misguided

جمله های نمونه

1. the misguided youths who burn down shops
جوانان گمراهی که مغازه ها را آتش میزنند.

2. He described the government's economic policy as misguided.
[ترجمه گوگل]وی سیاست اقتصادی دولت را نادرست توصیف کرد
[ترجمه ترگمان]او سیاست اقتصادی دولت را گمراه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. His untidy clothes give one a misguided impression of him.
[ترجمه گوگل]لباس های نامرتب او تصور نادرستی از او ایجاد می کند
[ترجمه ترگمان]لباس های نامرتب و نامرتب او اثری از او در او دیده نمی شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He was shot as he made a misguided attempt to stop the robbers single-handed.
[ترجمه گوگل]او در حالی که تلاش نادرستی برای متوقف کردن سارقان به تنهایی انجام داد، هدف گلوله قرار گرفت
[ترجمه ترگمان]او در حالی که تلاش اشتباهی برای متوقف کردن دست راهزنان داشت، مورد اصابت گلوله قرار گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. These misguided people go around preaching up violence.
[ترجمه گوگل]این افراد گمراه برای تبلیغ خشونت می گردند
[ترجمه ترگمان]این مردم گمراه به سخنرانی در مورد خشونت ادامه می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Their approach to the problem is fundamentally misguided.
[ترجمه گوگل]رویکرد آنها به این مشکل اساساً اشتباه است
[ترجمه ترگمان]رویکرد آن ها نسبت به این مساله اساسا اشتباه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The article presents these proposals as misguided.
[ترجمه گوگل]مقاله این پیشنهادات را نادرست معرفی می کند
[ترجمه ترگمان]این مقاله این پیشنهادها را گمراه می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The company blamed its disappointing performance on a misguided business plan.
[ترجمه گوگل]این شرکت عملکرد ناامیدکننده خود را ناشی از یک طرح تجاری اشتباه می‌داند
[ترجمه ترگمان]این شرکت عملکرد ناامید کننده خود را در یک برنامه کاری نادرست نسبت داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. His parents still clung to the misguided belief that his common sense would keep him out of serious trouble.
[ترجمه گوگل]پدر و مادرش هنوز به این باور غلط چسبیده بودند که عقل سلیم او را از مشکلات جدی دور نگه می دارد
[ترجمه ترگمان]پدر و مادرش هنوز معتقد بودند که عقل سلیم او را از دردسر دور نگه می دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. We have been misguided at first.
[ترجمه گوگل]ما در ابتدا گمراه شده ایم
[ترجمه ترگمان] اولش گمراه کننده بودیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. In a misguided attempt to be funny, he manages only offensiveness.
[ترجمه گوگل]در تلاشی نادرست برای خنده دار بودن، او فقط تهاجمی را مدیریت می کند
[ترجمه ترگمان]او در تلاش خود برای مضحک بودن، تنها offensiveness را مدیریت می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. She only did it in a misguided attempt to help.
[ترجمه گوگل]او این کار را فقط در یک تلاش نادرست برای کمک انجام داد
[ترجمه ترگمان]اون فقط یه تلاش گمراه کننده برای کمک کرده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The new proposals are, in our opinion, totally misguided.
[ترجمه گوگل]پیشنهادهای جدید، به نظر ما، کاملاً نادرست هستند
[ترجمه ترگمان]به نظر ما، پیشنهادها جدید کاملا گمراه شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. For Fowlkes, leaving would be impetuous and misguided.
[ترجمه گوگل]برای فاولکس، ترک این کشور تند و نادرست خواهد بود
[ترجمه ترگمان]برای fowlkes، ترک کردن، impetuous و گمراه خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. It also gave us the belief, probably misguided, that there are two fundamental learning processes: classical and instrumental conditioning.
[ترجمه گوگل]همچنین به ما این باور را داد، احتمالاً اشتباه، که دو فرآیند یادگیری اساسی وجود دارد: شرطی سازی کلاسیک و ابزاری
[ترجمه ترگمان]همچنین به ما این باور را داد که احتمالا گمراه شده و دو فرآیند یادگیری اساسی وجود دارد: conditioning کلاسیک و ابزاری
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• guided incorrectly, misled, misinformed, ill-advised
misguided opinions and attitudes are wrong, because they are based on wrong information or beliefs.

پیشنهاد کاربران

unreasonable or unsuitable because of being based on bad judgment or on wrong information or beliefs
صفت/ نامعقول یا نامناسب به دلیل اینکه مبتنی بر قضاوت نادرست یا بر اساس اطلاعات یا باورهای اشتباه است.
...
[مشاهده متن کامل]

He was shot as he made a misguided attempt to stop the robbers single - handed.
The company blamed its disappointing performance on a misguided business plan.
Contrary to the misguided celebration of some people in Iran and elsewhere in the Muslim world, the moral standard of any decent Muslim can only guide us to nothing but strong denunciation of the abominable atrocities visited on innocent Israelis in the hands of Palestinian militants.
*********************************************************************
Synonym
ill - conceived

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/misguided
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : misguide
✅️ اسم ( noun ) : misguidance
✅️ صفت ( adjective ) : misguided
✅️ قید ( adverb ) : misguidedly
نادرست
گمراه رفته، گمراه، کژراه رفته
منحط
متناقض
مترادف misplaced و unwise به معنای : نابه جا و بیجا
هم هست
گمراه
گمراه کننده ، غلط
unwise
wrong
rash
foolish
Misplaced loyalty ( or mistaken loyalty, misguided loyalty or misplaced trust ) is loyalty placed in other persons or organisations where that loyalty is not acknowledged or respected; is betrayed or taken advantage of. It can also mean loyalty to a malignant or misguided cause.
...
[مشاهده متن کامل]

It is misguided loyalty to refuse any further.
Star Trek TOS

intended to be helpful but in fact making a situation worse
گمراه
منحرف
گمراه کننده
صفت ) اشتباهی، گمراه شده، اشتباه، غلط، منحرف!
His untidy clothes give one a misguided impression of him
لباس های نامرتب او یک تصور اشتباهی از او، به یک نفر می دهند!
. the misguided youths who burn down shops
جوانان منحرفی که مغازه ها را آتش میزنند!
- بد راهنمایی شده
- گمراه شده
- اشتباهی فهمیده
به اشتباه افتاده
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)

بپرس