make a long story short

جمله های نمونه

1. To make a long story short, this went through three levels of maintenance, all with the same result.
[ترجمه گوگل]برای کوتاه کردن یک داستان طولانی، این کار از طریق سه سطح نگهداری انجام شد که همگی با نتیجه یکسانی همراه بود
[ترجمه ترگمان]برای کوتاه کردن یک داستان طولانی، این کار از سه سطح تعمیر و نگهداری انجام شد، همه با همان نتیجه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. To make a long story short, the Mennonite Amish were so conservative that they made more enemies than friends.
[ترجمه گوگل]به طور خلاصه، آمیش های منونیت به قدری محافظه کار بودند که دشمنانشان بیشتر بود تا دوستان
[ترجمه ترگمان]برای یک داستان طولانی کوتاه، the Mennonite آنقدر محافظه کار بود که دشمنان بیشتری نسبت به دوستان داشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. To make a long story short, I had a wonderful time during my summer vacation.
[ترجمه گوگل]به طور خلاصه، در تعطیلات تابستانی اوقات فوق العاده ای را سپری کردم
[ترجمه ترگمان]برای کوتاه کردن یک داستان طولانی، در طول تعطیلات تابستان وقت فوق العاده ای داشتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. To make a long story short, he is a very talkative person.
[ترجمه .] خلاصه که او پر حرف است
|
[ترجمه گوگل]به طور خلاصه، او فردی بسیار پرحرف است
[ترجمه ترگمان]خلاصه، خلاصه، آدم پرحرف است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. To make a long story short, in 1987 the Can - Am brand folded.
[ترجمه گوگل]برای کوتاه کردن یک داستان طولانی، در سال 1987 برند Can - Am تا شد
[ترجمه ترگمان]برای اینکه یک داستان طولانی را کوتاه کنیم، در ۱۹۸۷ برند Can می تواند تا شده باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. MIGUEL: To make a long story short, Michael'' s old girlfriend fell in love with Pedro.
[ترجمه گوگل]میگوئل: به طور خلاصه، دوست دختر قدیمی مایکل عاشق پدرو شد
[ترجمه ترگمان]miguel: برای کوتاه کردن داستان طولانی، دوست دختر (مایکل)عاشق (پدرو)شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. To make a long story short every country or region has its own characteristic sports.
[ترجمه گوگل]به طور خلاصه، هر کشور یا منطقه ای ورزش های خاص خود را دارد
[ترجمه ترگمان]برای درست کردن یک داستان طولانی در هر کشور و یا هر منطقه ورزشی خاص خود را دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Well, to make a long story short, the lord and lady agreed to the match.
[ترجمه گوگل]خوب، برای کوتاه کردن داستان، ارباب و بانو با مسابقه موافقت کردند
[ترجمه ترگمان]خوب، برای یک داستان طولانی، لرد و بانو به مسابقه موافقت کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. To make a long story short, Michael's old girlfriend fell in love with Pedro.
[ترجمه گوگل]به طور خلاصه، دوست دختر قدیمی مایکل عاشق پدرو شد
[ترجمه ترگمان]برای کوتاه کردن داستان طولانی، دوست دختر (مایکل)عاشق (پدرو)شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. To make a long story short I ask this girl Friday to give me her phone number so that we can get together the next day.
[ترجمه گوگل]برای خلاصه داستان از این دختر جمعه می خواهم شماره تلفنش را به من بدهد تا روز بعد دور هم جمع شویم
[ترجمه ترگمان]برای یک داستان طولانی از این دختر می خواهم تا شماره تلفنش را به من بدهد تا بتوانیم روز بعد با هم باشیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. To make a long story short, Brasi left the room.
[ترجمه گوگل]برای کوتاه کردن داستان، براسی از اتاق خارج شد
[ترجمه ترگمان]از اتاق بیرون رفت تا داستان درازی کند و از اتاق بیرون رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. To make a long story short, we agreed to disagree.
[ترجمه گوگل]برای کوتاه کردن یک داستان طولانی، ما موافقت کردیم که مخالف باشیم
[ترجمه ترگمان]برای اینکه داستان طولانی را کوتاه کنیم، توافق کردیم که با هم مخالفت کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Of course. But can you make a long story short?
[ترجمه گوگل]البته اما آیا می توانید یک داستان طولانی را کوتاه کنید؟
[ترجمه ترگمان] البته اما میشه یه داستان طولانی رو کوتاه کنی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. So to make a long story short, we negotiated a legal contract.
[ترجمه گوگل]بنابراین برای کوتاه کردن یک داستان طولانی، ما یک قرارداد قانونی مذاکره کردیم
[ترجمه ترگمان]بنابراین برای کوتاه کردن یک داستان طولانی، ما یک قرارداد قانونی را مورد مذاکره قرار دادیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. To make a long story short, we began dating, much to the chagrin of our children.
[ترجمه گوگل]به طور خلاصه، ما شروع به قرار گذاشتن کردیم که باعث ناراحتی فرزندانمان شد
[ترجمه ترگمان]خلاصه، ما شروع به دوست داشتن یک داستان طولانی کردیم، خیلی با the بچه هامون آشنا شدیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• get to the bottom line, get to the point

پیشنهاد کاربران

خلاصه بگم
خلاصه ی کلام این که . . . . . . .
مخلص کلام این که . . . . . . .
سرتان را به درد نیاورم. . . . ( عامیانه )

سلام دوستان. تعریف انگلیسی:tell something brieflyمیشه به فارسی گفت ی مطلب طولانی رو خلاصه و مفید گفتن. توجه داشته باشید که باید از این اصطلاح در قالب جمله استفاده کنیدcan you tell me what happend last night, please, make a long story short

بپرس