literal

/ˈlɪtərəl//ˈlɪtərəl/

معنی: دقیق، واقعی، حرفی، تحت اللفظی، لفظی
معانی دیگر: وابسته به یا به صورت حروف الفبا، واتی، الفبایی، تحت الفظی، حرف به حرف، وات به وات، موبه مو، بی کم و زیاد، حقیقی (در برابر: مجازی figurative)، آرشی، لغوی، واج ریشه ای، خشک، فاقد تخیل، بی روح، ملانقطی، بی شائبه، راستانه، راستین، ساده، بی پیرایه، معنی اصلی

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: literalness (n.)
(1) تعریف: in accordance with the ordinary, exact, or primary meaning of a word or words; not figurative or metaphorical.
متضاد: figurative
مشابه: concrete, exact, explicit

- If someone is starving in the literal sense, that person is actually dying from lack of food and not simply very hungry.
[ترجمه Hamid25] اگر کسی به معنای لفظی در حال مردن از گرسنگی باشد، آن فرد در واقع در اثر نبود غذا می میرد نه این که فقط خیلی گرسنه باشد.
|
[ترجمه گوگل] اگر کسی به معنای واقعی کلمه گرسنه می‌میرد، آن شخص در واقع از کمبود غذا می‌میرد و نه خیلی گرسنه است
[ترجمه ترگمان] اگر فردی به معنای لفظی از گرسنگی می میرد، آن فرد در واقع از کمبود غذا می میرد و خیلی گرسنه نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- His literal understanding of things made it difficult for him to see the humor in many jokes.
[ترجمه گوگل] درک واقعی او از چیزها، دیدن طنز در بسیاری از جوک ها را برای او دشوار می کرد
[ترجمه ترگمان] درک تحت اللفظی او از چیزها برای او دشوار بود که شوخ طبعی بسیاری را در بسیاری از جوک ببیند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: exactly following the words of the original.
مترادف: direct, strict, verbatim, word-for-word
مشابه: close, concrete, exact, faithful, precise

- a literal translation
[ترجمه گوگل] ترجمه تحت اللفظی
[ترجمه ترگمان] ترجمه دقیق
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: concerned chiefly with matters of fact; unimaginative; prosaic.
مترادف: matter-of-fact, prosaic, prosy, unimaginative, uninteresting
مشابه: boring, down-to-earth, dull, mundane, serious, tedious, vapid

- a literal-minded individual
[ترجمه الف] فردی با ذهن پوچ
|
[ترجمه گوگل] فردی با تفکر واقعی
[ترجمه ترگمان] یک فرد با ذهن واقعی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: true to fact; unexaggerated or unembellished.
مترادف: actual, factual, plain, realistic, unvarnished
مشابه: simple

- a literal description of the accident
[ترجمه گوگل] شرح واقعی حادثه
[ترجمه ترگمان] توصیف دقیق سانحه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: relating to or expressed with letters.
مترادف: lettered
مشابه: typographical, verbal

جمله های نمونه

1. literal prose
نثر ساده

2. a literal education
آموزش و پرورش بی روح و ملالت انگیز

3. a literal error
لغزش واتی (یا حرفی)

4. a literal mind
فکر خشک و بی تخیل

5. a literal notation
یادداشت الفبایی

6. a literal transcript of his speech
رونوشت موبه موی سخنرانی او

7. a literal translation
ترجمه ی واژه به واژه

8. the literal meaning of "ponder" is "to weigh"
معنی واج ریشه ای "ponder" عبارتست از "to weigh".

9. the literal meaning of a passage
معنی لغوی (چم آرشی) یک متن

10. the literal truth
واقعیت راستین

11. liberty in the literal sense is impossible
آزادی به معنی واقعی آن غیر ممکن است.

12. signs can be either literal or numerical
علامت ها می توانند واتی یا شماره ای باشند.

13. he is a reactionary in the literal sense of the word
او یک مرتجع تمام و کمال است.

