتمل است که باران بیاید (باران محتمل است).

5. he is less likely to succeed
احتمال موفقیت او کمتر است.

6. he is not likely to win
احتمال برنده شدن او کم است.

7. she will very likely go
احتمال زیاد دارد که برود.

8. dark clouds were massed and rain seemed more likely
ابرهای تیره روی هم انباشته شده بودند و باران محتمل تر می نمود.

9. All that I gave was likely to consider as negligible.
[ترجمه گوگل]همه آنچه من دادم احتمالاً ناچیز تلقی می شود
[ترجمه ترگمان]تمام آنچه به من داده بود ناچیز بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Each life likely is one full and the delightful fruit.
[ترجمه گوگل]هر زندگی احتمالاً یک میوه کامل و لذت بخش است
[ترجمه ترگمان]هر زندگی یک میوه پر از میوه و میوه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. It's not likely to happen but I wouldn't rule out the possibility.
[ترجمه گوگل]بعید است این اتفاق بیفتد اما من این احتمال را رد نمی کنم
[ترجمه ترگمان]امکان نداره این اتفاق بیفته، اما من احتمال این کار رو هم نمی دم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. This decision is likely to upset a lot of people.
[ترجمه گوگل]این تصمیم احتمالاً باعث ناراحتی بسیاری از مردم خواهد شد
[ترجمه ترگمان]این تصمیم به احتمال زیاد باعث ناراحتی بسیاری از مردم می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Lower rates mean that firms are more likely to rack up profits in the coming months.
[ترجمه گوگل]نرخ‌های پایین‌تر به این معنی است که شرکت‌ها در ماه‌های آینده سود بیشتری خواهند داشت
[ترجمه ترگمان]نرخ های پایین تر به این معنی است که شرکت ها در ماه های آتی بیشتر سود می برند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. This issue looks likely to continue to vex the government.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد این موضوع همچنان دولت را آزار می دهد
[ترجمه ترگمان]این مساله به احتمال زیاد موجب آزار دولت خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. I'll very likely be at home all day.
[ترجمه گوگل]من به احتمال زیاد تمام روز را در خانه خواهم بود
[ترجمه ترگمان]به احتمال زیاد تمام روز در خانه خواهم بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Unemployment is likely to go on rising this year.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد نرخ بیکاری در سال جاری افزایش یابد
[ترجمه ترگمان]احتمال دارد که بیکاری امسال افزایش یابد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. Painted steel is likely to be less durable than other kinds.
[ترجمه گوگل]فولاد رنگ شده احتمالاً از دوام کمتری نسبت به انواع دیگر برخوردار است
[ترجمه ترگمان]فولاد Painted به احتمال زیاد با دوام کمتری نسبت به انواع دیگر دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

باور کردنی (صفت)
believable, plausible, credible, probable, likely

محتمل (صفت)
plausible, contingent, feasible, probable, likely, possible, most likely, odds-on, presumable, verisimilar

احتمالی (صفت)
presumptive, probable, likely, eventual, probabilistic

راست نما (صفت)
sincere, likely

شاید (قید)
likely, belike, perhaps, maybe, probably, perchance, haply, mayhap

احتمالا (قید)
likely, belike, maybe, presumably, haply

تخصصی

[ریاضیات] متشابها، محتمل، مناسب، شبیه، شایسته

انگلیسی به انگلیسی

• reasonable; probable; possible; appropriate; promising
seemingly, probably
if something is likely, it is probably true or will probably happen.
if you are likely to do something, you will probably do it.
very likely or most likely means probably.
you use likely to describe people who will probably be suitable for a particular purpose.

پیشنهاد کاربران

احتمالاً، احتمالاً
مثال: It's likely to rain later this afternoon.
احتمالاً بعدازظهر امروز باران می بارد.
*آموزش زبانهای انگلیسی، ترکی استانبولی و اسپانیایی
احتمالاً
like چون فعله ، وقتی ly به انتهاش میچسبه ، تبدیل به صفت میشه به معنی محتمل
ترجمه ی قیدی احتمالا کاملا غلط است!!!
قید وقتی تولید میشود که ly به صفت بچسبد
دور از ذهن نبودن
به اصطلاح
مثلا
۱ - به احتمال قوی ( in all probability ) ؛ به ظن قوی ( presumably ) ؛ قویاً محتمل ( distinctly possible )
۲ - بلاشک ( undoubtedly ) ، بدون تردید ( no doubt )
۳ - نویدبخش ( promising )
All definitions from Oxford dictionaries
...
[مشاهده متن کامل]

دوستان توجه کنند که معنی این واژه در زبان انگلیسی از نظر احتمال وقوع بسیار بالاتر از �probable� است هرچند ممکن است ندرتاً و به مسامحه به جای آن به کار رود. بنابراین در کاربرد �احتمالاً� در برابر این واژه لازم است احتیاط شود.

Chances are ( =it is likely that ) you’ll be fine
might easily
One of the guards might easily panic and shoot someone ( =it is likely )
برخی اوقات به معنای تقریباً هم به کار می رود. بستگی به متن مبدأ دارد.
اگر مفید بود لطفاً لایک بنمایید.
احتمال داره. . .
بعید
بعید است که
محتمل است که
در جواب تسدیدد باید بگم که دوستان likelyهم به صورت قید هست هم صفت پس احتمالا هم معنی میده
1.
adverb
probably.
"we will most likely go to a bar"
adjective
2.
such as well might happen or be true; probable.
"speculation on the likely effect of opting out"
احتمالا
ظاهرا
به احتمال زیاد ، یا قویا
It is likely to rain . به احتمالا زیاد بارون میاد
توجه کنید که likely صفت هست به معنای محتمل یا احتمالی.
ترجمه احتمالا غلطه چون قید هست.
امیدوار کننده؛ نوید بخش
likely reassurance
اطمینان خاطر نویدبخش
احتمالا
باورپذیر
به ظن قوی ، . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
probable
به احتمال زیاد
SYN: presumably
▪️▪️▪️
likely to become angry or violent
The article fails to provide any insight into how these trends are likely to develop
Apparently suitable; promising.
‘a likely - looking spot’
https://www. lexico. com/
apparently qualified : SUITABLE
a likely place
https://www. merriam - webster. com/
[only before noun] suitable for a particular purpose
...
[مشاهده متن کامل]

the three most likely candidates for president
One likely source of energy is wind power
https://www. ldoceonline. com/
مناسب، به درد بخور، کارآمد، گاها چشم گیر و قابل توجه ( قبل از اسم می آد )

احتمال .
معنی = probable.
جمله نمونه = It will probably rain tomorrow.
معنی جمله = به احتمال زیاد فردا باران خواهد آمد.
Probable
Possible
ممکن
محتمل
It hardly seems likely
به نظر خیلی ممکن نمی آد !

احتمالی یا احتمالا - شدنی - possible
“Can I borrow your car again?” “Not bloody likely! ” [=no, absolutely not]
در آزمون ارشد علوم پزشکی:
suspect= likely = محتمل
احتمالی
If sth it will probably happen
احتمال
محتمل، ممکن
probable
تقریبا
معانی فرعی :
دوست داشتنی lovely
مجلل و زیبا gorgeous, beauteous, bonny
مستعد
متعاقبا
محتمل
انگار
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٨)

بپرس