malady

/ˈmælədi//ˈmælədi/

معنی: مرض، ناخوشی، بیماری، فاسد شدگی
معانی دیگر: (بیشتر به صورت مجازی) بیماری، آزار، اختلال

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: maladies
(1) تعریف: an illness of the body or mind.
مترادف: ailment, disease, illness, infirmity, sickness
مشابه: affliction, complaint, condition, disorder, indisposition, malaise

- Alzheimer's disease is a terrible malady.
[ترجمه گوگل] بیماری آلزایمر یک بیماری وحشتناک است
[ترجمه ترگمان] بیماری آلزایمر یک بیماری وحشتناک است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- A bit of a hypochondriac, he was sure he suffered from all kinds of maladies.
[ترجمه گوگل] کمی هیپوکندریا، مطمئن بود که از انواع بیماری ها رنج می برد
[ترجمه ترگمان] او مطمئن بود که از انواع بیماری ها رنج می برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a disorderly or adverse condition.
مترادف: derangement, disease, insanity, malaise, pestilence
مشابه: ailment, contagion, disorder, disruption, disturbance, infirmity, plague

- We must address the malady of violence in our schools.
[ترجمه گوگل] ما باید به بیماری خشونت در مدارس خود رسیدگی کنیم
[ترجمه ترگمان] ما باید به بیماری خشونت در مدارس خود رسیدگی کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. intractable malady
بیماری دیردرمان

2. the malady of today's youth is the lack of faith, that's all
بیماری جوانان امروز بی ایمانی است و بس.

3. He was stricken at twenty-one with a crippling malady.
[ترجمه گوگل]او در بیست و یک سالگی به یک بیماری فلج کننده مبتلا شد
[ترجمه ترگمان]او در بیست و یک سالگی دچار بیماری crippling شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Malaria is a kind of serious malady.
[ترجمه گوگل]مالاریا نوعی بیماری جدی است
[ترجمه ترگمان]مالاریا نوعی بیماری جدی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He determined not to yield to the malady, striding about the deck all night, refusing to give in.
[ترجمه گوگل]او مصمم شد که تسلیم بیماری نشود، تمام شب روی عرشه قدم زد و حاضر به تسلیم نشد
[ترجمه ترگمان]تصمیم گرفت که تمام شب در ایوان قدم بزند و از تسلیم شدن خودداری کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. It is a strange malady that strikes following a stunning election victory and tests your ability to avoid injudicious and arrogant actions.
[ترجمه گوگل]این بیماری عجیبی است که در پی پیروزی خیره کننده در انتخابات به وجود می آید و توانایی شما را برای پرهیز از اقدامات نابخردانه و متکبرانه آزمایش می کند
[ترجمه ترگمان]این یک بیماری عجیب است که به دنبال پیروزی خیره کننده انتخابات است و توانایی شما برای اجتناب از اقدامات خودسرانه و خودخواهانه را امتحان می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Some doctors still regard menopause as a malady.
[ترجمه گوگل]برخی از پزشکان هنوز یائسگی را یک بیماری می دانند
[ترجمه ترگمان]بعضی از دکترها هنوز یائسگی را به عنوان یک بیماری تلقی می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The malady is marked by nasty kicks, retaliatory shoves, hard words and worse.
[ترجمه گوگل]این بیماری با لگدهای بد، ضربه های تلافی جویانه، کلمات سخت و بدتر از آن مشخص می شود
[ترجمه ترگمان]این بیماری با ضربه زننده و زننده، shoves، کلمات دشوار و بدتر از آن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. To be ignorant of one's ignorance is the malady of ignorance.
[ترجمه گوگل]نادانی از جهل خود، بیماری نادانی است
[ترجمه ترگمان]نادان بودن نادانی از نادانی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Dogmatism is a malady in the academic research nowadays.
[ترجمه گوگل]دگماتیسم یک بیماری در تحقیقات دانشگاهی امروزه است
[ترجمه ترگمان]dogmatism یک بیماری در تحقیقات آکادمیک این روزها است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. "It is the sort of malady which we call monomania," said the doctor.
[ترجمه گوگل]دکتر گفت: "این نوعی بیماری است که ما آن را مونومانیا می نامیم "
[ترجمه ترگمان]دکتر گفت: \" این یک نوع بیماری است که ما آن را یک نوع بیماری می نامیم \"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Love is a malady without a cure.
[ترجمه گوگل]عشق یک بیماری بدون درمان است
[ترجمه ترگمان]عشق بدون علاج بیماری است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Nasta Palazhanka, deputy chairwoman for Malady Front (Young Front), a nongovernmental organization in Belarus.
[ترجمه گوگل]ناستا پالاژانکا، معاون رئیس جبهه ملادی (جبهه جوان)، یک سازمان غیردولتی در بلاروس
[ترجمه ترگمان]Nasta Palazhanka، معاون جبهه Malady (جبهه جوانان)، یک سازمان غیر دولتی در بلاروس
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Violent crime is only one of the malady afflict modern society.
[ترجمه گوگل]جرایم خشونت آمیز تنها یکی از بیماری های جامعه مدرن است
[ترجمه ترگمان]جنایت خشونت باری فقط یکی از آن بیماری است که جامعه مدرن را مبتلا می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. All the rose bushes seem to be suffering from the same mysterious malady.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد همه بوته های رز از همان بیماری مرموز رنج می برند
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید که همه بوته های گل سرخ از همان مرض اسرارآمیز رنج می برند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مرض (اسم)
illness, sickness, disease, malady

ناخوشی (اسم)
illness, disease, metastasis, malady, morbidity, invalidism

بیماری (اسم)
illness, sickness, malady

فاسد شدگی (اسم)
malady

انگلیسی به انگلیسی

• disease, illness (mental or physical); abnormal or disorderly condition
a malady is an illness; an old-fashioned word.

پیشنهاد کاربران

A malady is a serious or chronic illness or health condition. It is often used to describe a more severe or long - lasting health problem.
یک بیماری یا وضعیت سلامتی جدی یا مزمن است. اغلب برای توصیف یک مشکل سلامتی شدیدتر یا طولانی مدت استفاده می شود.
...
[مشاهده متن کامل]

She has been battling a mysterious malady for years. ”
In a conversation about healthcare, a person might discuss, “The rising costs of treating chronic maladies. ”
A user might seek advice, saying, “I’m dealing with a malady and looking for recommendations on managing symptoms. ”

منابع• https://fluentslang.com/slang-for-symptoms/
مشکل در جامعه
بیماری
ناخوشی

mental malady
مرض روحی،
بیماری/اختلال روانی
Mentally illness that is back to your childhood
گرفتاری و مصیبت

بپرس