magnify

/ˈmæɡnəˌfaɪ//ˈmæɡnɪfaɪ/

معنی: بزرگ کردن، بالیدن، درشت کردن، زیر دوربین بزرگ کردن
معانی دیگر: (به کمک ذره بین و غیره) بزرگ نما کردن، درشت نما کردن، غلو کردن، مبالغه کردن، گزافه گویی کردن، لاف زدن، (قدیمی) ستودن، ستایش کردن، (از نظر اندازه یا اهمیت یا مقام) بزرگتر کردن، ارجمند کردن، والا کردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: magnifies, magnifying, magnified
(1) تعریف: to cause to appear larger, as through the use of a lens.
مترادف: blow up, exaggerate
مشابه: aggrandize, amplify, enlarge, expand on, inflate

- A telescope magnifies the light of the stars.
[ترجمه پارسا تقوی] تلسکوپ نور ستارگان را بزرگ میکند.
|
[ترجمه گوگل] یک تلسکوپ نور ستاره ها را بزرگ می کند
[ترجمه ترگمان] تلسکوپ نور ستارگان را بزرگ می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Reading glasses that you buy in a store simply magnify the print.
[ترجمه narjes.dl] عینک های خواندنی که می خرید در فروشگاه به راحتی چاپ رابزرگ نشان می دهند
|
[ترجمه الی] عینک مطالعه ای که در فروشگاه خریدید نوشته ها را ( پرینت یا چاپ ) بزرگ تر می کند
|
[ترجمه Aydin Jz] عینک مطالعه ای که شما از یک فروشگاه خریدید، به سادگی نوشته های چاپی را بزرگ نمایی می کند
|
[ترجمه گوگل] عینک مطالعه ای که از فروشگاه می خرید به سادگی چاپ را بزرگ می کند
[ترجمه ترگمان] عینک مطالعه که شما در یک فروشگاه بخرید به سادگی آن را بزرگ کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to increase the actual size of; enlarge.
مترادف: amplify, augment, boost, build, enlarge, increase
متضاد: attenuate, minimize, reduce
مشابه: aggrandize, blow up, distend, heighten, inflate, maximize, swell

- The recent heavy rains magnified the drainage problem in the city.
[ترجمه گوگل] بارندگی شدید اخیر مشکل زهکشی شهر را تشدید کرد
[ترجمه ترگمان] باران های سنگین اخیر مشکل زه کشی شهر را افزایش داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Reports of ice on the roads magnified her concern over her husband's lateness.
[ترجمه گوگل] گزارش‌ها از یخبندان در جاده‌ها نگرانی او را از تأخیر شوهرش تشدید کرد
[ترجمه ترگمان] گزارش ها درباره یخ در جاده ها نگرانی او را نسبت به دیر بودن شوهرش تشدید کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to make (something) seem more important, often inappropriately or without warrant.
مترادف: aggrandize, blow up, exaggerate, inflate, overstate
متضاد: belittle, understate
مشابه: boost, glorify, hyperbolize, intensify, overrate, overvalue

- He tended to magnify his troubles to get sympathy.
[ترجمه پری ناز] سعی میکرد مشکلاتش را بزرگ جلوه دهد تا همدردی دریافت کند
|
[ترجمه گوگل] او تمایل داشت که مشکلات خود را برای جلب همدردی بزرگ کند
[ترجمه ترگمان] سعی می کرد مشکلات خود را بزرگ کند و همدردی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: magnifiable (adj.), magnifier (n.)
• : تعریف: to make, or have the ability to make, something become or appear to become larger.
مترادف: enlarge, exaggerate, increase
مشابه: hyperbolize

- This side of the mirror magnifies.
[ترجمه سجاد محروقی] این طرف آینه, تصویر را بزرگتر از معمول نشان میدهد.
|
[ترجمه گوگل] این طرف آینه بزرگ می شود
[ترجمه ترگمان] این طرف آینه تابلو را نشان می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. to magnify one's sufferings
سختی های خود را بزرگ تر از آنچه هست وانمود کردن

2. they teach history mainly to magnify their own country
تاریخ را بیشتر برای این درس می دهند که کشور خود را بزرگ کنند.

