liver

/ˈlɪvər//ˈlɪvə/

معنی: کبد، جگر، جگر سیاه، زندگی کننده
معانی دیگر: (قصابی) جگر، (کالبد شناسی) کبد، (رنگ) جگری، قرمز جگری، کسی که به طرز بخصوصی زندگی می کند، مر­ کبد، ناخوشی جگر

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a large reddish brown organ in vertebrates that secretes bile and cleanses the blood and is located in the abdominal cavity.

(2) تعریف: such an organ when taken from certain animals, such as pigs or calves, and used as food.

(3) تعریف: any of various similar organs in invertebrate animals.
اسم ( noun )
(1) تعریف: someone who lives in a particular, specified manner.

- a wild liver
[ترجمه هستی] کسی که به طور وحشی زندگی می کند
|
[ترجمه گوگل] یک کبد وحشی
[ترجمه ترگمان] یک کبد وحشی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: someone who dwells or resides; inhabitant.
صفت ( adjective )
• : تعریف: comparative of live

جمله های نمونه

1. liver contains lots of iron
جگر مقدار زیادی آهن دارد.

2. liver fissures
شیارهای کبد

3. fried liver
جگر سرخ کرده

4. a clean liver
آدمی که تمیز زندگی می کند

5. a sluggish liver
کبد تنبل

6. kidney and liver kebab
کباب قلوه و جگر

7. palpation of the liver
لمس کردن کبد

8. they did a scan of my liver
کبد مرا لایه نگاری کردند.

9. to palpate a patient for signs of liver inflammation
برای بررسی نشانه های آماس کبد (سینه ی بیمار را) لمس کردن

10. Alcohol may cause damage to your liver.
[ترجمه گوگل]الکل ممکن است به کبد شما آسیب برساند
[ترجمه ترگمان]الکل ممکنه باعث آسیب به کبد بشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The drug can cause inflammation of the liver.
[ترجمه گوگل]این دارو می تواند باعث التهاب کبد شود
[ترجمه ترگمان]مواد میتونه باعث التهاب کبد بشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Contraindications for this drug include liver or kidney impairment.
[ترجمه گوگل]موارد منع مصرف این دارو شامل نارسایی کبد یا کلیه است
[ترجمه ترگمان]contraindications برای این دارو نقص کبد یا کبد را شامل می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. This is a delicious dish — liver and onions.
[ترجمه گوگل]این یک غذای خوشمزه است - جگر و پیاز
[ترجمه ترگمان] این یه غذای خوش مزه و onions
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. She got a rare liver disease when she was only twenty.
[ترجمه گوگل]او در بیست سالگی به یک بیماری نادر کبدی مبتلا شد
[ترجمه ترگمان]اون یه بیماری نادر کبد داشت که فقط بیست سالش بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. It started off as cancer of the liver but it spread to other areas of the body.
[ترجمه گوگل]این سرطان به عنوان سرطان کبد شروع شد اما به سایر نواحی بدن سرایت کرد
[ترجمه ترگمان]آن به عنوان سرطان کبد شروع شد اما به قسمت های دیگر بدن سرایت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. He has a weak liver.
[ترجمه گوگل]او کبد ضعیفی دارد
[ترجمه ترگمان] اون یه کبد ضعیف داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. The liver is then braised in olive oil.
[ترجمه gk] کبد میتونه به وسیله روغن زیتون بهبود پیدا کند
|
[ترجمه گوگل]سپس جگر را در روغن زیتون پخته می کنند
[ترجمه ترگمان]سپس کبد در روغن زیتون braised می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. His liver was ruptured when a brick wall collapsed on him.
[ترجمه گوگل]جگرش با ریزش دیوار آجری روی او پاره شد
[ترجمه ترگمان]وقتی یه دیوار آجری روی اون افتاد، کبدش از هم جدا شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

کبد (اسم)
liver

جگر (اسم)
liver

جگر سیاه (اسم)
liver

زندگی کننده (اسم)
liver

انگلیسی به انگلیسی

• glandular organ of vertebrate animals which secretes bile and purifies the venous blood; brown-red shade; one who is alive, one who lives; dweller
your liver is a large organ in your body which cleans your blood.
liver is the liver of some animals, which is cooked and eaten.

پیشنهاد کاربران

liver ( n ) ( lɪvər ) =a large organ in the body that cleans the blood and produces bile
liver
[پزشکی] کبد، جگر: غده ی بزرگی در قسمت فوقانی راست شکم
اعضای داخلی بدن انسان:
spinal cord ( سپاینِل کُرد ) : نخاع
uvula ( یوویِلا ) : زبان کوچک
pharynx ( فَرینکس ) : حلق
tonsil ( تانسل ) : لوزه
larynx ( لَرینکس ) : حنجره
...
[مشاهده متن کامل]

gullet/ oesophagus/ esophagus ( ایسافِگِس ) : مری
pancreas ( پَنکریِس ) : پانکراس
windpipe / trachea ( ویندپایپ/ترِیکیا ) : نای
bronchus ( برانکِس ) : نایچه /نایژه
bile duct ( بایل داکت ) : مجرای صفرا
gallbladder ( گال بلَدِر ) کیسه صفرا
bladder مثانه
duodenum ( دواِدینِم ) : اثنا عشر/دوازدهه
large intestine : روده بزرگ
small intestine : روده کوچک
abdomen ( اَبدِمِن ) : شکم
ventricle ( وِنتریکِل ) : بطن
parotid gland ( پِراتید گلَند ) : غده بناگوشی
spleen ( سپلین ) : طحال
liver ( لیوِر ) : کبد
stomach ( ستامِک ) : معده
appendix ( اِپِندیکس ) : آپاندیس

organ in your body that cleans your blood and produce bile
The organ in your body that cleans your blood and produce bile
کبد
شهروند
جگر سیاه ( کبد )

بپرس