live off

پیشنهاد کاربران

آویزون بودن کسی
نون خور
وابستگی مالی داشتن
تغذیه کردن ( از چیزی برای زنده ماندن )
live off یعنی زندگی کردن که صرف این فعل گذشته می باشد.
باذکر چند مثال آن را شرح داده ام :
از لحاظ مالی وابسته کسی بودن وابسته به منبع درآمد بخصوصی بودن
1. All his life he had lived off his father.
...
[مشاهده متن کامل]

1. تمام زندگی اش، از لحاظ مالی وابسته به پدرش بود.
2. She's still living off her parents.
2. او هنوز از لحاظ مالی به پدر و مادرش وابسته است.
زندگی کردن گذراندن زندگی
1. How much money do you need to live off?
1. به چقدر پول برای زندگی کردن [گذران زندگی] نیاز داری؟
( از کسی یا جایی ) کسب درآمد کردن
1. Mom used to live off the interest from her savings.
1. مادر قبلاً از سود سپرده هایش کسب درآمد می کرد.
فقط غذای بخصوصی را خوردن زنده ماندن ( توسط غذایی معین )
1. He seems to live off junk food.
1. ظاهراً او فقط با غذای ناسالم [هله هوله] زنده است.

فقط غذای به خصوصی را خوردن
زنده ماندن توسط غذایی معین
ارتزاق کردن از چیزی، وابستگی مالی داشتن به کسی
تامین شدن
live off sb/sth خرج زندگی را از کسی/چیزی در آوردن
earn sb's keep خرج زندگی را درآوردن
Oliver earns his keep الیور خرجی اش را خودش در می آورد
oliver live off his father الیور خرجیش را از پدرش می گیرد
Oliver live off his car الیور خرجی اش را از ماشینش بدست می آورد
من فکر میکنم در تست آیلتس که جمله به این صورته،
They live off the coast of the province of British
colombia
معنی off به معنی away from میشه
e. g. They lived frugally off a diet of beans and lentils
اونها صرفه جویانه گذران زندگی می کردند با خوردن لوبیا و عدسی جات
اصلا" به معنی مفت خور بودن نیست.
هرچیزی یا کسی که شما از اون امرار معاش میکنید رو میگن live off.
مثلا" شما از "پس انداز"ی که دارید live off میکنید یا از والدینتون. . .
یعنی شما از پس اندازی که دارید زندگیتون رو میگذرونید و یا با پدر و مادرتون زندگی میکنید و از اونا پول میگیرید . . .
درآمد کردن از
خرج کردن پول، خرج کردن یا استفاده از پولی که بدست اومده
زیست کردن، گذران کردن، subsist on
نمونه: ایلتس کمبریج ۱۰، section 4. Test1:
Today, the spirit bear lives off the coast of the province of British Columbia. . . . . .
وابسته بودن از نظر مالی
To depend on someone or something for the money or food that you need.
نان درآوردن از چیزی، امرار معاش کردن از چیزی
از لحاظ پولی وابسته بودن.
از چیزی تغذیه کردن
از لحاظ مالی به کسی وابسته بودن

وابسته بودن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢١)

بپرس