3. A microscope is a magnifying glass.
[ترجمه گوگل]میکروسکوپ یک ذره بین است
[ترجمه ترگمان]میکروسکوپ یک ذره بین است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. It seems that Mr. Steinmetz magnified the importance of the document in his possession.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد که آقای اشتاینمتز اهمیت سندی را که در اختیار داشت بزرگ جلوه داده است
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسه که آقای \"Steinmetz\" ارزش اون مدارک رو در اختیار خودش گذاشته
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Some people have a tendency to magnify every minor fault in others.
[ترجمه گوگل]برخی از افراد تمایل دارند هر عیب جزئی را در دیگران بزرگ کنند
[ترجمه ترگمان]برخی افراد تمایل دارند که هر عیب جزئی را در دیگران بزرگ کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He tried to magnify the part he played in the battle.
[ترجمه گوگل]او سعی کرد نقشی را که در نبرد ایفا کرده بود بزرگ کند
[ترجمه ترگمان]کوشید نقشی را که در جنگ بازی می کرد، بزرگ کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He tried to magnify the part he acted in the play.
[ترجمه گوگل]او سعی کرد نقشی را که در نمایشنامه بازی می کرد بزرگ کند
[ترجمه ترگمان]کوشید نقشی را که در بازی عمل می کرد، بزرگ کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. A lens would magnify the picture so it would be like looking at a large TV screen.
[ترجمه گوگل]یک لنز تصویر را بزرگ‌نمایی می‌کند تا مانند نگاه کردن به یک صفحه تلویزیون بزرگ باشد
[ترجمه ترگمان]یک لنز تصویر را بزرگ خواهد کرد، بنابراین مانند نگاه کردن به یک صفحه تلویزیون بزرگ خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. His father's advice does not magnify with him.
[ترجمه AhmadReza] نصیحت پدرش تاثیری روی تغییر او ندارد.
|
[ترجمه گوگل]نصیحت پدرش با او بزرگ نمی شود
[ترجمه ترگمان]توصیه پدرش او را بزرگ نمی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. I want to magnify my mother's picture.
[ترجمه Romina] میخواهم تصویر عکس مادرم را بزرگ تر کنم
|
[ترجمه گوگل]من می خواهم عکس مادرم را بزرگ کنم
[ترجمه ترگمان]می خواهم تصویر مادرم را بزرگ کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. My soul does magnify the Lord.
[ترجمه AMIR MOHAMMAD HAMIDI FARD] خداوند روح من را بزرگ تر می کند
|
[ترجمه گوگل]روح من خداوند را بزرگ می کند
[ترجمه ترگمان]روح من خداوند را بزرگ می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. She is inclined to magnify her troubles.
[ترجمه گوگل]او تمایل دارد مشکلات خود را بزرگ کند
[ترجمه ترگمان]دلش می خواهد مشکلات خود را بزرگ کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. This report tends to magnify the risks involved.
[ترجمه گوگل]این گزارش تمایل دارد خطرات موجود را بزرگ‌نمایی کند
[ترجمه ترگمان]این گزارش تمایل دارد خطرات مربوط به آن را بزرگ کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. This microscope can magnify an object up to forty times.
[ترجمه گوگل]این میکروسکوپ می تواند یک جسم را تا چهل برابر بزرگنمایی کند
[ترجمه ترگمان]این میکروسکوپ می تواند یک شی را تا چهل بار بزرگ کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Shaving mirrors are slightly curved in order to magnify the image.
[ترجمه گوگل]آینه های اصلاح کمی خمیده هستند تا تصویر را بزرگتر کنند
[ترجمه ترگمان]آینه های Shaving کمی خمیده هستند تا تصویر را بزرگ کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Binoculars magnify far-off objects.
[ترجمه گوگل]دوربین های دوچشمی اجسام دور را بزرگ می کنند
[ترجمه ترگمان]binoculars اشیا دور از دسترس را بزرگ می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. Additionally, you can magnify a funny line by using the pause to accentuate your physical delivery.
[ترجمه گوگل]علاوه بر این، می‌توانید یک خط خنده‌دار را با استفاده از مکث برای برجسته‌تر کردن تحویل فیزیکی خود بزرگ‌نمایی کنید
[ترجمه ترگمان]علاوه بر این، شما می توانید با استفاده از مکث برای برجسته کردن تحویل فیزیکی تان یک خط خنده دار را بزرگ کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بزرگ کردن (فعل)
gross, aggrandize, enlarge, magnify, maximize, heave, amplify, nurture, dilate, distend, extend

