moral

/ˈmɔːrəl//ˈmɒrəl/

معنی: معنی، پند، اخلاق، سیرت، روحیه، وابسته بعلم اخلاق، اخلاقی، معنوی، روحی
معانی دیگر: فرخویی، وجدانی، عفیف، باعصمت، (از نظر جنسی) نجیب، دارای حس تشخیص نیک و بد، دارای قوه ی ممیزه، (داستان و شعر) معنی اخلاقی، نتیجه ی معنوی، (جمع) اخلاقیات، اصول اخلاقی، باورهای اخلاقی، (حقوق - برمبنای مشاهده و قیاس و برداشت شخصی و نه بر مبنای استدلال و اثبات) نظری و قیاسی، (نادر) رجوع شود به: morale، مفهوم

جمله های نمونه

1. moral aberration
انحراف اخلاقی

2. moral considerations circumscribe the freedom in clothing
ملاحظات اخلاقی آزادی جامه پوشی را محدود می کند.

3. moral corruption jeopardizes a society's health
فساد اخلاقی سلامت اجتماع را به خطر می اندازد.

4. moral excellence
تعالی اخلاقی

5. moral filth
پلیدی اخلاقی

6. moral force
قدرت اخلاقی

7. moral principles
اصول اخلاقی

8. moral ruin goes hand in hand with faithlessness
انحطاط اخلاقی با بی ایمانی همراه است.

9. moral scruples
محذورهای اخلاقی

10. moral standards
ضوابط اخلاقی

11. moral turpitude
فساد اخلاق

12. moral values
ارزش های اخلاقی

13. moral suasion
برانگیزش وجدان یا حس مسئولیت اخلاقی

14. a moral code
اصول و سنت های اخلاقی

15. a moral lesson
درس اخلاق

16. a moral obligation
تعهد اخلاقی

17. a moral story
داستان اخلاقی

18. a moral victory
پیروزی معنوی

19. his moral lapses
لغزش های اخلاقی او

20. ingrained moral principles
اصول اخلاقی که ملکه شده اند

21. some moral principles are valid in every age and country
برخی اصول اخلاقی در تمام ادوار و کشورها ارزشمند است.

22. the moral phase of this problem
جنبه ی اخلاقی این مسئله

23. i have a moral certainty that this prisoner is innocent
برای من وجدانا مسلم است که این زندانی بی گناه است.

24. man is a moral creature
انسان موجودی اخلاقی است.

25. the hierarchy of moral values
زینه بندی ارزش های اخلاقی

26. those who see moral issues in black-and-white terms and do not consider anything as gray
کسانی که امور اخلاقی را فقط به طور سیاه و سفید می بینند و حد وسطی قائل نیستند.

27. what is the moral of this story?
نتیجه ی اخلاقی این داستان چیست ؟

28. a man of strong moral fiber
مردی که ساختار اخلاقی او محکم است

29. all this from a moral point of view smells
همه ی این چیزها از نظر اخلاقی مردود است.

30. he imbibed his master's moral principles and later on reflected them in his works
او اصول اخلاقی استاد خود را پذیرفت و بعدها در آثار خود منعکس کرد.

31. the dilution of our moral standards
تضعیف معیارهای اخلاقی ما

32. this vital task demands moral as well as intellectual sinew
این امر خطیر مستلزم نیروی اخلاقی و فکری است.

33. i will never deviate from moral principles
در اصول اخلاقی هرگز کجروی نخواهم کرد.

34. what the world needs is moral armament
آنچه که دنیا نیاز دارد استحکام اخلاقی است.

35. a man of unusual scientific and moral qualifications
مردی با شایستگی های علمی و اخلاقی فوق العاده

36. he did everything for the students' moral uplift
در راه تعالی اخلاقی شاگردان از هیچ کاری فرو گذار نکرد.

37. that was when he reached the moral nadir of his life
در آن هنگام بود که به فرودینگاه اخلاقی عمر خود نزول کرد.

38. the last two lines reveal the moral of the poem
دو سطر آخر،برداشت اخلاقی شعر را ارائه می دهند.

39. a week-long vacation did wonders for their moral
یک هفته تعطیلی روحیه ی آنها را به طور شگفت انگیزی بهتر کرد.