14. Dennis is a very literal person.
[ترجمه گوگل]دنیس یک فرد بسیار با ادب است
[ترجمه ترگمان]دنیس یک فرد بسیار دقیق است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Her interpretation of the music was too literal.
[ترجمه گوگل]تفسیر او از موسیقی بیش از حد تحت اللفظی بود
[ترجمه ترگمان]تعبیر او از موسیقی خیلی دقیق بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. He was saying no more than the literal truth.
[ترجمه گوگل]او چیزی بیش از حقیقت واقعی نمی گفت
[ترجمه ترگمان]او بیش از حقیقت واقعی چیزی نمی گفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. His views on the literal truth of the Bible brought him into conflict with other Christian leaders.
[ترجمه گوگل]نظرات او در مورد حقیقت واقعی کتاب مقدس او را با دیگر رهبران مسیحی در تضاد قرار داد
[ترجمه ترگمان]نظراتش درباره حقیقت لفظی کتاب مقدس او را به تضاد با دیگر رهبران مسیحی کشانده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. The literal rule is a rule against using intelligence in understanding language.
[ترجمه گوگل]قاعده تحت اللفظی قاعده ای است بر ضد استفاده از هوش در درک زبان
[ترجمه ترگمان]قاعده لفظی یک قاعده بر ضد استفاده از اطلاعات در درک زبان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. He tended toward literal interpretations and preferred unambiguous answers.
[ترجمه گوگل]او به تفسیرهای تحت اللفظی گرایش داشت و پاسخ های بدون ابهام را ترجیح می داد
[ترجمه ترگمان]او به تفاسیر لفظی گرایش داشت و پاسخ های صریح و مبهم را ترجیح می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. The comparison is a literal one as far as the abbeys and other religious houses in the list of libraries here are concerned.
[ترجمه گوگل]این مقایسه تا آنجا که به کلیساها و سایر خانه های مذهبی موجود در فهرست کتابخانه های اینجا مربوط می شود، به معنای واقعی کلمه است
[ترجمه ترگمان]مقایسه با صومعه ها و دیگر خانه های مذهبی در فهرست کتابخانه ها در اینجا مورد توجه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

دقیق (صفت)
careful, accurate, precise, exact, detailed, stringent, astringent, tender, advertent, watchful, exquisite, wistful, sound, set, punctual, astute, scholastic, subtle, tenuous, particular, literal, punctilious, scrutinizing

واقعی (صفت)
very, right, true, genuine, essential, actual, real, factual, concrete, virtual, veracious, down-to-earth, sterling, literal, lifelike, true-life, unfeigned, veritable

حرفی (صفت)
lettered, literal, lexical

تحت اللفظی (صفت)
verbal, literal, verbatim

لفظی (صفت)
verbal, literal, vocabular, textual, textuary

تخصصی

[کامپیوتر] لفظ، لفظی .
[حقوق] تحت اللفظی، لغوی
[ریاضیات] حرفی، به صورت حرفی، حرف، کلمه

انگلیسی به انگلیسی

• verbatim, following the letter or exact words of the original, word for word; factual; accurate; relating to or expressed in letters
the literal meaning of a word is its most basic meaning.
a literal translation is one in which you translate each word separately, rather than expressing the meaning in a more natural way.
if you say that something is the literal truth or a literal fact, you are emphasizing that it is true.

پیشنهاد کاربران

به معنای واقعی کلمه
۱. الفبایی. حرفی ۲. دقیق. مو به مو ۳. لفظ به لفظ. تحت الفظی ۴. حقیقی {در مقابل مجازی} لفظی. لقوی ۵. خشک. بی روح. فاقد قوه تخیل
مثال:
They do not receive a direct, literal revelation from God but are the agents of God to take a message from God to a particular people
...
[مشاهده متن کامل]

آنها وحی مستقیم و لفظی از طرف خدا دریافت نمی کنند بلکه نمایندگان خدا هستند برای دریافت پیام از خدا برای مردمی خاص.

تحت الفظی
مثلا در معنای تحت العظیم
همون "لیترال" یا لیترالی. معادل نداره.
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : literalize
✅️ اسم ( noun ) : literacy / literati / literature / literalness / literate
✅️ صفت ( adjective ) : literate / literal / literary
✅️ قید ( adverb ) : literately / literally / literarily
خالی از تخیلات، اغراق یا رنگ و لعاب
دقیق , لفظی ( معنی )
– a literal reading of the text
– a literal description of the accident
– What is the literal meaning of this word?
– The literal meaning of "television" is "seeing from a distance"
مستقیم
Literal meaning معنی مستقیم
ثابت عینی؛ در کامپیوتر، حرف یا نمادی که نشانه خودش است، به جای خودش قرار می گیرد، نام آن همان نمایش مقدارش است. مثلاً در عبارت a=0 نماد a متغیر است و نماد 0 ثابت عینی است.

بپرس