بالیدن (فعل)
pique, brave, pride, magnify, grow, glory, boast, flaunt, brag, preen, plume, set up

درشت کردن (فعل)
magnify

زیر دوربین بزرگ کردن (فعل)
magnify

تخصصی

[مهندسی گاز] بزرگ کردن
[ریاضیات] بزرگ کردن، درشت کردن

انگلیسی به انگلیسی

• enlarge, increase the size of; cause to appear larger (by means of lenses, etc.); exaggerate, make seem more important or serious
when a microscope or magnifying glass magnifies an object, it makes it appear bigger than it actually is.
to magnify something also means to make it seem more important than it actually is.

پیشنهاد کاربران

magnify ( v ) ( m�ɡnəˌfaɪ ) =to make sth look bigger than it really is, for example by using a lens or microscope, e. g. bacteria magnified to 1, 000 times. magnification ( n )
magnify
magnify = amplify = exaggerate = overstate
پیشنهاد واژه : ( مِهانیدن/مِهاندَن، مِهان، مِهانِش و. . . )
در زبانِ پارسیِ میانه واژه یِ " مِهینیدن" به چمِهایِ زیر بوده است:
بزرگ کردن، بزرگتر کردن، افزایش دادن، وسعت دادن، وسیع کردن
همچنین واژه یِ " مِهینیشن" به چمِ " افزایش، وسعت، بزرگی، توسعه، بزرگترسازی" بوده است.
...
[مشاهده متن کامل]

نکته:
در واژه یِ " مِهینیدن" که از سه تکواژِ ( مِه. ین. یدن ) ساخته شده است، " ین" نشانه یِ گذرا/سببی ساز ( Kausativ ) است که این نشانه در زبانِ پارسیِ کُنونی " آن" شده است ( مانندِ خوردن/خوراندن ) ؛ پس اگر بخواهیم کارواژه یِ " مِهینیدن" را به پارسیِ کُنونی برگردانیم، کارواژه یِ " مِهانیدن/مِهاندَن" را خواهیم داشت. همچنین بُنِ کُنونیِ کارواژه یِ " مِهینیدن"، " مِهین" بوده است که با تَراگردانی به زبانِ پارسیِ کُنونی واژه یِ " مِهان" را خواهیم داشت.
پس :
مِهانیدن یا مِهاندَن = بزرگتر کردن، افزایش دادن، توسعه دادن، وسیع کردن
اکنون اگر بخواهیم واژه یِ " مِهینیشن" را که از سه تکواژِ ( مِه. ین. یشن ) ساخته شده است، به زبانِ پارسیِ کُنونی برگردانیم واژه یِ " مِهانِش" را خواهیم داشت؛ چراکه " ین" همانگونه که در بالا گفته شد، در پارسیِ کُنونی " آن" شده است و پسوندِ نامسازِ " یشن" نیز در زبانِ پارسیِ میانه همان پسوندِ " ِش" در زبانِ پارسیِ کُنونی شده است.
پس:
" مِهانِش"= وسعت، بزرگی، افزایش، توسعه، بزرگتر سازی
کارواژه یِ " مِهانیدن/مِهاندَن" همچم و برابر با واژه یِ آلمانیِ " vergr��ern " است و برابر با واژه یِ " enlarge، increase ، magnify " در زبانهای رُمَنیک است.
واژه یِ " مِهانِش" نیز برابر و همچم با واژه یِ آلمانیِ " vergr��erung " است و همچنین برابر با واژگانِ " enlargement، increase ، magnification " در زبانهایِ رُمَنیک می باشد.
پَسگَشت:
1 - رویبرگِ 55 ، 119 و 167 از نبیگِ " فرهنگنامه کوچک پهلوی" نویسنده: "دیوید مک کنزی"
( برای دیدن عکسها به زیرواژه یِ " مهانیدن" در همین تارنما مراجعه کنید. )