40. he contended that literature must serve a moral purpose
او استدلال می کرد که ادبیات باید هدف اخلاقی داشته باشد.

41. i have to live up to my own moral standards, not yours!
من باید مطابق معیارهای اخلاقی خودم زندگی کنم نه معیارهای شما!

42. some of the tales in panchatantra are allegories with political and moral meanings
برخی از داستان های کلیله و دمنه تمثیل هایی با معانی سیاسی و اخلاقی است.

43. everything they say about shamsey is a lie because she is a thoroughly moral lady
هر چه درباره ی شمسی می گویند دروغ است چون او زن کاملا نجیبی است.

مترادف ها

معنی (اسم)
abstract, meaning, sense, significance, implication, signification, point, reality, spirit, intent, innuendo, essence, idea, ideal, moral, peculiar charm

پند (اسم)
exhortation, saying, maxim, precept, advice, rede, axiom, motto, aphorism, moral

اخلاق (اسم)
behavior, deportment, behaviour, moral, morality, comportment

سیرت (اسم)
nature, character, moral, morality, biography, menology, way of life

روحیه (اسم)
spirit, morale, moral, morality, mentality

وابسته به علم اخلاق (صفت)
moral

اخلاقی (صفت)
moral, gnomic, moralist

معنوی (صفت)
immaterial, incorporeal, moral, inward, mental, spiritual, psychic, supersensible

روحی (صفت)
intrinsic, moral, inner, mental, spiritual, numinous, spectral, psychic, supersensible, supersubstantial

تخصصی

[صنعت] اخلاقی، مربوط به اخلاق

انگلیسی به انگلیسی

• ethic; moralistic lesson; lesson; moralistic principle
ethical; virtuous; righteous; principled; conforming to accepted standards; having integrity
morals are principles and beliefs concerning right and wrong behaviour.
moral means concerned with right or wrong behaviour.
someone who is moral behaves in a way that they believe is right.
if you give someone moral support, you encourage them in what they are doing by expressing approval.
the moral of a story or event is what you learn from it about how you should or should not behave.

پیشنهاد کاربران

اخلاقی
مثال: He taught his children important moral values.
او به فرزندانش ارزش های اخلاقی مهم را آموخت.
*آموزش زبانهای انگلیسی، ترکی استانبولی و اسپانیایی
توضیح فرقش با ethical یکم پیچیدست، اما یکم شسته رفتش اینجوری میشه:
moral: وجدانی، از نظر وجدان و فطرت انسانی
ethical: اخلاقی، وابسته به اصول اخلاقی
Moral consideration: ملاحظات اخلاقی
تنیجه اخلاقی
Moral اخلاقی ، پند اخلاقی
Morals اصول اخلاقی
هم moral و هم ethical معمولا به اخلاقی ترجمه می شوند اما تفاوت هایی با هم دارند.
morality بیشتر جنبه فردی دارد و اشاره به قطب نمای اخلاقی و وجدان هر شخص دارد.
ethics بیشتر جنبه اجتماعی دارد و با توجه به هر جامعه و هنجارهای آن خوب و بد را مشخص می کند.
دوستان مواظب باشن با morale ( روحیه ) اشتباه نگیرن
اخلاقی
وجدان
moral ( روان‏شناسی )
واژه مصوب: اخلاقی
تعریف: 1. ویژگی رفتاری که مناسب و قابل قبول ارزیابی شود 2. ویژگی فرد یا گروهی که چنین رفتاری داشته باشد
درس اخلاقی
دندان بعد از دندان نیش
دندان آسیا
A lesson about what is right and wrong that you can learn from a story or from something that happens.
معنوی ، اخلاقی ، اخلاق .
اصول اخلاقی
اگه منظورمون داستان یا غیره باشه معنیه" پند" میده
lesson
ethical
● اخلاق ( اسم )
● اخلاقی، نتیجه اخلاقی
اخلاقی معنوى، وابسته به علم اخلاق، روحیه، اخلاق، پند، مفهوم، سیرت
we ( or my ) life is filled with the love of my heart and my sense of moral adjustment
زندگیمون با پر ازعشق شخصیت قلبم و همراه بامنطقم با سازگاری اخلاقی هموار وجود دارد
نکته اخلاقی

مَنِشی
به عنوان صفت: اخلاق مدار
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٢)

بپرس