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : magnify
✅️ اسم ( noun ) : magnification / magnifier / magnificence / magnitude
✅️ صفت ( adjective ) : magnificent
✅️ قید ( adverb ) : magnificently
بزرگ نمایی کردن
بزرگاندن/بزرگیدن
گَتِهیدن/گتهاندن
کَلانیدَن. /کلاناندن.
مِهینیدَن.
magnify ( verb ) = بزرگ نمایی کردن، زیر ذره بین بردن/مبالغه کردن، اغراق کردن/تشدید کردن، بزرگ کردن/
examples:
1 - It seems that Mr. Steinmetz magnified the importance of the document in his possession.
...
[مشاهده متن کامل]

به نظر می رسد که آقای "استاینمتز" در میزان اهمیت اسناد در اختیارش مبالغه ( بزرگنمایی ) کرده است.
2 - Some people have a tendency to magnify every minor fault in others.
برخی افراد تمایل دارند هر عیب جزئی را در دیگران بزرگ نمایی کنند.
3 - Although our skin looks smooth, when magnified it is full of bumps and holes.
اگرچه پوست ما صاف به نظر می رسد ، اما وقتی زیر ذره بین برده می شود پر از برجستگی و سوراخ است.
4 - The hot summer magnified the racial tensions in the community.
تابستان گرم تنش های نژادی را در جامعه تشدید کرد.
5 - He always magnifies the problems and inconveniences of travel.
او همیشه مشکلات و ناراحتی های سفر را بزرگ نمایی ( مبالغه ) می کند.

بزرگنمایی . بزرگ جلوه کردن چیزی بیش از اون چیزی که هست . در واقع همون مبالغه که در فارسی به اون گفته میشه. و معنای انگلیسی اون که در کانون زبان reach 1 هم اومده : make something look bigger than it is
بزرگنمایی کردن
مبالغه کردن
( Verb )
make something look bigger than it i
بزرگ کردن
کانون زبان ایران
معنی :make something look bigger then it is
معنی فارسی :بزرگ کردن ، بزرگنمایی کردن
جمله :I magnifoyed my phome s picture.
معنی :من تصویر گوشیم را بزرگ کردم.
بزرگ کردن چیزی
معنی صفحه ی ۴۰ ساپلمنتری کانون:make something look bigger than it is
معنی دیکشنری:make something look bigger than it really is
مثال:we magnified the insect under a microscope
...
[مشاهده متن کامل]

کلمه ی شبیه به magnify ( کلمه ای که توش magnofy داره ) :magnify glass
عینکی که همه چیز رو بزرگتر نشون میده
امیدوارم توضیحات کامل باشه
ممنونم❤🙏

بزرگ کردن
اغراق کردن/بزرگ کردن
تاکید کردن کردن بر چیزی
زیر ذره بین
یعنی بزرگ نمایی , کاری را بیش از حد بزرگ کردن, باتشکر
مبالغه و بزرگ نمایی
بزرگ کردن مثلا با میکروسکوپ بزرگ کردن
Make sth look bigger than it is
بزرگ نمایی کردن، بزرگ جلوه دادن، مبالغه کردن
ذره بین
بزرگ نمایی معنی میده
Make something look bigger than it is

بزرگ کردن چیزی که از حد معمول بزرگتر میشه
Make something look bigger than it is
کانون زبان ایران کتاب 5
بزرگ کردن ، درشت کردن
بزرگ دیدن به وسیله ذره بین
to make sth seem more important than it really is
make something look bigger than it is
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٠)

بپرس